شکست دوباره ی مذاکرات «احیای برجام»، این بار در دوحه پایتخت قطر، خبر از آن می دهد که قدمی دیگر به سوی یکی از دو سناریو جنگ یا انفجار اجتماعی نزدیک می شویم. نگارنده در دو مقاله هم احتمال حمله ی نظامی و هم نقشه ی راه منجر به یک تغییر داخلی را بیان کرده است. در مورد سناریو جنگ و نابودی ایران باید بدانیم که هر چند انگیزه ی اصلی آغاز آن، توسط مجموعه ای از قدرت های جهانی و منطقه ای، فعالیت های غیرشفاف اتمی رژیم است، اما در در کنار آن، پرونده های دیگری نیز باز است و به صورت مکمل عمل می کند: فعالیت های موشکی رژیم، توسعه ی پهبادهای جنگی، دخالت در امور خاورمیانه، حمایت از نیروهای شبه نظامی و تروریسم در منطقه. اگر زمانی وزن این پنج مورد به حدی برسد که «حذف رژیم ایران» را ضروری بسازد، برخی از قدرت ها مانند اسرائیل در کمین خواهند بود که آن را به سناریوی «حذف ایران» تبدیل کنند. این که موفق شوند یا خیر موضوع دیگری است.

درباره ی سناریوی انفجار اجتماعی و سرنگون سازی رژیم باید به این نکته دقت داشته باشیم که چنین چیزی قرار نیست با انگیزه ی کسب آزادی و دمکراسی و لائیسیته و امثال آن باشد، بلکه به خاطر فقر و تورم و گرانی و گرسنگی و بی آبی خواهد بود. بنابراین، هرگونه رویاپردازی در مورد این که قرار است دهها میلیون ایرانی برای دستیابی به آرمان های والای سیاسی به خیابان بیایند موجب خودفریبی و گمراهی خواهد بود. انقلابی اگر در راه باشد «انقلاب اسیدهای معده» خواهد بود.

به احتمال جنبش اعتراضی گسترده باز گردیم. پیش از این گفتیم که مسیر قابل پیش بینی برای چنین روندی مراحلی دارد:

۱-  اقتصاد ایران زیر بار ابرتورم نشست خواهد کرد.

۲- به دنبال این فرونشست، ثبات اقتصادی و اجتماعی از جامعه محو خواهد شد.

۳-  جامعه به بی ثباتی واکنش نشان خواهد داد.

۴-  واکنش اوج گرفته و رژیم را منحل خواهد کرد.

۵-  قدرت جایگزین تلاش برای حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی کشور را برعهده دارد.

۶-  در صورت حفظ مملکت، به یک مسیر تدریجی استقرار دمکراسی گام خواهیم نهاد.

اما این مسیری پرفراز و نشیب است؛ متغیرهای فراوانی در آن در تعامل هستند و برای همین باید به طور مداوم آنها را شناسایی و رصد کرد. آن چه در این مقاله می آید برخی از این متغیرها هستند که در شکل دهی به کیفیت، کمیت و سرعت مراحل نخستین نقشه ی راه بالا نقش خواهند داشت. اغلب بحران های زیر از این توانایی برخوردارند که این مرحله بندی را به طور جدی به هم زده و آینده ی آن را نامطمئن تر از آن چه به طور طبیعی است بسازند.

۱) بحران اقلیمی: وخامت جدی اوضاع آب برای نیازهای آشامیدنی، کشاورزی و صنعتی در ایران، به همراه گرمای شدید و غیر قابل تحمل، ریزگردها و توفان های شن، آلودگی هوا و امثال آن زنگ خطری است برای یک سری از پدیده ها که می توانند شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران را به نحوی منقلب سازند که از سناریو جنبش اجتماعی به سوی «فروپاشی زیست محیطی» میل کند. در این صورت، جوهره ی موضوعی آشوب ها و ناآرامی های اجتماعی تغییر کرده و به سوی درگیری های محلی و بومی بر سر آب و غذا و زمین خواهیم رفت. بروز این امر هرگونه امکان تجمیع و هدایت اعتراضات مردمی به سوی یک هدف مشترک ملی و سراسری را بسیار دشوار خواهد ساخت. تمرکز توجه توده ها به بدیهیات زیستی ناشی از فاجعه ی اقلیمی دربرگیرنده ی پتانسیل نوعی از جنگ داخلی بر سر منابع طبیعی کشور است که به طور تدریجی مستقر می شود. این امر از استان های به شدت آسیب دیده مثل سیستان و بلوچستان و خوزستان و اصفهان آغاز خواهد شد و گام به گام به سوی سایر استان های کشور کشیده خواهد شد. مهاجرت های اقلیمی برای فرار از گرما و خشکی و بی آبی، جا به جایی اجباری میلیونی ایرانی ها را کلید خواهد زد و ساکنان استان های مقصد این مهاجرت ها را به واکنش های عصبی وادار ساخته و نوعی از جنگ اقلیم-محور داخلی را میان مناطق مختلف ایران رقم خواهد زد.

۲) فروپاشی اقتصادی: در این جا منظور فرونشست تدریجی ساختار اقتصادی که در مرحله ی نخست نقشه ی راه، در قالب ابرتورم، اشاره شد، بلکه منظور یک رویداد ناگهانی و غیر منتظره، مانند از دست رفتن کنترل قیمت دلار و افزایش چشمگیر و غیر قابل تحمل آن در کوتاه مدت، یا عدم توانایی دولت در تامین آرد و نان برای یک منطقه، یا قطع طولانی و غیر قابل تحمل آب و برق در یک استان و یا چیزهایی شبیه به این است. هر کدام از این ها، که ممکن است به خشم انباشته شده ی مردم جرقه بزند، می تواند زاینده ی یک حرکت شورش وار و تخریب گر باشد. می دانیم که شورش، قوی، رادیکال و موقت است، اما این احتمال است که اگر این نوع از اعتراضات، منطقه ای وسیع از کشور را در برگیرد، با سرایت خود، سبب بروز حرکت های مشابه در نقاط و استان های دیگر و زمینه ساز یک حرکت سراسری رادیکال و تهاجمی شود. در این صورت ما با جهش از مراحل دو و سه نقشه ی راه فوق، به مرحله ی چهار آن می رسیم که در آن، مردم با تسویه حسابی خشن، رژیم را پایین می کشند. اما این خصلت جهشی در عین حال امکان تحقق مراحل پنج و شش نقشه ی راه را که برای آینده ی کشور از اهمیت بالایی برخوردار هستند با دشواری و حتی ناممکن بودن مواجه خواهد ساخت. فراموش نکنیم که حرکت تا موقعی که شعار واحد و رهبری خود را پیدا نکرده باشد می تواند به هر چیزی تبدیل شود.

۳) بحران امنیتی کشور: در ماه های اخیر چندین ضربه ی کوچک و بزرگ امنیتی به کشور وارد شده است. یک مقام امنیتی نظام می گوید: « در حوزه سایبری حملات علیه کشور بیشتر شده و یک زمانی این حملات سالانه بود اما اکنون هر هفته دو بار این حملات صورت می گیرد.» ما شاهد هک شدن سیستم های هوانوردی غیر نظامی کشور و فرودگاه ها، صنعت حمل و نقل راه آهن، شهرداری ها، ادارات دولتی، بانک ها، زندان ها و حتی در مورد آخر، صنایع اصلی فولاد کشور بودیم. اگر این موارد را در کنار حملات پیاپی به تاسیسات اتمی، پهبادی (کرمانشاه) و موشکی قرار دهیم و ترورها و انفجارهای ناشی از حمله ی پهبادهای انتحاری را به آن ها اضافه کنیم، می توانیم تصور کنیم که هر قدرتی که پشت این حملات است در پی تست و آزمایش و تدقیق تکنیک ها و تاکتیک های جنگ سایبری خود است تا در سر بزنگاه، مجموعه ی این توانایی ها را به صورت همزمان و متمرکز به کار گیرد و کل سیستم فنی کشور را فلج کند. آیا شدنی است؟ اگر به صورت موردی هر یک از این ها تا به این جا شدنی بوده، کافیست که امکانات و منابع و مدیریت کافی پشت این طرح قرار گیرد تا اقدام هماهنگ و سراسری آن را نیز میسر سازد. اگر این حمله ی همه جانبه و همزمان صورت گیرد، از آن جا که پدافند عامل و غیر عامل موجود در کشور ضعف های بسیاری از خود نشان داده، امور مملکت از کنترل خارج شده، کشور به حالت فلج درآمده و فضای وحشت و هراس بر جامعه حاکم خواهد شد. تصور کنیم حملاتی را که در تمامیت خود و در طی یک بازه ی کوتاه قادر باشند، نیروگاه ها و خطوط برق را از کار بیاندازند، سدها و شبکه ی آبرسانی را مختل کنند، فرودگاه و ایستگاه های راه آهن را از فعالیت عادی باز دارند، ترافیک خیابانی در شهرهای بزرگ را به هم بزنند، صنایع کشور را به تعطیل بکشانند، سیستم بانکی و عابر بانک ها و تراکنش های مالی آنلاین را ناممکن سازند، انفجارهای پیاپی در کارخانجات، تاسیسات هسته ای مانند نیروگاه بوشهر و صنایع نظامی و غیر نظامی به راه بیاندازند، اینترنت و شبکه ی مخابرات را از دسترسی خارج سازند، شبکه های رادیویی و تلویزیونی را به کنترل خویش درآورند و موارد خرابکاری خطرساز و دردسرآفرین دیگر که در یک جنگ سایبری قابل تصور است. پرسش این است که یک دولت فروپاشیده، مفلوک و درمانده مثل رژیم کنونی چگونه می خواهد از چنین حمله ی سایبری سراسری جان سالم به دربرد؟ در صورت این اقدام قابل پیش بینی است که فضای رعب و وحشت و هراس بر کشور حاکم و منجر به آشوب و بی نظمی و غارت و چپاول و زدوخورد می شود؛ در آن صورت به سوی شرایطی می رویم که هرکس احساس می کند به خودش واگذار شده است. این سناریو نیز ما را در مرحله بندی نقشه ی راه فوق، ناگهان به مرحله ی چهارم حرکت پرتاب می کند، اما این بار در قالب یک آشوب اجتماعی سراسری غیرقابل مدیریت که باز هم امکان ورود به مرحله پنج و حرکت به سوی مرحله ی شش را که اهمیت بسزایی برای فردای ایران دارند ناممکن خواهد ساخت.

۴) احتمال شبه کودتای خونین مافیایی: دیواره های امنیتی نظام ترک برداشته و اعتماد درون-حاکمیتی فروپاشیده است. در جه ی آسیب پذیری رژیم از داخل افزایش یافته است. بخشی از این بی اعتمادی واقعی و به عناصر لو رفته مربوط است و بخشی هم به عنصر روانی و هراس از نفوذی ها. خودی ها ناگهان به غیر خودی تبدیل شده اند. حالا گرگ های بر رأس نظام باید با یک چشم باز بخوابند. نفوذ موساد تا بالاترین سطوح نظام -که حسین الیاس طائب فقط نمونه ای از آن بود- می رود که آرامش را از چشم بیت رهبری برباید. این احتمال در حال تقویت است که باندهایی که دستشان رو شده، یا می دانند که قرار است رو شود، تسویه حساب های خونین و«هفتِ تیر»ی خود را آغاز کنند. در صورت ورود به مرحله ی حذف فیزیکی یکدیگر، امنیت درون ساختاری نظام از میان رفته و نوعی کودتای اعلام نشده از بالا شروع می شود. در این میان، تنوع و تعدد مراکز قدرت و عمق و گستردگی و فساد آنها و نیز، رخنه ی جاسوسان بیگانه در دل بسیاری از این نهادها سبب خواهد شد که شاخه ها و شاخک های فراوان نظامی، انتظامی، امنیتی، اطلاعاتی و شبه نظامی موجود در پهنه ی کشور، تابع این که از سوی چه مافیایی پشتیبانی می شوند، بر علیه جریان های دیگر رقیب یا دشمن، در دل ساختار قدرت، دست به حرکت های حذف گرا مانند ترور، انفجار، دستگیری و سر به نیست کردن و امثال آن بزنند. این جا دیگر صحبت از افشاگری نیست بلکه اشاره به ضربه های فیزیکی به یک دیگر وارد کردن است. در همین رویدادهای اخیر معلوم شد که حتی امنیتی ترین نهادهای نظام، مثل سازمان اطلاعات سپاه، حفاظت اطلاعات سپاه و واحد حفاظت از رهبری، از رخنه ی موسادیان در امان نبوده اند. در صورت عدم تزریق بسته ی مالی برجام، سفره خالی شده، دست زیاد گشته، وقت تنگ و خطر شورش اوج می گیرد؛ پس، باید جنبید و رقیب و رقبا را از صحنه به در کرد تا بتوان بقای مافیای خود را تامین ساخت. قضیه زمانی اوج می گیرد که بروز یک کودتاواره ی این گونه از بالا، فرماندهی ارتش را در مقابل انتخابی سخت، بین پیروی از جریان کودتاچی یا اقدام علیه ی آن قرار خواهد داد؛ این تصمیم هر کدام باشد می تواند زمینه ی یک جنگ داخلی لیبی وار را فراهم سازد. از هم پاشیدگی ساختار نظامی کشور به معنای از هم پاشیدگی ساختار نظام و حکومت است؛ این امر شرایط فوق العاده ای به وجود می آورد که مرحله بندی نقشه ی راه فوق را به طور اساسی به هم خواهد زد. به همین دلیل، امکان تحقق مراحل حساس پنجم و ششم بسیار دشوار می شود.

۵) احیای برجام مرده زا: در این میان به نظر می رسد که یک جریان از درون نظام با تکیه بر درک غریزی و صیانت ذات، به دنبال آن است که هر چه زودتر روایتی از برجام را فعال ساخته تا اکسیژن مالی ناشی از آن را برای پرهیز از خفگی اقتصاد و شورش خونین ناشی از آن مورد استفاده قرار دهد. اما این آرزو، تابع ماهیت مافیایی قدرت و گره خوردن ارکان آن با اختاپوس داخلی و بین المللی سپاه پاسداران، شانس تحقق بسیار پایینی دارد. به نظر می رسد اگر برجام دومی هم در کار باشد، علاوه بر جنبه ی موقت و گذرای خود، رقابت های سخت و جنگ مافیایی را که در بالا به آن اشاره کردیم تسریع و تشدید خواهد کرد. هم چنین، هر روایتی از برجام که برای تل آویو نامطلوب باشد، اسرائیل را تشویق به افزایش تنش و حرکت های تخریبی و تهاجمی بیشتر خواهد کرد و فروپاشی امنیتی سیستم را تقویت می کند. در واقع برجام که قرار بود کانالی برای نجات رژیم باشد، به دست خودش تبدیل به شمشیر داموکلس او شده است و حالا فقط باید تصمیم بگیرد که آن را با دست خویش بر سرش فرود آورد یا با بازوی غرب.

۶) بحران بالقوه ی جایگزینی رهبر نظام: این بدیهی است که در این وانفسا خامنه ای فاسد و آدمکش، قبل از مرگش مرده است. او اینک جز به حلقه ی نزدیک یاران خود به هیچ کس دیگر اعتماد ندارد؛ اما آن چه مرگ سیاسی وی را کلیده زده است این است که از این پس در درون لایه های قدرت هم کسی به او اعتماد ندارد. دیکتاتور ابلهی که جلوی چشم همه ی نوچه ها و دست پروردگان خود، نزدیکترین و امین ترین آدم های خویش را، در وحشت و هراس، فدای بقای عمر کوتاه باقیمانده ی خویش می کند. این که تمامی باندهای فاسد صاحب قدرت و ثروت و اسلحه در بطن و حاشیه ی نظام صبر کنند تا خامنه ای با مرگ طبیعی از صحنه حذف شود، هر چه کمتر محتمل می شود. اما اگر در این میان مرگ نصیبش شود یا آن را نصیبش کنند، غیبت او بحران رهبری در درون نظام را به مثابه یک بشکه ی باروت جرقه خواهد زد. از این جاست که نظام ، ضمن تحمل ترکیبی از عوامل پنچ گانه ی بالا، با خلاء یک مدیریت متمرکز ناشی از نبود رهبر در راس این هرم پر لایه ی پوسیده و فاسد و جنایتکار، به سوی یک فروپاشی شتاب زده و پر تلفات قدم خواهد گذاشت. از دست رفتن مدیریت امور روزمره ی کشور در این میان سبب خواهد شد که تقسیم و تجزیه ی کشور در دست باندهای مافیایی صاحب قدرت و یا بین گروه های مسلح شبه حکومتی یا غیر حکومتی در استان های مختلف کشور مطرح شود و این امر نیز خود نوعی از جنگ داخلی شبه لیبی یا سوریه ای تبدیل خواهد شد. حاصل این بحران نیز همانا ورود میانبروار به مرحله ی چهارم و دشوار شدن تحقق مراحل مهم پنج و شش نقشه ی راه بالاست. فراموش نکنیم که در مورد کشوری صحبت می کنیم که بدون آغاز یک جنگ داخلی بر اساس گزارش موسسه ی بین المللی صلح و اقتصاد « در شاخص بی‌ثباتی سیاسی نیز با کشورهایی که دچار جنگ داخلی و یا کودتا بوده‌اند، برابری می‌کند: عراق، سوریه و میانمار».

به این ترتیب می بینیم که هر دو سناریویی که تا به حال نگارنده به عنوان احتمال های دوگانه ی اصلی کشور مطرح کرده است، یعنی هم «نقشه ی راه احتمالی» و هم «تدارک حمله ی نظامی به ایران و تجزیه ی آن» تابع متغیرهایی هستند که در قالب شش مورد بحران زا در این جا مطرح شد. البته واقفیم که بحران های قادر به بهم زدن اوضاع کشور فقط شش تا نیستند؛ این بحران ها هم چنین بر همدیگر نیز تاثیر متقابل دارند. نیروهای کنشگر داخل کشور و نیروهای سیاسی خارج از کشور می بایست مجموع این عوامل را به طور روشمند مد نظر داشته باشند تا تصویری دقیق تر از آن چه می رود روی دهد در اختیار داشته باشند. هر یک از ما باید بدانیم که کدام احتمال در حال تقویت یا تضعیف است، کدام یک در حال رفتن به حاشیه یا برعکس، یافتن دست بالاست. این کمک می کند بدانیم که چه باید بکنیم.

نگارنده بر این باورست که بنا به دلایل مختلف، جمعی از ایرانیان نمی خواهند برای نجات خود و کشورشان کاری کنند، اما بخشی از ایرانیان هستند که، ضمن آن که می خواهند دست به کاری بزنند، نمی دانند که چه اقدامی مفید است و ارجحیت دارد؛ یکی از دلایل این امر، نداشتن تصویری دقیق و همه جانبه از شرایط است تا با رصد اخبار و گزارش ها و رویدادها پی ببریم که روند اصلی به چه سمتی میل می کند و ما در این میان چه می توانیم بکنیم. با ارائه ی سری مقالات اخیر، نگارنده به سهم خود سعی دارد که برخی احتمال ها و متغیرهای دخیل در تعیین سرنوشت ایران را تدوین و بیان کند تا عنصر «آگاهی»، یعنی «قدرت تشخیص درست منافع جمعی» را تقویت کند.

به یاد داشته باشیم که حرکتی نیست که بتواند بدون استراتژی روشن و رهبری موجب به خیابان آوردن گسترده ی مردم و هدایت آنها در مسیر پایین کشیدن یک رژیم دیکتاتور و مسلح شود. عقلانیت ایجاب می کند که مبارزه را به دست قضا و قدر مواردی مثل بحران های شش گانه فوق نسپاریم و در صدد باشیم که برای نارضایتی گسترده ی مردم چارچوب و مسیر اعتراض گری فراهم سازیم. برای این منظور عناصر عمل گرای اجتماعی در درون کشور و عناصر عمل گرای سیاسی در خارج از کشور می بایست یکدیگر را پیدا کرده و شروع به همکاری کنند. اگر اجازه دهیم ضعف های فرهنگی جمعی و ضعف های رفتاری شخصی مان همچنان عمل کنند، فرصت باقیمانده را از دست می دهیم. در این صورت یا جنگ و حمله ی نظامی ایران را به نابودی می کشد و یا چیزی شبیه به یکی از بحران های برشمرده در این نوشتار ما را به بیراهه ی تاریخ خواهد کشاند و از کشور ما یک سوریه یا یک یمن و یا سومالی و لیبی دیگر خواهد ساخت. یا به عنوان یک ملت پرسابقه به بلوغ تاریخی می رسیم و می مانیم و یا بر عدم بلوغ خودخواسته مان پا می فشاریم و محو می شویم.

سوال نهایی اما بر سر جای خود باقیست: اگر منِ ایرانی، شرایط را خوب درک کردم و دریافتم که برای نجات ایران و ایرانی چه باید بکنم، در عمل نیز حاضرم دست به کار شوم یا خیر. این پرسشی است که هر کس باید خود به آن پاسخ دهد، اما تردید نداشته باشیم که، اگر تعداد کسانی که دست به عمل می زنند کافی نباشد، سرزمین و مردم و تاریخ و فرهنگمان رو به اضمحلال خواهد رفت؛ و برعکس، اگر شمار عملگرایان کافی باشد، می توانیم این سرزمین و تمدن را، بعد از ده هزار سال تاریخ پرتلاطم خویش، یک بار دیگر نجات داده و با اتکاء به درک انباشته شده از تجارب تاریخی و به ویژه ی تجربه ی تلخ و سیاه این چهل و سه سال، برقرار و پابرجا نگه داریم تا شاید که این بار از دل آن میهنی دیگر رو نماید: ایرانی آزاد و آباد. انتخاب با ماست.#

*** 
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv 
برای اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: 
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)