از ۷۰ سال پیش تا امروز که دوران سلطنت الیزابت دوم در انگلستان است اتفاقات بسیاری در این کشور افتاده که موجب نارضایتی مردم شده است؛ بلایای طبیعی یا آن دسته بلاهایی که ناکار آمدی دولت‌ها بر سر مردم می‌آورد اما ۷۰ سال سلطنتِ محترمانه نشان می‌دهد که مردم یا حداقل بیشتر آنها تیر خشم‌شان از این ناکامی‌ها را روانه ملکه نکرده‌اند. این مهم حتما دلائل بسیاری دارد؛ اما شاید دانستن داستانی از تاریخ انگلستان، شبیه آنچه کمتر از یک ماه پیش در متروپل آبادان رخ داد پرده‌ای از ماجرای این “ثبات” بردارد.

‏چهارده سال بعد از آنکه الیزابت دوم ملکه انگلستان شد در یک جمعه سیاه و به دنبال بارش بی‌وقفه باران در آن پاییز، تپه زغال سنگی در روستای “ابِرفان” وِلز ریزش می‌کند و یکی از تراژیک‌ترین وقایع در تاریخ انگلستان رخ می‌دهد. این ریزش تلفات زیادی داشته است اما آنچه آن را دردناک‌تر کرد مدفون شدن یک دبستان در زیر آوار ذغال بود. گزارش‌ها می‌گوید ۱۱۶ کودک و ۲۸ بزرگسال جان خود را از دست دادند. خانواده‌ای در آن دهکده کوچک نبود که عزادار نشده باشد.

‏پیام تسلیت کاخ باکینگهام روز شنبه و همراه با ورود رییس دولت به منطقه آسیب دیده اعلام رسمی شد.
‏بر اساس قوانین سلطنت در کاخ باکینگهام، شاه و ملکه در صورت بروز اتفاقاتی از این دست در محل حادثه حضور پیدا نمی‌کنند.کار آنها بازدید از بیمارستان‌ها است.همسر ملکه در مراسم تدفین جان باختگان حضور یافت اما فقدان آنقدر بزرگ بود که ادای احترام دوک ادینبورو برای تسلی خاطر بازماندگان کفایت نمی‌کرد.

‏یک هفته طول کشید تا ملکه و کاخ بر قوانین صدها ساله و محکم سلطنت در بریتانیا غلبه کنند و الیزابت دوم در جمعه بعد در کلیسای آن دهکده برای از دست رفتگان دعا کند و بر سر مزارشان گل بگذارد و بازماندگان دورش را بگیرند و او به مهر با آنها همدردی کند. “فرمانده” در آستانه چهل سالگی به احترام درد و رنجی که مردمش در یکی از روستاهای ولز می‌کشیدند از قوانین صدها ساله کاخ باکینگهام سرپیچی کرد و برخلاف رسوم به دیدار آن مردم داغدار رفت که مردمانش بودند . گفته می‌شود که ملکه از آن سال تا به امروز بیشتر از هر عضو دیگر خانواده سلطنتی به آن روستا سفر کرده است .

‏۵۶ سال بعد در کشوری که رهبرانش ادعا دارند بخشی از مردم هستند و جایگاه‌شان باید نه در کاخ که در کوخ‌هایی باشد که ضعیف‌ترین اقشار جامعه در آن زندگی می‌کنند، در شهری که از نظر تاریخی و جایگاه استراتژیک مهمتر از یک دهکده ناشناس است، ساختمانی نه به خاطر شرایط آب و هوا که بر اثر فساد و بی‌لیاقتی دولت‌ها بر سر زن و مرد و کودک و جوان آوار می‌شود. خانواده‌ای نیست که در شهر عزادار نباشد اما “فرمانده” برای فرستادن یک پیام تسلیت چند روز صبر می‌کند. رئیس دولت برای آنکه کنار آن مردم باشد یک هفته صبر می‌کند. مردم می‌دانند که مردمانِ این دولتمردان نیستند و به همان میزان آن‌ها را هم فرمانده و دولت خود نمی‌دانند و همین سندی است بر ناپایداری و ناماندگاری فرمانده‌ای که مردم برایش اولویت نیستند، متن نیستند، حاشیه‌اند.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)