شادی صدر در واکنش به این بیانیه مطلبی نوشته درباره اهمیت قائل شدن حق تعیین سرنوشت برای کردها و رهایی زنان، به عنوان دو مقوله مهم برای تحقق آزادی و جمهوریت در ایران. موجی از فحشهای رکیک و تهدیدهای جانی از طرف جانبرکفان «پرشینگلف» و سایر ایرانیان «صلحطلب» واکنش به این نوشته بوده است. من اینجا دنبال تحلیل خشونت ترسناکی که پشت این تهدیدها بود، نیستم. کسی که هنوز دغدغهاش «پرشینگلف» است را باید با همان دغدغهاش تنها گذاشت. حتی به نوشته شادی صدر و بیانیهای که جمعی از فعالان سیاسی امضا کردهاند هم کاری ندارم. آنچه بعد از خواندن این دو مطلب، باعث شد این نوشته را بنویسم، یادآوری رنج بیپایانی است که این قوم چه در سایه نظام قبلی و چه در وضعیت فعلی متحمل شدهاند و هیچ کس، از راست و چپ، از تحولخواه و اصولگرا و اصلاحطلب یا به عبارتی، همه کسانی که منفعت و سهمی در قدرت سیاسی دارند یا میخواهند که داشته باشند، دلیلی نمیبیند صدایشان را در این باره بلند کنند.
یک لحظه بیانیهها و توافقنامههای حزبی و همه اینها را بیخیال شویم و به زندگی واقعی و روزمره برگردیم. من متخصص تاریخ کردها و مطالعات کردی نیستم ولی از همان سالی که وارد خوابگاه دانشگاه تهران شدم، یعنی سال ۸۰ تا امروز که ۱۱ سال از آن موقع گذشته رفیق کرد زیاد داشتهام. این قضیه رفاقت با کردها هم بخشیاش تعمدی بوده چون همیشه برایم حرفها و تجربه زیستهشان مهم بوده و هنوز هم هست. ایران که بودم دانشجوهای کرد سنندج و یاسوج و کرمانشاه و مهاباد رفقایم بودند. اینجا تعداد کردهای ایرانیای که میشناسم کمتر است و اکثر دانشجوها کرد عراق یا ترکیه هستند. (یکی از نزدیکترین رفقایم کرد عراق است.) نکته مشترک همهشان چه آن هایی که ایران میشناختم، چه کردهای عراق و ترکیه، حس آوارگی، بیجا و مکانی، تحقیر، سرکوب و خشم است. خشم که میگویم را میتوانی در حنجره و نگاهشان حس کنی. خشمی که منطقبردار نیست و به انتقام میگراید و خیلی زود شنونده را عصبی میکند.
توی همین شهر کوچک آکسفورد، کرد کم نیست. غیر از دانشجوها که اکثرشان مال ترکیه و عراقند، کردهای آکسفورد شغلهای یدی سطح پایین دارند، وانتهای کبابی و فلافل شهر را اغلب کردها میچرخانند. برای منی که مشتری پر و پا قرص کباب و فلافل سرپایی هستم فرصتی است که باهشان حرف بزنم. اکثرن پناهنده شدهاند و با حداقل حقوق پناهندگی زندگی میگذرانند و وقتی میپرسی چرا آمدی اینجا، میگوید چه کار باید میکردم وقتی کل زندگیام پر از درگیری و جابهجایی و ناامنی و تحقیر بوده، لااقل اینجا اگر هیچ چیز نداشته باشم امنیت دارم
همین خود من بارها عصبی شدهام و متهمشان کردهام به بیمنطقی. ولی واقعیت این است که وقتی خودم را جای آنها میگذارم، وقتی داستانهایشان را میشنوم، وقتی میگویند خاطره کودکیشان با مرزکشیهای اجباری و جدا افتادن از عزیزانشان به خاطر مرزکشیها و مهاجرتها و تبعیدهای اجباری همراه بوده، وقتی موج اعدامها را میبینم، وقتی از تجربه فقر و بدبختی و فلاکت خانوادههایشان حرف میزنند لال میشوم و راهم را میکشم و میروم. این بارِ رنج تحمیل شده بر کردها، باعث شده که وقتی ازشان میپرسی کجایی هستی، بر کرد بودنشان قبل از ملیتشان تاکید میکنند. توی چشمهایت زل میزند و میگوید کرد هستم. انگار با همین یک کلمه میخواهند به تو بفهمانند از کجا میآیند.
توی همین شهر کوچک آکسفورد، کرد کم نیست. غیر از دانشجوها که اکثرشان مال ترکیه و عراقند، کردهای آکسفورد شغلهای یدی سطح پایین دارند، وانتهای کبابی و فلافل شهر را اغلب کردها میچرخانند. برای منی که مشتری پر و پا قرص کباب و فلافل سرپایی هستم فرصتی است که باهشان حرف بزنم. اکثرن پناهنده شدهاند و با حداقل حقوق پناهندگی زندگی میگذرانند و وقتی میپرسی چرا آمدی اینجا، میگوید چه کار باید میکردم وقتی کل زندگیام پر از درگیری و جابهجایی و ناامنی و تحقیر بوده، لااقل اینجا اگر هیچ چیز نداشته باشم امنیت دارم. شاید اگر چهارسال پیش کلمه امنیت و حس ناامنی و تحقیر را میشنیدم این حسی که الان بهم دست میدهد را واقعن نداشتم. لمس نزدیک حس ناامنی و تحقیر در سه سال گذشته چه برای خودم و چه برای خانوادهام من را به هر کسی که چنین حسی را تجربه کرده باشد نزدیکتر کرده و کردها از آن جملهاند.
نوشته شادی صدر بهانه خوبی است برای فکر کردن به اینکه اگر کسی از حق تعیین سرنوشت حرف میزند، دارد از رنجی حرف میزند که پشت مطالبه این حق نهفته است. به جای جنگ و فحاشی با داعیه وطندوستی، از تجربه رویارویی با کردهایی که در زندگی دیدهایم بنویسیم. کاش خود کردها هم از تجربه زیستهشان بیشتر بنویسند. نوشتن از حرفها و رفاقتهایی که زندگیشان کردهایم، حتی اگر دو خط باشد، یا یک تجربه کوچک، خیلی در بهبود اوضاع و نزدیک کردن آدمها به همدیگر بیشتر کمک میکند تا امضای بیانیه و توافقنامه.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.