۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱. توپ تانک فشفشه / خامنه‌ای…

🔸مسجد سلیمان به عنوان یکی از مهم‌ترین میدان‌های نفتی و گازی کشور در عین حال یکی از بزرگ‌‌ترین جمعیت بیکاران را هم داراست.

به همین دلیل، این فرودستان بختیاری که اینگونه به خیابان آمدند و خشمگین شعار می‌دهند، مانند همسرنوشتان در دیگر نقاط چیزی برای از دست دادن ندارند.

 

#مسجد_سلیمان
#قیام_گرسنگان
#قیام_فرودستان

@sarkhatism

 

 

بازداشت‌  حداقل ۱۳ نفر در ایذه

طبق اخبار واصله از ایذه تا به این لحظه حداقل ۱۳ نفر به دنبال تظاهرات روزهای گذشته بازداشت شدند.

فضای شهر همچنان از بیم شکل‌گیری دوباره‌ی قیام به شدت امنیتی و اینترنت نیز همچنان مختل است و به سختی امکان اطلاع‌رسانی وجود دارد.

پشت درهای بسته‌ی خوزستان، سرکوب با شدت بیشتری ادامه دارد.

 

#ایذه
#قیام_گرسنگان
#قیام_فرودستان
@sarkhatism

 

 

برخی از هنرمندان

 

 

بازداشت حداقل ۴۰ نفر در بخش #شاوور شهرستان کرخه

ادامه سرکوب خوزستان پشت درب های بسته اینترنت/ بازداشت معترضین به #گرانى در شهر شاوور و شهر اهواز

🔶بامداد یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱؛ نیروهاى امنیتى با هجوم به منازل شهروندان عرب شمارى از جوانان این شهر را بازداشت کردند. منابع حقوق بشر از شاوور ،تعداد بازداشت شدگان را حدود ۴۰ نفر گزارش کردند.

▪️بازداشت این شهروندان به دلیل تجمع و قطع جاده اهواز-شوش در اعتراض به #گرانى است.
▪️هویت بعضى از بازداشت شدگان به شرح زیر است: هادى شمرى ، رسول ملیانى فرزند عاشور، قاسم اسدى، عباس ملیانى فرزند عاشور و سید حمود ابوالهیل

🔻بنا به این گزارش ۱۸ اردیبهشت ماه،در شهر اهواز کوى علوى(حی الثوره) نیز نیروهای امنیتی جمهوری اسلامى با یورش به منزل فعال و زندانی سیاسی سابق به نام «جمعه سوارى فرزند خلف»، او را پس از ضرب و شتم تا حد بیهوشى، بازداشت کرده و به مکان نامعلومى منتقل کرده‌اند.

#جمهوری_سرکوب
#اینترنت_خوزستان

منبع: خاکزدگان

 

 

 

شبانه

پاره شعر بلندی از عزیز سنگتراش  برای این شبهای پر التهاب خوزستان.

ما خوزستانیها،
برای حکومتها جزو مشتقات نفت هستیم.
در آخرین مرحله، پس از نفت کوره
خوزستانیها از پالایشگاه میزنند بیرون …

 

 

 

 

 

“توپ تانک فشفشه, آخوند باید گم بشه!” شعاری است متعلق به دوران مبارزات مدنی و مسالمت آمیز مردم, که از استادیوم های فوتبال آغاز گشت,  راه خود را به خیابان یافت, و امروز در مسجد سلیمان تکرار شد.

در چندین سال اخیر معمولا پس از عکس العمل های خشونت بار دولتی و کشته شدن مردم شعار  “توپ, تانک, فشفشه, آخوند باید گم بشه” تبدیل می شود به:

“توپ تانک فشفشه, آخوند باید کشته شه!”

 

 

 

در رثای آمنه شهبازی

 

“تیر به گردن آمنه شهبازی خورده است” *

تیر، مثل سیرسیرک مجذوب نور
مثل سکوت مجذوب شب
نور مجذوب روزنه
باران مجذوب گیسو
بوسه ی مجذوب لب
تیر،
مثل هیچ یک از اینها
مثل هفت و نیم گرم سرب و یک گرم باروت
به گردن آمنه شهبازی خورده است
تیر
عبور کرده است
از باستی هیلز
از کاخ هفتاد میلیاردی
از “استوره” ی بهادر عسگراولادی
از باغ وحش حسن رعیت
از سلاطین سکه و سنگ و آهن و شکر
از صندوق بازنشستگی سازمان تامین اجتماعی
از کاسپین مشهد
از پدیده ی شاندیز
از دفتر نیاوران
از ویلای لواسان
و از فاصله ی دویست و سی و پنج متر و هفتاد صدم با دو چشم نه چندان تیز بین
از میان پنج هزار و نهصد و چهل و شش آشوب گر و چهار معترض
آمنه شهبازی را شناخته است
دستهایش را
دو ساقه ی نور
پاهایش را
دو ستون دود
قامتش را
مثل گلی شکفته بر آسفالت
چشمهایش را
لبها و دهان گرم ش را
تماشا کرده و

“تیر به گردن آمنه شهبازی خورده است”

تیر
بوسه ای از کاخی در پاستور را
از پشت بامی در سرآسیاب
به آمنه شهبازی رسانده است

آمنه شهبازی! چرا در کافه های الهیه نبودی ؟
چرا به احترام انقلابی در خواب اورکت خاکی نپوشیدی؟
چرا با رویای یک سوسیالیسم شیک نامجو گوش ندادی ؟
چرا با پاسارگاد و آپادانا سلفی نگرفتی؟
چرا سلیقه ات را به یزدانی خرم ندادی؟
چرا دلت را به فرجامی خوش نکرددی؟
چرا فلاکتت را با امامی جشن نگرفتی ؟
چرا در مراکز رای گیری کشف حجاب نکردی؟
چرا با لبخندی به هولناکی رضایت، کنار کوچکترین پرچم ایران و یک تیک آبی نبودی ؟
چرا صورتت را به لوسیون های حلزون و و مرطوب کننده ی آلوئه ورا نسپردی؟
چرا گردنت را به تورنتو
و دستهایت را به نیویورک نفرستادی ؟
چرا در ضیافت نایاک شرکت نکردی؟
آمنه شهبازی چرا در کادرهای فم تریپ نبودی ؟
به جایش در سرآسیاب بودی

و زیبا بودی

مثل سریدن نور بر گلوگاه زن
مثل تنیدن فواره بر شب
مثل رسیدن انگشت شرم
به انگشت شرم

آمنه شهبازی! چرا گردنت را به انقلاب بخشیدی
دستهایت را به حافظه ی مه گرفته ی کودکانت
صورتت را به تاریخ
و جیبهایت را به دولت؟
آمنه شهبازی! چرا ناتوی فرهنگی را توی کفشهای سایز ۳۶ پاره ات پنهان کرده بودی؟
چرا نقشه ی تجزیه ی ایران را پشت نسخه ی مچاله ی پدرت کشیده بودی و به یخچال خالی خانه چسبانده بودی و زیرش نوشته بودی ؟
“فردا دیگه حتما.”
چرا دست کرده بودی توی جیبهای مانتوی قسطی ات، چاههای نفت را به آمریکا بخشیده بودی و کیکهای زرد را به اسرائیل؟
چرا به پسر سه سال و نیمه ات نگفته بودی که شبها به تل آویو می روی و روزها به هفت تپه؟
آمنه شهبازی چرا پانصد هزار نفر را در سوریه نکشتی یک میلیون نفر را در یمن تا در نیویورک صلح را انتخاب کنی؟

آمنه شهبازی! چرا موفقیت تضمینی نبودی؟
چرا کاخ هفتاد میلیاردی نبودی؟
چرا پسر عارف و دختر حداد نبودی؟
چرا زینب و رقیه و فاطمه نبودی آمنه بودی؟
چرا ترکه نبودی درخت بودی؟
چرا صبر نبودی سنگ بودی؟
چرا سنگ نبودی کوه بودی؟
چرا “ای دور از درد” نبودی به جاش “یار دبستانی” بودی؟
چرا ضد جنگ نبودی، میدان جنگ بودی ؟
چرا آب نبودی آتش بودی؟
چرا سراب نبودی آب بودی؟
آمنه شهبازی! چرا چرا در سرآسیاب بودی ؟
و زیبا بودی
مثل نشستن بوسه بر اندوه
مثل دمیدن خون در لاله های گوش
مثل آینه های فروغ
مثل کاکلی های نیما
مثل صدای ماه
مثل راه

 

 

* این شعر را بر اساس این خبر از مدیار سمیع نژاد نوشتم:

تیر به گردن “آمنه شهبازی” خورده و جانش را از دست داده است.
حالا نیروهای امنیتی از خانواده‌اش خواسته‌اند که پول تیر را بدهند!
به آن‌ها گفته‌اند حق گرفتن مراسم عزاداری و حق چاپ اعلامیه ندارند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)