چرا تخصص در ما نهادینه نشده است؟ چرا افکار بزرگی داریم ولی سنتی فکر می‌کنیم؟ چرا عنوان های زیادی را بر خود می نهیم؟ چرا احساس جاه طلبی و  خودبزرگ بینی داریم و… چراهای بیشمار دیگری که بعنوان مشکلات رو بنایی یک جامعه،  ما را از راه یابی به یک کشور متمدن و مدرن باز داشته است. نگرانی مان پیشرفت ایران است ولی در عمل درجا می‌زنیم. و در جایی که خردگرایی و واقع گرایی غایب هستند، تعارف و رودربایستی و دورویی و دروغ، چاشنی آداب و رسوم ما شده اند! باید روش تغییر کند و افراد در رشته تخصصی کار و تحقیق خود شناخته شوند.

در احزاب سیاسی و… هم درب بر همین پاشنه می‌چرخد، دبیرکل فلان سازمان که رشته ای نا مربوط خوانده و ایده‌ای در سیاست یا حقوق یا علوم سیاسی ندارد و با خواندن فقط چند کتاب یا حتا بدون آن مسئولیت گرفته است. او طبیعیست که در عمل دچار اشتباهات  فاجعه باری خواهد شد ! در طول تاریخ معاصر و در راس حکومت‌هایمان نیز بجز انگشت شمارانی، کمتر دولت مردی درس سیاست خوانده و یا در رشته تخصصی اش مشغول به کار بوده است. جامعه ایرانی بسیار متضاد است!

آیا زمان آن فرا نرسیده است که حداقل هر کس با “خودش” تعیین تکلیف کند و با یک تیتر و تحقیق مشخص در جامعه شناخته شود  و تخصص را نهادینه کند؛ و نه با عنوان های مختلف و متضاد، تا بلکه جامعه از این حالت بلاتکلیفی درآید؟!

آیا موقع آن نرسیده هر کس جایگاه خودش را تشخیص دهد  و بدون  داشتن یک پشتوانه دانش علمی، موجب گمراهی دیگران نشود! از منظری دیگر هم البته طبیعیست که این مهم  بطور سیستماتیک و با تغییر زیر بنای جامعه، بویژه ساختار اقتصادی آن و با رشد صنعت امکان پذیر است.

لیکن اکنون چطور؟
در جامعه‌ای که اکثریت روشنفکران و سیاستمدارانش و اهل قلمش بجز انگشت شمارانی، بیشتر اهل نمایش و فخر فروشی اند تا بفکر بالا بردن سطح فرهنگ مردم؛ و یا با دشمنی کور و فقط سیاه و سپید دیدن معضلات اجتماعی و حتا سیاسی، آنها را بنا بر میل و خواسته خود تجزیه و تحلیل و قضاوت می کنند، چه بایدکرد؟ طبیعیست که باید نگاه ها و روشها عوض شوند، باید فلسفه و فرهنگ ورفتار متمدنانه و همچنین روش های پیشرفته تحقیقات علمی را بیاموزیم.

ما باید به خردگرایی روی آورده، فکر و اندیشه کنیم تا از دل آن نسل ها و روشنفکرانی همگون تربیت شوند و مانند جوامع آوانگارد،  معلم جایش مشخص و سیاستمدار همینطور و شاعر و نویسنده و مترجم و متخصص هر رشته هم جایگاهشان ثابت باشد.

در جوامع صنعتی پیشرو، ذهن شاگردان در دبیرستان با فلسفه آشنا می‌شود تا اندیشیدن را بیاموزند، در آن کشور ها فلسفه جایگاه مهمی دارد  ودر آموزش های مرسوم افکار خشک راه ندارند و فرد و جامعه رابطه و تاثیر متقابل بر یکدیگر داشته و جامعه بر اساس خرد گرایی اداره می‌شود! هر چیزی تعریف شده است و تشخیص و پیدا کردن راه حل هر مشکلی نیز به اهلش واگذار می شود، که مرتبا نیز با گذشت زمان  کنترل شده، تغییر کرده و در صورت نیاز به روز می شود. متخصصان هر رشته از پایین تا بالای آن شغل و در هر صنفی، مبتکرانه در کار خود می‌مانند و حرفه‌ای عمل می‌کنند.

اگر ایران کهن و بزرگ ما با استفاده از تجربیات و آگاهی های خردورزان و سیاستمداران تاریخی و معاصر  خود  و همینطور دیگر محققان دنیا، نسلی خردورز و روشنگر تربیت نکند، جامعه از این سیکل معیوب بیرون نخواهد آمد! جامعه‌ای که راسیونال و خردورز نباشد در آن جهل و تاریکی و فقر و بدبختی گریبان اکثریت مردم آن را خواهد گرفت. 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)