صحنه‌ای تکراری: راه ورود به سازمانی را که سالها از آن رفت‌و‌آمد می‌کرده‌اند یک صبح می‌بینید زنجیر انداخته‌اند و دری در ضلع دیگر ساختمان یا چند متر پایین‌تر که سالها بسته بود باز کرده‌اند. از کارکنان می‌شنوید رئیس عوض شده و حاج‌آقای جدید صلاح دیده‌اند آن در ( یا درب) بسته شود و درب صحیح به جهت تکریم ارباب رجوع گشوده گردد.

اینکه کدام راه ورودی سرراست‌تر است شاید اساساً مسئله‌ای نباشد که مُراجع به آن فکر کند. آرشیتکت ساختمان اگر مطمئن می‌بود یک در کفایت می‌‌کند لابد چندین در تعبیه نمی‌کرد. پس به وضع موجود عادت ‌کنیم تا رئیس دیگر و بازگشت به در پیشین، یا گشایش در ورودی سوم در خیابان مجاور.

در شش ماه گذشته مجال هواکردن مطلبی در سایت شخصی و در هیچ جا نداشته‌ام. ارتکاباتی نیمه‌تمام مانده و در فکر بوده‌ام با این اوضاع نشر چه باید کرد. نود و دو را برای خودم سال برائت از ناشرون نامیدم و تصمیم گرفتم فعلاً با ناشرجماعت سر و کاری نداشته باشم، تا ببینیم با سیستم کتابفروشی آنلاین کافرون چه می‌توان کرد.

این سایتْ کافهٔ کوچکی است در پسکوچهٔ‌ سپهر عنترنت. مشتریانی دارد اما نه به آن اندازه که بتوان به آن رستوران گفت.

مطالب یا در کتاب و نشریه چاپ شده‌اند یا برای مجوز چاپ خدمت ممیزان خواهند رفت. خبر و موضوع روز نیست، جایی هم برای ثبت اظهار نظر بینندگان ندارد.

درهرحال، نگارنده بابت این تعداد خواننده هم از خلق و خالق و جامعه و جهان سپاسگزار است. وقتی سایت دست‌ساز و ابتدایی را راه انداخت انتظار داشت حداکثر برای روزی بیست بیننده به خودش نمرهٔ بیست بدهد.

حالا یک صبح خبر می‌‌رسد سایت را فیلتر کرده‌اند. پس از هفت‌هشت سال که کسی اهمیتی نمی‌داد آیا کسانی ناگهان خوششان نیامده؟ داستان در ِ ورودی است و نباید جدی گرفت؟

در جایی مانند میهن آریایی‌ـ‌اسلامی‌مان گاه از فراش و خادم و دربان باید بیش از فرد قوی هراسید. فرد قوی صد جور موضوع فوری و مهم در برابر دارد. آدم کوچولو دنبال خودشیرینی و آمار جورکردن با خرده‌ریز‌هاست.

یکی از پربیننده‌ترین صفحه‌های سایت (کار یک همکلاس قدیم نگارنده) مطلبی است دربارهٔ هوش که عمدتاً به درد اهل دانشگاه می‌خورد. تنها تأثیر فیلترکردن سایتها این است که دیدن آنها روی رایانهٔ‌ مراکز آموزشی و اداری ناممکن شود. بینهایت بعید است کامپیوتر شخصی بدون فیلترشکن بماند.

اهل جراید از نگارنده هم دعوت می‌کنند مطالباتش از دولت جدید را بنویسد. حرفم این است که نه طلبی دارم و نه مطالبه‌ای. احساسم بدهکاری به جامعه‌ای است که به خودش زحمت می‌دهد این مطالب را بخواند و گاهی هم بخرد.

پیشنهادم به فیلترمدارها: بسیار خوب، متوجه شدیم که شما، فعال‌تر از پیش، تشریف آورده‌اید؛ لدفن اجازه بدهید ما نیز در گوشه‌ای فارغ از همهمه نی‌لبک خودمان را بنوازیم.

تیغه‌کشیدن جلو کافهٔ کوچولوی پسکوچه در نخستین اقدامهای دولت جدید را به فال بد بگیرم؟
۲۴ مرداد ۹۲

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com