برگرفته از نشریه آلترناتیو، مهتاب صدیقی – فاشیزم چیست؟ جز درونی شدن تک تک اجزای سیستم در تک تک افراد جامعه، که دیگر چیزی به مثابه فرد از آنها باقی نمانده است. و در میان تمامی این اجزاء، مهمترین رکن فاشیزم، نظام مجازاتاش است که در بطن خود سه ستون قانونی، قضایی و اجرایی را مستتر کرده است. به جمهوری فاشیستی ایران نگاه کنید. از انسانهای تحت حاکمیتاش چه ساخته؟ در این حکومت فاشیستی، هریک از افراد در درون خود یک سیستم مجازات پیشرفته دارند. این سیستم مجازات همگام و همآهنگ با سیستم مجازات عمومی جامعه حرکت میکند و گاه در اعمال مجازات، نسبت به سیستم مجازات فراگیر و عمومی، پیشقدم نیز میشود
مردمان جامعه دست پرورده فاشیزم، همانهایی هستند که آنچنان مرگ را به مثابه یک ایدئولوژی در خویش درونی کردهاند، که هر لحظه به تعبیر فروغ فرخزاد، ”در ذهن خود طناب دار تو را میبافند“. میل شهوانی به مرگ، مرگی که هرچه خشونتبارتر باشد راضیکنندهتر است، گاه کار را به جایی میرساند که برای تماشای مرگ و محظوظ شدن از جلوههای سمعی و بصری آن، به کلوزیومهای خیابانی میشتابند و بر سر و کول هم میزنند تا در ردیفهای نزدیکتر به ”مرگگاه“ بایستند. نظام مجازات، مکانیزم ارضای امیال شهوانی یک جامعه فاشیستی است.
*
اقلیّتها همانطور که از نامشان کاملاً پیداست، بایستی مجازات شوند. دلیل مجازاتشان با دلیل وجودیشان مقارنت دارد. فاشیزم، اقلّیتها را نفی میکند. این نفی گاه مستقیماً به حذف و امحاء آن دسته اقلیّت منتهی میشود (نظیر همجنسگرایان، کولیها، معلولین جسمی و ذهنی و…)، و گاه نفی از جنس نامرئی شدن است. در این بین، زنان، پرجمعیّتترین اقلیّتی هستند که با واسطههای مختلف در این سیستم تحت پیگرد قرار میگیرند، در صورت نگنجیدن در چارچوبها و عدم همخوانی با ضوابط تعیین شده به صورت دسته جمعی مجازات میشوند و به هیچ وجه به لحاظ اجتماعی و سیاسی رویتپذیر نیستند. فاشیزم که بیواسطه با مذهب و سنّت پیوند دارد، زن را ممنوع اعلام میکند. چرا که آگاهی فراتاریخی زن بر فراز فاشیزم به پرواز در میآید و از این روست که برای فاشیزم، زن وجود ندارد، چرا که اقرار به وجود زن، نفی سیستم فاشیستی است. این زن نه در هیئت فیزیکی عنصری فاقد آلت ذکور و حامل حفره تأنیث، که مراد از زن در این مفهوم، آن موجودیت تاریخی–اجتماعی است که به مثابه یک فقدان درک نمیشود. این است که فاشیزم و زن مطلقاً مانعه الجمعاند و ترکیباتی از قبیل فاشیزم زنانه یا فِمینِن مطلقاً مزخرفاند.
*
پرولتاریوس، چنان که ایگلتون میکاود، کلمهایست باستانی و اشاره به آن دسته از کسانی دارد که از فرط فقر، قادر نبودند با داراییهای خود به حکومت خدمت کنند، لذا چارهای نداشتند جز اینکه با تولید ”نیروی کار“، این خدمت را به انجام برسانند. وظیفه اجتماعی مقرّر آنان تولید بچّه بود. آنان، تنها زهدان جامعه بودند و نه چیزی بیشتر. از این رو، این صرفاً ژستی شیک و مُد روز نخواهد بود اگر ادّعا کنیم، پرولتاریا، زن است و این ”وضعیت“ کماکان بر عینیّت پیرامون ما نیز، صدق میکند. فاشیزم زن را به مثابه زهدان میخواهد. بهای این زهدان، به کمیّت مردانی است که تولید میکند. به محض این که زن بخواهد بیش از زهدان باشد، از دایره مرئیت خارج میشود و ناپدید میشود. فاشیزم به مثابه یک ماشین غول پیکرِ ماشینساز، زن را به ماشین تولید مرد بدل میکند. به بیان موسیلینی، ”جنگ برای مرد است همانطور که بارداری برای زن“.
*
پاتریوت (میهن پرست) از ریشه رومی باستان پاتریوس، بیش از هر چیز به ”سرزمین پدری“ و ”فامیلیا“ اشاره میکند که همزمان به ”پدر“ و جایگاه او در خانواده و مناسبات فامیلی ارجاع میدهد. پاتریوس به این ترتیب، با سه اِلِمان اصلی دارایی (مناسبات مالکیت)، اقتدار و مقام گره میخورد. پاتریسینهای رومی، اقوام و خانوادههای طبقه بالای صاحب زمین و ثروت بودند و هر پاترِس یا پدر عضو سنای رومی بود.
مقارنت پاتریارکی و پاتریوتیسم، پدرسالاری و میهنپرستی، به مثابه دو مولّفه بنیادین در ایده ناسیونالیزم، که خود عنصری جوهری برای فاشیزم است، بیواسطه زن را به آنتی تز این سیستم بدل میسازند.
مام میهن و سرزمین مادری نیز، دروغهای بزرگ تاریخی هستند که تنها برای رمزآلوده کردن و در هالهای از ابهام قرار دادن ”حذف زن“ از تاریخ مذکّر در افواه و اقوال چرخیدهاند. تاریخاً و اجتماعاً، هر کجا که نام قدیسهای تحت عنوان ”مادر“ به میان آمده، دسیسهای برای حذف سیستماتیک ”زن“ در کار بوده است. فاشیزم حد اعلای این حذف تاریخی، در ارتجاعیترین و مخوفترین شکل آن است. از همین جا میتوان فهمید که عناد آشتیناپذیر فاشیزم و اندیشههای فاشیستی با پدیده سقط جنین به مثابه یک حق کلیدی برای زنان از کجا آب میخورد.
*
هرگز هیچ ”زن“ای عضو لیگ زنان حزب فاشیست ایتالیا نبوده است. هیچ ”زن“ای در رایشتاگ آلمان نازی حضور نداشته است. ”زن“ای در جنبش فاشیستی زنان بریتانیا دیده نشده است. هیچ ”زن“ای ابداً نمیتوانسته نخستوزیر اسرائیل بوده باشد. در تمام سی و اندی سال گذشته، حتی یک ”زن“ در کابینهها یا تمام ادوار مجالس شورای اسلامی ایران وجود نداشته است. در مارش نژادپرستها در هیچ کشوری ”زن“ای قدم نمیزند. لبان هیچ ”زن“ای برای بمبهای ناتو به لبخند مزیّن نمیشود. زن بودن به تمامی یک وضعیت سیاسی است و ”زن“ بودن پیشاپیش حامل آنتی پاتی و ناسازگاری با تمام گوشه و زوایای نظم موجود است. زن پرولتاریا نیست، اما پرولتاریا ”زن“ است. پرولتاریا عمیقاً در این وضعیت سیاسی شریک است و از همین روست که سرنوشت ”زن“ و ”پرولتاریا“ در عصر کاپیتالیزم، به نحو غیرقابل انکاری به هم گره میخورد. ”زن“ بودن عین رزمندگی و مقاومت است. فاشیزم در تمامی اشکالش، علیه ”زن“ قسم خورده است.
نظرات
نظر (بهوسیله فیسبوک)
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.