پناهندگان خاک مادری
اتوبوس سر دقیقه آمد و من پر از تنش و خستگی همه در به دریهای تدارک مدارک ویزا، راهی لندن بودم. دوست استرالیاییام اول صبح پیغامی داد که جدا از آرزوی موفقیت، دنیای جدیدی را برایم باز کرد. گفته بود از طرف او سلام «مائوری» را به مسئولان سفارت نیوزلند برسانم (حالا بماند که باهم کارد و پنیرند). من جدی نگرفتم. فقط میدانستم «مائوری» ها بومیان سرخپوست آن جزیرهی دورند. بعد از انجام کارها در سفارت باز پیغام داد و پرسید که سلام «مائوری» کردم یا نه…باز جدی نگرفتم. آن روزها هیچچیز از ویزایی که تا حدی حکم زندگی را دارد، جدی نیست. بعدها کاشف به عمل آوردم که جدی «مائوری» ها جور دیگری سلام میکنند. دماغ را به دماغت میچسبانند. جوری که گویی تا لحظهی پیش از بوسیدن پیش میروی. این آرامم میکرد که من در آن سرزمین دور خیلی غریبه نیستم، بومیانشان شاید به اندازه ما غریبهاند، شاید بیشتر. حتی اگر هم، هم وطنی خون گرم را با آغوش باز دیدم و ماچ و موچ را به سر و صورتم کشید نگاهی حاکی از دو همجنسگرای خاورمیانهای به ما نمیاندازند. در انگلستان میانداختند. تابو بود. اما حالا به اندازند. من میخندم و حکم باطلی میزنم به دروغهای آن موجود کوچکی که مانند یک تاول بر جثهی دیلاق تاریخ وطنم ظاهر شد.
تاریخ این جزیرهی کوچک به جمعیت و جثهی ظریف و زیبایش نمیآید. حدود هشت صد سال پس از مسیح، بومیان جزایر اقیانوسیه و آسیا ساکنان اولیه این جزیره بودند. هنوز که هنوز هم تعدادی از آنها را جزیره نشین، یا جزیرهای مینامند که مربوط به این جزیره نیست و مربوط به ساکنان جزیرهی کوک و جزیرهی سوسایتی و دیگر جزیرههاست. این جزیرهایهای مهاجر اینجا را وطن خود کردند و خود را «مائوری» نامیدند. مائوری ها تاریخ و فرهنگ غنی دارند. فرهنگی که به هزار دلیل سیاسی و اقتصادی به واسطه هزار ابزار و وسیله تحلیل رفته و حالا چیزی از آن نمانده جز نمایشی تو خالی برای مصرف صنعت توریست. مائوریها سفیدها را پاکِها یا پاکیها مینامند. سفیدها سال ۱۶۴۲ میلادی اینجا را فتح کردند. فاتحش مردی از سرزمین هلند امروزی( دویچ) بوده و اینجا را نیوزلند نامیده. مائوریها انسانهای بزرگی هستند. وقتی میآمدم دوست استرالیایم میگفت نگران نژادپرستی نباش. سفیدها آنجا رنگینپوستهای بزرگتری دارند برای مداقه کردن. مائوریها جثه بزرگی دارند. زنهایشان بزرگترند و تنومندتر. پوستی تیره دارند و موهایی مشکی. از نژاد خالصشان کمتر مانده، اما هنوز هستند. خالکوبی جزیی از فرهنگشان نیست. جزیی از وجودشان است. جنگ هم جزیی از زندگیشان بوده. تاریخ جنگهایشان دردناک است و پیچیده. باهم میجنگیدند. آن میان سفیدها والها و شیرهای دریایی را سلاخی میکردند برای مصادره. آرامآرام آنها تحلیل میرفتند و غریبهها جای پای خودشان را محکم میکردند. کاپیتانها لنگر میانداختند و کارگرها و بردهها محمولههای سلاح را تخلیه میکردند. مائوریها جنگجوهای خوبی بودند، سفیدها زورشان نرسید سرراست کلکشان را بکنند و اینجا شد تنها کشوری که با قراردادی پر از خالی و دوگانگی به سلطهی انگلستان در آمد بدون پیروزی نظامی و برای محافظت و تقویت مائوری ها. احتمالاً یک شوخی انگلیسی بوده است این قول محافظت. دیری نپاید که قرارداد در مستی و نشئگی مائوری ها گم شد. دیری نپاید که آن جنگجویان عظیمالجثه، با میلههای زندان و بطری و استریپ کلاب ها و همبرگرهای ارزانقیمت گلاویز شدند، با مخدر و کوکاکولا. دیری نپایید که «مائوریها» بومیترین پناهندههای این جزیرهی کوچک شدند و هستند.
مائوریها خاک را دوست داشتند. خاک و زمین جزیی از دینشان بوده و هست. جزیی از آن فرهنگ. جزیی از آن بودن. خاک را مقدس میشمردند و در هنر غنیشان این مشهود است. عناصر طبیعی را میپرستیدند و احترام میگذاشتند. گوشت را با ذغال خاک میکردند، روی آن را با نوعی برگ خاص و باز با خاکی خاص میپوشاندند و تا خوب خاک پز شود. از کیویهای اینجا شنیدهام که غذای بومی نیوزلند همین است و مزهی خوب خاک میدهد، اما گویا در نقاط دیگر جهان هم این روش پخت گوشت مرسوم است. حالا دیگر مائوریها خاکی ندارند. خاکشان را گرفتند. هر چند سال یک بار مشتی خاک را به «نشان» غرامت به رییس قبیله پس میدهند. اما گویا از خاکشان فقط سرشان بهره میبرد. خودشان عمده ساکنان خانههای مهر دولتی هستند!!
زمانی که انگلیسیها قرارداد میبندند ۱۳ زن رییس قبیله در جزیرهی شمالی بوده است. زنها پا به پای مردان میجنگیدند. بر خلاف بسیاری از رسم و رسوم باستانی اینجا تولد دختر ارزشی بیش از تولد پسر داشته است. برای همین با بسیاری از پسرانشان رفتاری دخترانه میکردند. زن ارج و قرب دیگری داشته است. زن جنگجو و قوی بوده. زن قبیله را در دست داشته و پا به پای یک مرد می جنگیده. مرد به اندازهی زن بوده. حتی در مجسمههایشان زنی نمایان است به جثهای عظیم. با هیبت. باعظمتی مادرانه. زنان مائوری تنها مادران کودکانشان نبودهاند. مادران خاک بودهاند. مادران سرزمینشان. یکی از دلایلی که هرگز به غریبهها جنگی را نباختند حضور این مادران جنگجو بوده است؛ اما حالا این مادران جنگجو را میشود ارزان خرید. ارزانتر از زنان چینی. اگر کسی خریدار مادران بومی این سرزمین باشد ساعت یک شب.
پی نوشت: شاید نکاتی که اینجا بیان کردم دقت تاریخی لازم را نداشته باشند. بیشتر برای آشنایی بود تا درس تاریخ. شاید هر خطش یک کتاب بشود. شاید روزی مادران مائوری هم سرزمینشان را پس بگیرند.
مردند و در هنر غنیشان این مشهود است. عناصر طبیعی را میپرستیدند و احترام میگذاشتند. گوشت را با ذغال خاک میکردند، روی آن را با نوعی برگ خاص و باز با خاکی خاص میپوشاندند و تا خوب خاک پز شود. از کیویهای اینجا شنیدهام که غذای بومی نیوزلند همین است و مزهی خوب خاک میدهد، اما گویا در نقاط دیگر جهان هم این روش پخت گوشت مرسوم است. حالا دیگر مائوریها خاکی ندارند. خاکشان را گرفتند. هر چند سال یک بار مشتی خاک را به «نشان» غرامت به رییس قبیله پس میدهند. اما گویا از خاکشان فقط سرشان بهره میبرد. خودشان عمده ساکنان خانههای مهر دولتی هستند!!
زمانی که انگلیسیها قرارداد میبندند ۱۳ زن رییس قبیله در جزیرهی شمالی بوده است. زنها پا به پای مردان میجنگیدند. بر خلاف بسیاری از رسم و رسوم باستانی اینجا تولد دختر ارزشی بیش از تولد پسر داشته است. برای همین با بسیاری از پسرانشان رفتاری دخترانه میکردند. زن ارج و قرب دیگری داشته است. زن جنگجو و قوی بوده. زن قبیله را در دست داشته و پا به پای یک مرد می جنگیده. مرد به اندازهی زن بوده. حتی در مجسمههایشان زنی نمایان است به جثهای عظیم. با هیبت. باعظمتی مادرانه. زنان مائوری تنها مادران کودکانشان نبودهاند. مادران خاک بودهاند. مادران سرزمینشان. یکی از دلایلی که هرگز به غریبهها جنگی را نباختند حضور این مادران جنگجو بوده است؛ اما حالا این مادران جنگجو را میشود ارزان خرید. ارزانتر از زنان چینی. اگر کسی خریدار مادران بومی این سرزمین باشد ساعت یک شب.
پی نوشت: شاید نکاتی که اینجا بیان کردم دقت تاریخی لازم را نداشته باشند. بیشتر برای آشنایی بود تا درس تاریخ. شاید هر خطش یک کتاب بشود. شاید روزی مادران مائوری هم سرزمینشان را پس بگیرند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.