بهمنماه سال نود و یک شمسی بود که خواسته و ناخواسته از پی جبر جغرافیایی و از سر ناآگاهی، گستاخی و شجاعت، کنجکاوی و کوری و هزار دوگانه دیگر باز تن به مهاجرت دادم و کوله به پشت و به جلو، چمدان به دست و با دلی آشوب و سری داغ عازم شدم. خانهی دومم را با همهی عشقهایم و دوستیهایم و جهالتها و لذتها و تجربهها پشت سر گذاشتم.تا بروم. به خانهی سوم. اما فکر میکنم رفتن هدف بود و شاید نه هدفی باارزش و انسانی. شاید هدفی حیوانی. کوچ بود تا مهاجرت. از انگلستان، از سرمای خیابانها و گرمای آبجو فروشیها که جزیی جداییناپذیر از واقعیت شهری آنجا بود و از مردمی که بیشتر کارگر بودند و انگلیسی را خوب حرف میزدند تا اینجا که گوسفند و ساحل و آب جزیی جداییناپذیر واقعیت شهری! است. واقعیتی که در بین دو پدیدهی شکلگیری و نابودی در ارتجاع است. نیوزلند.
اینجا مردمش را کیوی میگویند. من هم نمیدانستم. من هیچ نمیدانستم. نمیدانستم که اسم این پرندهی منقار درازِ شپشو که گویا فقط در این جزیرهی دورافتاده پیدا میشود «کیوی» است. اینجا میوهی کیوی هم جزیی از واقعیت اجتماعی مردم است شاید به نشان نبض اقتصادیشان: کشاورزی. اما این همهی داستان نیست. اینجا مردمانش را هم کیوی میگویند. حالا من این سه معنا را میفهمم. فقط.
نیوزلند همیشه ممتنع است و از سازمان ملل و اردوگاه پناهندهها و اسراییل دور.از آنجایی که اخبار! از ایران شروع میشود به غرب دور میرسد، نیوزلند دورترین نقطهی اخبار است و ناآشنا.بودایی خود سوز هم ندارد. کسی هم به کسی تجاوز نمیکند( گاهی میکند)، کانگورو و کوآلا هم ندارد.سیاهپوست هم نیستند اما خیلی سفید هم نیستند. گوسفند دارند. زیاد. به اندازهی جمعیت ایران. اما اینجا خیلی صدای گوسفند نمیآید. بیشتر صدای ساحل است و ماشین و گاهی زلزله. برای همین چیزی جز یک اسم شاید یک اسم رویایی در ایران ندارد. جایی که بعضیها میدانند میتواند اقامتگاهشان شود و بس.
کیویستان شرححال این سرزمین است برای کسانی که نمیداند اینجا کجاست. اینجا دور است و ناپیدا. غرق در نظام جهانی و دورافتاده از زندگی شهری مدرن. حالا من میخواهم آرامآرام اینها را توصیف کنم و شاید این بهانهای باشد تا این اقامتگاه موقت یا همیشگیام را بهتر بشناسم. شاید بفهمم که چرا مردهای اینجا از همهی غربیها ریشو ترند و داستان بومیانشان که همان سرخپوستان اقیانوسیه باشند از کجا شروع میشود و چرا لابهلای الکل و دود و مخدر گم. سعی میکنم جداجدا تحقیق کنم و مسائل را با عمق بیشتری بازگو کنم شاید که این شناختی دهد، شاید اینجا مدینهی فاضلهی دوستی باشد بیخبر و یا شاید پرده از توهمی زیبا بردارم از این سرزمین ساکتِ بی غوغا. بیشک شخص من و نظرات شخصی من در واژگانم بازتاب دارد اما سعی میکنم بیطرف قضاوت کنم تا نقش شفافتری از این گوشهی کرهی خاکی ترسیم شود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.