درست است که رژیم انسانستیز جمهوری اسلامی، رژیم زندان و شکنجه و اعدام، مرزهای قساوت و شقاوت را چنان گسترانده است که هر نظام جباری در قیاس با آن روسفید بهنظر میآید، این اما به هیچروی دستهای خونین رژیم زندان و شکنجه و اعدام پهلوی را نمیشوید: نه گواه برائتی است برای جنایات سلطنت رضاخانی و آریامهری و نه سند مشروعیتی برای رویاهای خوشخیالانهی تخم و ترکهی آنها و سلطنتطلبان قد و نیمقد.
باقر مومنی در کتاب «راهیان خطر» (۱۳۸۵) دربارهی قتل دکتر تقی ارانی در زندان رضاخان قلدر مینویسد:
“ارانی…را به زندان مجرد میاندازند و حتی پنجرهی سلولش را تختهکوب میکنند… به او دستبند قپانی میزنند. رسیدن غذا و پول را به او قدغن میکنند و هنگامیکه بیمار میشود به او دوا نمیدهند… مدت چهارماه او را در سلول مجرد مرطوبی که تا کمر دیوارِ آن قارج میروئید لخت، بدون زیرپوش و بدون زیلو و پتو نگاه میدارند. [ارانی میگوید:] “چون معلوم شد که من شبها کفشهای خود را زیر سر میگذارم… آنها را هم گرفتند.”
اما این کافی نیست؛ او را به سلولی میبرند که قبلا تیفوس در آن شیوع داشته و در آنجا به تیفوس مبتلا میشود…
پزشک قانونی نمیتواند تشخیص بدهد که زردی فوقالعاده پوست بدن و لکههای سیاه بزرگ و کوچک در بعضی از قسمتهای بدن او ناشی از مسمومیت است یا بیماری سخت عفونی یا نقص تغذیه و نرسیدن دارو.
بههمین جهت از امضای گواهی مرگ او سر بازمیزند و حتی مادرش بههنگام تحویل جنازهاش او را نمیشناسد.
و این مرگ فجیع مردی بود با قدرت بدنی زیاد و در سن ۳۷ سالگی.”
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.