همدستی اوباش هوادار سلطنت با جلادان جمهوری اسلامی نه پدیدهی جدیدی است، نه پدیدهی عجیبی.
مشکل اصلی آنها با جمهوری اسلامی این است که چرا شغل «شریف» جلادی و آدمکشی را از آنها غصب کرده است و آرزو دارند بتوانند این مناصب «پر افتخار» را در آینده از آن خود کنند تا دمار از روزگار «سرخها» دربیاورند.
به همین دلیل است که اگر هم نقدی به محمدرضا پهلوی دارند این نیست که چرا در دوران استبداد پهلوی مخالفان را به جوخهی اعدام سپرد، انتقاد آنها این است که چرا تعداد بیشتری از مخالفان را نکشت.
به همین دلیل است که ضمن «ابراز تاسف» نمایشی برای مرگ شاعر و فیلمساز عضو کانون نویسندگان ایران هم از شوق بوی خون تازه زوزه میکشند و همزمان برای کانون نویسندگان ایران نیز پروندهی امنیتی جور میکنند تا در احضارها و بازداشتهای بعدی به کار ماموران امنیتی هم بیاید.
این تامات را که میبینید یک نولیبرال هوادار دم و دستگاه پهلوی، به نام مجتبی اسکندری نوشته و مکان نوشتن را هم مشخص کرده تا همه بدانند یک بیهمهچیز حامی کشتار از «سعادتآباد»، ضمن ابراز تسلیت در دلش قند آب شده است که یک «سرخ» را کشتهاند.
او وقیحانه نوشته است: «هرچند که دنیای آرمانی او و همقطاران انقلابیاش در کانون نویسندگان، جز مرگ و قحطی چیزی برای کسی به ارمغان نمیآورد، هرچند که به هر طاماتی نمی شود لقب شعر داد، هرچند که نباید در سوگ کمونیست و کمونیسم گریست، اما قتل هر شهروندی توسط دولت که از حق طبیعی حیات برخوردار است، محکوم و ننگین است و جز ترور، نام دیگری ندارد.» این دو سه خط آخر را البته فقط برای جور کردن محصول رسانهای نوشته است تا شوق خودش را آن پشتها پنهان کند.
البته لازم به این همه مزخرفبافی نبود. کافی است روشن کنید هوادار کدام نظام حکومتی و کدام مکتب اقتصادی هستید تا خون خشکیدهی خسرو گلسرخی و سعید سلطانپور را روی دستهایتان ببینیم. جلادهای منتظرِ خدمت و جوجه ساواکیهایی که فرم استخدامی را هم برای آیندهی رویاییشان پر کردهاند تا به عنوان شکنجهگر و بازجو در صف استخدام قرار بگیرند.
#ارتجاع_مشکی_و_آبی_فیروزه_ای
#جلاد_ساواکی
@sarkhatism
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.