مقاله «چرا در مرحله عبور از جمهوری اسلامی پیوندهای ساختاری در «جنبش زنان» برتری می یابد؟» را می خواندم که در سایت شورای ملی گذار منتشر شده است. نویسنده در این این مقاله تلاش می کند اثبات کند که « جنبش فمینیسم هم در حوزه نظری و هم در حوزه میدانی از امکانات و شرایط بسیار مناسبی برای پرش در مرحله عبور از حاکمیت جمهوری اسلامی برخوردار است. که برای تحقق اهداف فوق پیوندهای ساختاری و فعالیتهای میدانی در اولویت قرار می گیرد. و امید که زنان ایران زمین گامهای بلندی برای تحقق رسالت تاریخی و ملی خود بردارد»

 

کاری به دلالت های این ادعا ندارم اما به نظرم نویسنده کاش کمی به تجربه های تاریخی این جنبش نیز نگاهی می انداخت. کدام تجربه تاریخی فمنیسم به درد ایران می خورد؟ این جنبش هنوز در کشورهایی که پایه و اساس مذهب هم ندارد فراگیر نشده چه برسد به ایرانی که بخواهیم یا نخواهیم عنصر مذهب از مبانی هویت ایرانی است.

 

خوب است نویسنده بگوید چرا این جنبش با وجود دوقرن تلاش نظری و فعالیت سیاسی و فرهنگی علی رغم دستاورد های مثبتی که برای زنان به ارمغان آورده، به نتایج موردانتظار نرسیده است؟چرا با وجود آنکه هدف نهایی خود را تحقق آرمان های والایی مانند عدالت و برابری جنسی قرار داده، نتوانسته موفقیت لازم را کسب کند؟با این شرایط صحبت از بازسازی فمنیسم هم می شود.

 

علاوه بر آن نویسنده باید ابتدا اثبات کند پیوند جنبش فمنیسم و هویت ایرانی شدنی است. وقتی نتوانی اثبات کنی هر چه می گویی گزافه و بی منطق است. چون پایه درستی ندارد.و البته می تواند به پدیده ای منجر شود که می شود نامش را «جنبش فمنیسم علیه زنان» نامید.

 

من نقش زنان را در مبارزه با حاکمیت نفی نمی کنم. اما فرق است بین این نقش با جنبش فمنیسمی که نویسنده به آن اشاره می کند. هنوز هیچ متفکر یا کنشگر ایرانی نتوانسته بین فمنیسم و هویت ایرانی و اقتضائات تاریخی ایران نسبتی برقرار کند که بشود از دل آن یک چهارچوب تئوریک خلق کرد. 

 

با این وجود عجولانه است بخواهیم پارچه ای را که هنوز قد قواره از آن سنجیده نشد به تن ایران بپوشانیم.

 

مالک قاهری

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)