در کردستان ایران چه میگذرد؟ این برای من سوال نیست، درد است!
در کردستان حیدر قربانی در زندان سنندج اعدام شد، زندگی پر از درد و رنج کولبران را با گلوله پایان میدهند، در سال ۸۹ اعدام فرزاد کمانگر و یارانش با اعتراض چندانی در کردستان روبرو نشد، آنها را زمانی اعدام کردند که در شهرهای مختلف ایران تظاهراتهای عمومی در جریان بود و تصور میشد که رژیم نمیتواند دست به چنین جنایتی بزند. وقتی که دختران انقلاب در تهران و شیراز و.. روسری را بالای چوب کردند و تکان میدادند، انتظار این بود که در شهر سنندج صدها دختر جوان این عمل را به صورت جمعی تکرار کنند و جوانان سنندج جلوی تعرض به انها را با گوشمالی دادن به مزدوران رژیم بگیرند. در چنین حالتی جنبش زنان و بالطبع نیروی پشت آن یعنی جنبش کمونیستی در کردستان به رهبر جنبش زنان ارتقاء مییافت. سازماندهی این کار در کردستان چندان دشوار نبوده است. در تظاهراتهای سال ۸۸ انتظار میرفت که کردستان به صحنه سیاسی ورود کند و با شعارها و اعمالش مردم ایران را چندین پله در مبارزه سیاسی به جلو براند. اما کسانی به نام کمونیست در آنجا به جای سازماندهی مردم برای اعتراض، به توجیه سکوت مردم کردستان پرداختند و آن را ارج گذاشتند.
بر کردستان فواد مصطفی سلطانی، صدیق کمانگر، جمال چراغ ویسی و اتحادیه صنعتگر، کردستان صدها و هزاران قهرمان کمونیست جانباخته و زنده، کردستان قهرمان من، کردستان نهادهای زنان در دهه ۸۰ شمسی و… چه رفته است که امروز در بهترین موقعیت برای ایفای نقش و نقش رهبری، حتی کمتر با مبارزه مردم در سطح سراسری همراهی میکند و اگر هم هست درعقب صف میباشد؟
بر کردستان من چه رفته است که در سال ۶۵ تا ۶۸ در شرائط سرکوب و اعدام خونین، اتحادیه صنعتگر برپا کرد. ولی امروز در بهترین موقعیت برای سازماندهی کارگران که سراسر کردستان میتواند صاحب یک تشکل بزرگ کارگری شود، از تشکل و تحرک کارگری در آنجا خبری نیست؟
جنبش و نیمه قیامهای ۹۶ و ۹۸ در کردستان بازتاب قویی نداشته است. انتظار میرفت که کردستان در چنین زمانهایی به راس جنبش مردم رانده شود. وقتی چندی قبل اعلام شده بود که رئیسی رئیس جلادان حکومتی قصد سفر به کردستان را دارد، شاهد اطلاعیه هایی بودیم که اعلام میداشتند که مردم کردستان بر علیه رئیسی اعتراض خواهند کرد. اطلاعیه نویسان خودشان هیچ عمل تهدید آمیزی برای سفر رئیسی به کردستان را سازمان نمیدهند، بلکه تنها از کیسه مردم غیر متشکل خرج میکنند و تهدید میکنند که مردم اعتراض میکنند! اعتراض خودبخودی مردم در شرائط امنیتی که در زمان سفرهای این جانیان برقرار میشود بازی شیر و خط هم نیست، بلکه شبیه خریدن لوتو میباشد. وقتی که خامنهای در سال ۸۸ به شهرهای مختلف کردستان سفر کرد و بدون مشکل و دردسر خاص در میدان شهر سنندج سخنرانی کرد، هر انسانی مثل من که به تاریخ پر افتخار روزهای پس از انقلاب بهمن ۵۷ و دهه شصت مبارزه مردم کردستان و کمونیسم در آنجا دلبستگی داشته و دارد، به خود میپیچید که در آنجا چه دارد میگذرد. چرا خامنهای میتواند در میدان شهر سنندج بدون دردسر سخنرانی اجرا کند؟ چرا حتی از گوشه یک خرابه یک گلوله هوایی در نمیرود تا چرت خامنهای پاره شود و در مطبوعات خارج و داخل گفته شود که چرت خامنهای و محافظین و مزدورانش در هنگام سخنرانی پاره شد و بساط معرکه گیری را زودتر از موعد جمع کردند و رفتند. در سفر احمدی نژاد و روحانی به کردستان هم همین احساس را داشتم. به خودم میگفتم راستی ممکن نبود جمعها و سازمانهای مخالف رژیم، مردمی را در همان مکانی که احمدی نژاد و روحانی سخنرانی داشتند وارد کنند و بموقع بر علیه احمدی نزاد و روحانی اعتراض کنند. چرا یک گلوله از یک گوشه به طرف آنها شلیک نشد؟ سنندج تهران نیست. سابقه مبارزه سیاسی و نظامی بر علیه رژیم در سنندج آن هم به رهبری کمونیستها از روز اول حاکمیت رژیم میرسد.
تنها نقطه امید روشن در کردستان اینبار در تظاهراتهای معلمان ظاهر شد. معلمان کردستان همزمان با همه معلمان ایران دست به تظاهرات باشکوهی زدهاند و ابعاد آن هم وسیع است و تاثیر آن بر جنبش سراسری معلمان هم مشهود است. آیا این نقطه امید میتواند وضعیت مبارزه مردم در کردستان را دگرگون کند؟ امیدواریم چنین شود.
مردم کردستان بیشتر از هر منطقهای از ایران متحزب هستند. احزاب در کردستان چه چپ و چه راست صاحب نفوذ تودهای هستند. مردم کردستان بیشتر از هر منطقه دیگری جنبشهای سیاسی خود را انتخاب کردهاند و سالهاست که این انتخاب صورت گرفته است. تغییر در آنجا در تغییر میزان وزن و سنگینی جنبشهای سیاسی، کمونیسم و ناسیونالیسم میباشد و نه خود این جنبشها. برعکس در نقاط دیگر ایران مردم هنوز جنبش مشخصی را انتخاب نکردهاند و این سوال باز است. از این نظر سوال و درد من به نقش جنبشها و احزاب در کردستان برمیگردد. سوال و درد من به نقش جنبشی که من به آن تعلق دارم، جنبش کمونیستی در کردستان برمیگردد. بر کردستان من، بر کمونیسم من در کردستان چه رفته است که در آنجا حتی شلیک به کولبر ” قانونی” قلمداد میشود و رئیسی جلاد هم میتواند بدون درد سر به آنجا سفر کند و در صورت سفرتنها شاهد تهدیدات توخالی اطلاعیهای خواهیم بود؟
چرا رژیم باید بتواند در کردستان حیدر قربانی را به راحتی اعدام کند؟ چرا نباید رژیم مطمئن باشد که در فردای اعدام حیدر قربانی شهرهای کردستان شاهد اعتراضات تودهای گسترده میشود که ممکن است در این شرائط به سطح قیام برسد؟
سوال و درد از نقش احزاب و جنبشها، از جنبش کمونیستی و محافل آن، از شبکههای مخفی و نیمه علنی و علنی آن میباشد. ظاهرا با بیرون زدن بوی تعفن ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق باید وزن کمونیسم در کردستان ایران سنگین تر شود و سازمانهای کارگری، سازمانهای زنان و… و اعتراضات همبسته زیر نفوذ چپ در آنجا قویتر از هر نقطه دیگری در ایران سربرآورند. ظاهرا باید ضعف موقعیت ناسیونالیسم موجب زدن نبض کردستان با تهران و اصفهان و شیراز… شود و کردستان با جنبش کمونیستیاش به قله مبارزات مردم همه شهرها صعود کند. اما ضعف ناسیونالیسم موجب قدرتمند شدن کمونیسم و بالطبع قدرتمند شدن مبارزه مردم نشده است. سوال چه باید کرد در زمین کمونیستها در کردستان ایران خوابیده است و نه در ” اعتراضات” مردم. اگر در بقیه نقاط ایران نمیتوان اعتراض و اتحاد کارگر و مردم را به قدرت جنبشهای سیاسی وصل کرد، در کردستان چنین است و پاسخ وضعیت جنبشهای مردم به قدرت و ضعف جنبشهای سیاسی و احزاب آن گره خورده است.
روشن است غالب شدن کامل ناسیونالیسم بر کومه له ضربه سنگینی بر کمونیسم و مبارزه مردم کردستان ایران به جا گذاشته است. شاید بیشترین درد را از اینجا میکشیم.
(دیگر اینکه جریان به اصطلاح اصلاح طلبی درون رژیم هم از کانال احزاب ناسیونالیست چون حزب دمکرات و متفکرین ناسیونالیست طرفدارآن در داخل، و جریانات مدافع و متحد جمهوری اسلامی چون پژاک و پ ک ک موانع مستقیم سر راه مبارزات رادیکال و تودهای بطور همزمان با مردم در ایران هستند. اینها تلاش دارند کردستان از نظر سیاسی از ایران جدا کنند در محدوده خواستهای محلی و ملی نگاهدارند تا لقمه چربی برای رژیم و معامله گری آنها گردد.
در کردستان پدیده ویژه دیگری هم وجود دارد که در واقع از برنامه ریزیهای رژیم برای استفاده از قشر وسیعی از روشنفکران و تحصیل کردگان ناراضی و تا حدودی منتقد رژیم است که توسط استاندارها و فرمانداران شهرها و هییتهای بالای دولتی که به این شهرها میروند سازماندهی میشود. آنها ظاهر دلسوز مردم را به خود میگیرند و هر سال یک تا دو جلسه با چنین روشنفکرانی میگیرند و از آنها میخواهند که نظر دهند که رژیم چکار کند، به چه کارها و اقداماتی دست بزند و غیره و در ضمن از همین طیف میخواهند و آنها را تشویق میکنند که عضو شورای شهرها شوند و اداره کارها را بعهده گیرند. عواقب این سیاست حساب شده و پروسه آن منجر به خنثی کردن لایهای از جوانان معترض، تبدیل کردن انها به مشاوران دستگاه سرکوبگر بدون اینکه خود متوجه باشند و حتی بد نام کردن آنها است و غیره. این هم بی تاثیر در این اوضاع در کردستان نیست. این پیده هنوز برای احزاب ناشناخته است و یا از نظر آنها مورد بحث نیست.
انشعابات در کومهله و حزب کمونیست ایران قدیم، بخصوص مرگ منصورحکمت و بدنبال آن انشعاب در حزب کمونیست کارگری و انشعابات و جدائیهای مکرر در آن بر این وضعیت تاثیر دارند.
طی سالهای اخیر فعالین کمونیست در شهرهای کردستان تحت تاثیر انشعابات در احزاب، و رشد ملی گرائی در کومه له بشدت دچار پراکندگی حزبی و سازمانی شدهاند و این نکته بر توان تاثیرگذاری آنها در جامعه اثر گذاشت است. اکنون بخش عمده فعالین کمونیست در کردستان در ارتباط و همکاری با کومه له و هیچکدام از این احزاب نیستند و اینهم عامل دیگری است بر موقعیت مبارزاتی مردم کردستان.) قسمت داخل پرانتز از رفیقم مجید حسینی میباشد که به نوشتهام اضافه کردم.
اما آیا کمونیسم در کردستان نمیتواند از این ضربات عبور کند و دوباره قدرت کمونیسم کردستان را در این موقعیت حساس برای قدرتمندی کل جنبش کمونیستی و کارگری ایران وارد صحنه سیاسی ایران کند، تا فردا جنبش مردم در تهران و شیراز و اصفهان…. قویترین صف خود را در سنندج و سقز…. بیابد. تا هر دختری که در تهران روسری را بر چوب میگیرد، شاهد این شود که در سنندج صدها دختر جوان با پشتیبانی جوانان رزمنده این عمل را تکرار کنند و چشمها به سنندج و مریوان و کمونیسم آنجا دوخته شود. تا به جای خانم مسیح علینژاد، زنان و جوانان سنندجی مرکز رجوع جنبش بر علیه حجاب اجباری شوند؟ آیا سازماندهی بزرگترین شورا و یا اتحادیه سراسری کارگری در کردستان نمیتواند الگویی برای سازماندهی سراسری کارگران بدست دهد؟ و یا در آبانی دیگر سنندج و مریوان نیز به ماهشهر و شیراز و….. اضافه شوند و کردستان همچون سال ۵۸ پرچمدار مبارزه با رژیم شود آیا بیرون زدن گنداب تاکتیک اردوگاه نشینی خود سکویی برای انزوای بیشتر ناسیونالیسم و ناسیونالیسم کومه له و قدرتمند شدن کمونیسم و جنبشهای کارگری و تودهای نیست؟
به خودم میگویم شاید کردستان میخواهد زمانی وارد شود که چشم انداز خاتمه مسئله یعنی سرنگونی رژیم در کار باشد و زمانی که وارد شد دیگر از حرکت باز نایستد و تا آخر رود. آیا چنین است؟ آیا چنین وضعیتی موجب شده است که کردستان دارد دست به هم میساید و نظاره گر میباشد؟ اگر چنین است جنبشهای سیاسی و مشخصا جنبش کمونیستی مشغول چه نوع آمادگی و تدارک میباشد. و اصلا چنین انتظاری موجب تضعیف کل جنبش در کردستان و سراسر ایران نمیشود؟ ایا چنین انتظاری به نفع ناسیونالیسم عمل نمیکند؟
مشکل کجاست؟ ایا کمونیسم میتواند دژ و مرکز قدرت خود در کردستان را مرمت کند و از آن سکویی برای پیشروی کمونیسم در کل ایران بسازد؟
محمود قزوینی
۲ دی ۱۴۰۰، ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱
نظرات
متنی بسیار ناستالژیک, که تا حد زیادی پاسخگوی پرسش هایش نیز می باشد.
غالب بودن ناسیونالیسم بر جناح هایی از کوموله و ظهور نوبتی آن در قالب مهتدی و ابراهیم پور, رشد بادکنکی پژاک (به کمک اسلحه های اسرائیلی؟), خرابکاری های پ ک ک برای “وساطت” بین مردم کردستان و رژیم, انشعاب های مکرر در جدا شدگان از حزب کمونیست ایران, گنداب تاکتیک اردوگاه نشینی,….
با وجود چنین عواملی تعجب از این است که چگونه هنوز یک فرهنگ سیاسی مترقی و پیشرو در کردستان زنده است و نیروی چپی در کردستان موجود می باشد که بصورت پیوسته و متسلسل مراسم اول ماه مه و ۸ مارس و ۲۵ نوامبر را (برخلاف دیگر نقاط کشور) سازماندهی می کند و به هر صورت خرده-فرهنگ سوسیالیستی را در کردستان بازتولید می نماید.
اما پرسش اساسی تر و کلیدی شاید این باشد که چرا قرار است که کردستان پیشرو انقلاب ایران باشد؟
چرا یکی از توسعه نیافته ترین مناطق کشور باید الگوی پیشروی کارگران صنعتی در اهواز و اصفهان و شوش باشد؟
چگونه شد که کردستان پیشرو فرایند انقلابی در ایران چهار دههء پیش گشت و آیا پس از ۴۰ سال هنوز چنین انتظار و توقعی به جا می باشد؟
جایگاه ویژهء کردستان در فرهنگ سیاسی ایران بر اساس موقعیتی استثنایی و منحصر بفرد ایجاد گشت (شکست انقلاب در دیگر نقاط کشور, عدم وجود جنبش های مسلحانه ی مردمی در دیگر نقاط کشور, پیوندی استثنایی بین تئوری و عمل انقلابی در کردستان “حزب کمونیست ایران”,….).
پس از گذشت ۴۰ سال و گسترش جنبش های کارگری و مترقی در چهار گوشهء کشور, آیا بهتر نیست انتظار از کردستان نیز دیگر مطابق با واقعیت های امروزی باشد و بر اساس ناستالژهای ۴۰ سال پیش برای امروز سازماندهی نکنیم؟
دوشنبه, ۶ام دی, ۱۴۰۰
طبق چه منطق و استدلال عینی و مادی باید کردستانی که هنوز از لحاظ صنعتی یکی از عقب مانده ترین استانهای کشور است, دژ و مرکز قدرت کمونیستی در ایران باشد؟
در هفت تپه کارگران نیشکر شورایی پنج هزار نفره ایجاد کرده اند (که البته چنین ادعایی خالی از اغراق نیست, اما اصل قضیه یعنی ایجاد یک شورای عظیم مستقل کارگری زیر دماغ ۱۶ سازمان امنیتی ج.ا. به جای خود باقی است), اما این کردستان است که باید سکوی پیشروی کارگران باشد!؟
شوراهای کارگری در فولاد اهواز, ماشین سازی تبریز, هپکو و دیگر نقاط ایجاد گشته است, اما کردستان باید مرکز قدرت جنبش کارگری باشد؟
“شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت” با مهارت و دقت خاص و بیمانندی در تاریخ جنبش کارگری ایران,اعتصاب کارگران پیمان کار نفت را هماهنگ و رهبری می کند, اما کردستان باید حرف آخر را در سازماندهی کارگران نفت بزند؟!
البته هیچ بعید نیست که در تک تک چنین مثالهایی, از “هفت تپه” تا صنعت نفت این کادرهای سوسیالیست کارگر باتجربهء کورد باشند که با بهره گیری از تجارب طلایی شوراها در کردستان درگیر سازماندهی شده اند (با وجود چنین احتمالی به جای خود), کماکان بر مبنای یک بررسی و ارزیابی جامعه شناختانه غیر ممکن است بتوان اثبات کرد که بر اساس اقتصاد-سیاسی کردستان این منطقه واجد شرایط کاندیدای رهبری کشوری است.
و اساسا کل این مفهوم “یک مرکز انقلابی” که همگان باید به دنبالش حرکت کنند بسیار پرسش برانگیز است.
سابقهء تاریخی و ناستالژی های صادقانه و صمیمانه به جای خود, اما تحلیل مشخص از شرایط مشخص روایت دیگری است.
بقول معروف در مثل مناقشه نیست؛ جایگاه کردستان در تحولات ۴۰ سال پیش ایران بسیار شبیه به وضعیتی دارد که شوروی (جامعه ای عمدتا روستایی, با فقط دو مرکز عمدهء صنعتی ) و یا از آن بدتر, جمهوری خلق چین (جامعه ای کاملا روستایی) تبدیل به رهبری, دژ و مرکز انقلاب های جهانی کارگری شدند.
شکست انقلاب های اروپا (عمدتا انقلاب آلمان) بلشوویکها و انقلاب اکتبر را در صحنهء جهانی بدون متحدی اساسی (صنعتی) و منزوی باقی گذاشت.
خود لنین در سخنرانی اش در ایستگاه فنلاندی, قبل از ورود به روسیه, همواره و با شدت تاکیدش بر این است که پیروزی انقلاب در روسیه بدون پیروزی انقلابها در اروپا محال و نا ممکن است.
از اکتبر ۱۹۱۷ تا ژانویهء ۱۹۱۹ و شکست قیام اسپارتاکیستها در آلمان هنوز امیدی به پیروزی انقلاب در اروپا وجود داشت و شوراهای کارگری در ایتالیا, مجارستان, فرانسه, انگلستان,… امید این را می دادند که موج قابل توجه ای از جنبش های ضد سرمایه داری در اروپا پایه های مادی انقلاب های سوسیالیستی در آن قاره هستند. اما غیر از انقلاب اکتبر, تمامی دیگر انقلاب ها شکست خوردند.
پیروزی انقلاب اکتبر نیزبه هزینه ای غلبه شدن یک فرهنگ سیاسی میلیتاریستی, شدیدا بوروکراتیک و غیر مشارکتی تمام شد. اِنزو تراورسو در کتاب “انقلاب, تاریخی فکری” (۲۰۲۱) ادعا دارد که خاستگاه اساسی استالینیزم جنگ داخلی روسیه بود.
در ایران پس از استقرار ج.ا. نیز, توانایی رژیم در سرکوب کردن قطعی مبارزات و نهادهای مردمی در تقریبا تمامی کشور, به جز کردستان, جایگاه و نقش ویژه ای به مبارزات مردمی و کارگری و دهقانی در کردستان داد. سیاست های رادیکال رهبری کومله در ترویج مسلک دفاع از خود و مسلح نمودن توده های شهر و روستا, همگام با سازماندهی شورایی تصمیم گیری ها و تاکید بر مشارکت دموکراتیک, درگیر بودن رفقای زن در تمامی سطوح سازماندهی,…کیفیتی نوین و گسستی رادیکال برای جنبش چپ در کل ایران بود. پس از ۴۲ سال کردستان کماکان دژی تسخیر ناپذیر باقی مانده است. اما کل جامعه ای ایران نیز در این ۴۲ سال, خصوصا از زاویه ای رشد طبقهء کارگر تغییرات و تحولات عظیمی را پشت سر گذاشته است.
(هر چند که اکنون وزن سیاسی. اجتماعی حاشیه نشینان شاید از طبقهء کارگر نیز بیشتر باشد, آبان ۹۸).
پیشروی کمونیسم در کل ایران مستقیما بستگی دارد به پیشروی کمونیسم در خاورمیانه و پیشروی کمونیسم در منطقه بستگی دارد به پیشروی کمونیسم در جهان.
در بهترین حالت حتی اگر طبقهء کارگر و متحدینش بتوانند قدرت سیاسی را در کشور بدست بگیرند, میزان حملات و تجاوزات عریان نظامی به دولت نوین کارگری در ایران ده برابر حملات و تجاوزهایی خواهد بود که در دوران ج.ا. تجربه کرده ایم.
نسخهء کنونی شیلی شاید بهترین راه حل برای این دوران بینابینی باشد؛ بدون داشتن هیچگونه توهمات (مزخرفات) سوسیال-دموکراتیک مبنی بر “اصلاح پذیری” سرمایه داری, برنامه هایی بر مبنای اساسی ترین اصلاحات اجتماعی, اقتصادی, سیاسی, فرهنگی در کشور را به اجرا در آوردن, همراه با همبستگی و مبادلات با جنبش ها و دولتهای مترقی و انقلابی در جهان.
البته هیچ بعید نیست که “انقراض ششم” و تغییرات افراطی اقلیمی در کرهء زمین دیگر نه جایی برای سرمایه داری بگذارد و نه برای سوسیالیسم, حتی اگر چنین سوسیالیسمی بسیار بسیار کارگری, مشارکتی, فمینیستی و دموکراتیک باشد!
چهارشنبه, ۸ام دی, ۱۴۰۰