طبع و باسمه و چاپ عملی است که بدان می‌توان از روی نوشته‌ای تعدادی نسخه شبیه به آن تهیه کرد. معنی لغوی “باسمه و چاپ” گرچه رواج دارد، ولی بلحاظ لغوی معنی آن روشن نیست، اما مصداق مشخصی دارد. در بدو ورود چاپ به ممالک اسلامی با موافقتها و مخالفتها مواجه شده است، مثل هرچیز نو دیگر، ولی بعد از مدتی افت و خیز جا باز کرده ، اهلیت یافته است و چرا که یکی از ضروریات و لوازم دوران جدید است و از وجود آن نمی‌توان صرف‌نظر کرد. در سده پانزدهم آن را گوتنبرگ اختراع کرد و در بدایت کار کتاب مقدس را به صورت چاپ سنگی درآورد و بعد از آن چاپ با حروف سربی و چوبی پدید آمد. در دوره صفویه چاپخانه را برای اوّلین بار ارامنه جلفای اصفهان وارد ایران کردند و تعدادی کتاب هم طبع کردند که چندان دیر نپایید و تعطیل شد. 

سیاحان فرنگی گزارش کرده‌اند که در ایران صد دفعه تا حال خواسته‌اند مطبعه دائرکنند، فوائد و منافع آن را می‌دانند و می‌بینند و ضرورت و سهولت آن را می‌سنجند، ولیکن تا حال کامیاب نشده‌اند، “برادر وزیر اعظم که آدم خیلی عالم و مقرب خاقان است در سنه ۱۰۸۷ از من خواست تا عمله‌ای از فرنگ بیاورم که این کار را به آنها بیاموزد و کتب مطبوعه عربی و فارسی را هم که من به او داده بودم به شاه نشان داده و اجازه گرفته بوده، ولی وقتی که پای «پول» بمیان آمد همه چیز بهم‌خورد”. (سیاحتنامه شاردن)

بهرحال آنچه از این روایت آشکار است اینکه مسؤولان آن عهد هم مثل اخلاف خود پول را بر هر چیز دیگر عزیزتر می‌دانسته‌اند و نمی‌توانستند پول را برای کتاب خرج کنند، چون کتاب در زندگی آنها ضرورتی نداشت، همین خود بزرگترین دلیل انحطاط و اضمحلال یک قوم در برهه ای از زمان است.

سرانجام در عهد فتحعلی شاه قاجار به همت عباس میرزا نائب‌السلطنه چاپخانه وارد تبریز شد و تعدادی کتاب نه چندان مهم که اکثر ترجمه رمانهای سطحی بورژوامنشانه فرنگی بود، طبع شد که در اول حروفی بود که به مذاق اهل کتاب خوش نیامد و تعطیل شد که بعد از مدتی چاپ سنگی تأسیس شده و به طهران هم رسید. آنچه مسلّم است در همه این کارها برنامه معقول در کار نبود و بعد از خیزشی تازه، تعطیلی در پی بود، نه فقط در امر چاپ و چاپخانه بلکه در امور “کبریت‌سازی و شمع کافوری و ریسمان‌تابی” و… ( ر.ک. حسین محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران؛ محمدعلی جمال زاده، گنج شایگان) هم در بر همان پاشنه می چرخید، چنانکه “أظهر من الشّمس” است.این امر هنوز هم بعد از قریب دویست سال همچنان تکرار می‌شود. اول فرودگاه و هتل می‌سازیم بعد می‌بینیم مسافر نیست، بلااستفاده می‌ماند، سد می‌سازیم بعد می‌بینیم دریاچه خشک شد و باید مستشار خارجی اجیر کنیم که بتوانیم نفس بکشیم، بعد از سی و اندی سال دم از استقلال و آزادی می زنیم، ولی مع الاسف امروزه اعلام می‌کنیم در آب خوردن هم نیاز به دشمن غدار و ترسناکترین دشمن انسانیت همه دورانها داریم. در “آموزش و پرورش” تغییرات انجام می شود، بدون مطالعه و تفکر و تعقل چون شکست می‌خورد، مسبب و مجری همان طرح کذائی نامزد وزارت علوم می‌شود یا می‌کنند و بدون ذکری از هنرنمائیهای سابق در وصف شمایل زیبا و قد رعنا و چشم شهلای او قصائد مطوّل می‌سَرایند، عاقبت امر آن “دون ژوان ایرانی” برهمه غیر از مرحوم خواجه حافظ شیراز آشکار شدبگذریم از مسائل دور افتادیم. 

سرانجام چاپخانه و انتشارات جای خود را باز کرد و چند ناشر و بنگاه موفق پا به عرصه وجود نهاد، “بنگاه ترجمه و نشر کتاب”؛ “بنیاد فرهنگ ایران”؛ “فرانکلین”؛”شرکت افست”؛”امیرکبیر”؛ “انتشارات دانشگاه تهران”،”انتشارات دانشگاه تبریز” و “انتشارات خوارزمی”و …، امروزه همه آنچه ذکر شد یا درش را گل گرفته اند یا اسمی مانده است بدون رسمی. بعد از انقلاب اسلامی” مرکز نشر دانشگاهی”وابسته به “وزارت علوم” تنها ناشر موفّقی بود که علاوه برچند هزار کتاب درسی و کمک درسی، چند ده تا مجله خواندنی هم چاپ می کرد، در صورتی که یک ریال هم از بودجه وزارت علوم استفاده نکرد ؛ بلکه چندین عمارت هم برای نپرداختن پول اجاره و گسترش دائره فعالیت خود ابتیاع کرد که در تغییر مسؤولان آن به روزگار سیاه افتاد و عمارات آن را هم فروختند و خرجش کردند، الآن جسد مرده ای بیش نیست. ( این خود برهان قاطعی بر عدم لیاقت مدیران است، نه ضرر و زیان دادن این موسسات و از جمله انتشارات دانشگاه)

انتشارات دانشگاه تهران را مرحوم استاد علی اکبر سیاسی بنا به نیاز نه از سر تفنن و تقلید در سال ۱۳۲۵ ش. تأسیس کرد و استادان را تشویق و ترغیب و تکلیف کرد که جزوات درسی را کامل کرده و بصورت کتاب چاپ کنند که از حالت پریشانی و آشفتگی و نسخ و فسخ و مسخ و رسخ رهایی یابد و برای تشویق بیشتر استادان مبلغی قابل توجه هم اختصاص داد جهت پرداخت حق‌التألیف. در این مدت کم و بیش افراد لایقی هم این مؤسّسه را که بعدها به چاپخانه و حروفچینی مجهز شد، سرپرستی کردند و بالنّسیه کتابهای خوبی هم چاپ کرده است تا اندازه‌ای نیاز دانشگاه‌های این دیار را تا حدی رفع و رجوع می‌کرد و تا چند سال پیش هم تا حدی می‌کرد، ولی مع‌الأسف سیر نزولی طی کرده و می‌کند و برنامه‌ای حساب شده‌ در کار آن نیست و کتابها وضعی پریشان و مضحک بخود گرفته است و غالباً کسانی که اثر خود را به این موسسه می دهند یا کتاب آنها را جای دیگر چاپ نمی کند یا در فکر این هستند که جزوه ای پریشان به لحاظ مضمون و صورت که خود یا دیگران یا به مشارکت دیگران سر همبندی کرده بهر نحو شده است بچاپ برسانند و ترفیع گرفته و تبدیل وضع بدهند تا متهم به “رکود علمی و جفّ القلم” نشوند. مسؤولان آن هم در این کار هیچگونه سررشته ای  بندگان خدا ندارند، بعضی تا حدی ناشی اند که باعث تعجت و شگفتی است. کارمند جماعت هم یا دستمال بدست روش نیای مرحوم خود، یعنی قاآنی را پیشه می کنند که هر کس در مصدر امور بود مدح او را از اندازه می گذرانند وچون ستاره اقبال آن بخت برگشته افول میکرد، در قباحت و شناعت و لئامت او قصیده ای غرا در چنته داشت که نادره مردی مثل امیر کبیر را می خواست که نهیبش کند و بگوید پدر سوخته مگر تا دیروز حاج میرزا آقاسی را مدح نمی کردی! امروز چون مصدر امری نیست فحش نثارش می کنی، لابد فردا هم که من نباشم همین فحشها را نثارم می کنی!  برای همین همیشه مع الاسف مقرب خاقان و زینه المجالسند. یا اگر دلسوز و سررشته داری در بین آنها باشد بهر خواری و زبونی و وجیزه خوانی هر کس ناکس تن در نخواهد داد، طبیعی است که کاری به او  محوّل نشود یا بکاری مجبور شود که در حکم “کارگل” است، لذا طبیعی است که گوشه نشین خواهد شد و مصدرکاری و خدمتی نمی شود و “این نیز هم بگذر” پیشه خواهد کرد و برای تقاعد و خلاصی از این زندگی نکبت بار روز شماری می کند و چون از این بند رها شود، حاضر نیست به قفای خود نظر کند.

لازم و ضروری و حیاتی است که دانشگاه بخود تکانی بدهد در وهله اوّل نقائص خود را با کمک افراد شایسته و مستقل و شریف و دلسوز و متعهد و متخصص حقیقی نه کاغذی و مدرکی که امروز مع الاسف در بازار سوداگری به بیع و شراء گذاشته شده است، جستجو و در مرحله بعد با تفکر و تعقل و برنامه دررفع و رجوع آنها کوشش عاجل و آجل کند. حکماء گفته اند: ” أوّل الفکر و آخر العمل” و شیخ اجل سعدی ،علیه رحمه، فرماید:

“ملک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد، پادشاهان به صحبت خردمندان از آن محتاج ترند که خردمندان به قربت پادشاهان.

پندی اگر بشنوی ای پادشاه       در همه عالم به ازین پند نیست

جز به خردمند مفرما عمل       گرچه عمل کار خردمند نیست”

 دانشگاه با هزاران آه و افسوس و این امر جدا از کل مملکت نیست، دچار عوامزدگی و روز مرگی شده است به علت گروهگرایی و رفیق بازی کارها را به  سالوسان از همه چیز و همه جا بی خبر و بی خرد واگذار کرده، لذا دوائر آن بی خاصیت و عاطل و باطل مانده است، بعد بجای پیدا کردن مشکل کار در تخته قاپو کردن آن دوائر که حیاتی و ضروری دانشگاه بوده و است کوشش شده است یا به مشتی سود پرست و از خدا بی خبر واگذار کرده است که بجای حل مشکل، مشکل را چند برابر نموده و سرمایه و وقت را تلف کرده و خرج روی دست دانشگاه گذاشته است، لذا آنها را زائد دانسته و در محو آن کوشش نموده تا گروه دیگری سربردارد و ساز دیگری کوک کرده، در صدد براید مجدداً آب ریخته را جمع کند و بجوی بازآورد و مدام صرف وقت شود و حیف و میل هزینه‌های گزاف و تضییع وقت. از جمله مهمترین آنها “مؤسسه انتشارات و چاپخانه دانشگاه” است که امروز به وضعی فلاکت بار و غیر قابل تصور و وصف و تعریف در غلتیده، ضررهای غیر قابل جبران خورده است.

شکی در این نیست که در این دیار دانشگاه بدون توجه به شرایط و امکانها و نیازهای به معنی واقعی آن بنا شده است، مثل خیلی چیزهای دیگر. جا دارد بعد از این همه ره بادیه رفتن و دور خود چرخیدن فکر و ذکری شود که به دانشگاه چه نیازی است و دانشگاه چیست و وظیفه آن کدام است و با بنگاه معاملاتی و تجارتخانه و بقالی و… چه فرقی دارد و  اصلا چه حاجتی به مدرسه و دانشگاه است؟ 

تربیت و تحقیق دو وظیفه اصلی و اساسی دانشگاه است، از سوئی وظیفه انتشار و در دسترس همه قرار دادن آن بدون چشمد‌اشت مالی و سوداگری.از واضحات است که در دانشگاه با علم و دانش سودا نمی‌کنند. اگر بکنند دیگر دانشگاهی نیست، بلکه دکان و دکه و بنگاه معاملاتی و دفتر و دستک و بند و بست وحقه بازی است، دانش را بخاطر دانش می‌جویند و نظری به سود آن ندارند، تاجر عرب میگفت:”من تجارت می کنم که خرج مدرسه و دانشگاه کنم نه مثل ایرانیها مدرسه و دانشگاه باز کرده ام که تجارت کنم.”افلاطون و ارسطو سوفسطائیان را ملامت میکردند برای اینکه با علم سودا می کنند و در قبال تدریس مزد می ستانند و علم را خراب می کنند، حالا چطور شده است که ما همه چیز را از دریچه پول می بینیم و با آن می سنجیم آن هم در دانشگاه و مدرسه. چنانکه در برین پاشنه بچرخد دانشگاه هویت خود را بیش از پیش از دست خواهد داد، چنانکه داده است، فوائد علم و دانش چنانکه عقلاء گفته‌اند: «خود به تبع حاصل آید».”تنگ چشمان نظر به میوه کنند” و معنی تحقیق و جد و جهد در علم و دانش هم این است که نخست محقق در آن موضوع مورد تحقیق احاطه و اشراف کامل داشته باشد و جهل مرکب هم نداشته باشد و بداند چی نمی‌داند و از عهده چه کاری برنمی‌آید و مایه و مقدمات آن را ندارد و از سوئی دنبال جواب چه سؤال و درد بی درمان و گشایش مشکلی است. چون انجام ندادن بسیاری از کارها خیلی بهتر از انجام آن به صورت غلط و ناقص است، مخصوصا در مسائل و امور فرهنگی و علمی و دانشگاهی، سالانه مبالغ زیادی بودجه اختصاص به طرحهای تحقیقاتی می‌شود، ولی کدام طرح و گزارش مصوب قابل چاپ و ماندگار است و می‌تواند گره‌ای از کار فروبسته این ملک رابگشاید و کدام رساله دکتری (نظر به علوم انسانی است) قابل مطالعه و چاپ است، امروز در و دیوار دانشگاه را تبلیغ فروش رساله فوق لیسانس و دکتری و مقاله سرهم بندی  و کتابسازی و… پر کرده است، چه کسی رساله می نویسد و کدام دانشجو می خرد، در کجا از این رساله ها دفاع می شود و چه کسی با خریدن آن کاغذ پاره ای بنام “مدرک” اخذ می کند، کدام استاد حق مشاوره و راهنمای آن را دریافت می کند؟ چرا این عمل زشت یکی از راههای درامد عده ای شیاد و حقه باز شده و “وزارت علوم و دانشگاه”از پس آن برنمی آید که جلو این کار زشت را بگیرد؟ با آن مبارزه نمی کند چنین بنظر می آید که بعضی در این امر غمض‌العین می فرمایند و خدای نکرده خود از قبل آن منتفع می شوند، چنانکه در “سازمان به اصطلاح سنجش” از قبل کنکور عده ای سود می برند و خود اقدام به برگزاری “کلاسهای کنکور” هم کرده اند. ای بسا فردا اقدام به فروش مدرک تحصیلی هم بکنند با این استدلال حالا که دیگران این کارها را انجام می دهند و سود می برند، خود ما چرا انجام ندهیم و سود نبریم؛ مگر چی از دیگران کمتر داریم.

جهت تعلیم و تربیت و آموزش علوم دانشگاه به وسایل و شرایط و اوضاع مادی و معنوی هم نیازمند است. یکی از جمله نیازهای حیاتی کتابخانه و آزمایشگاه و رصدخانه و مزرعه نمونه و بیمارستان و وسایل بسیار دیگر و صد البته چاپخانه و کتابخانه‌های کامل و تخصصی و مجهز به آخرین تحقیقات است که مع‌الاسف در دانشگاههای این دیار از آن خبر و اثری نیست و کسی  اندیشه آن ندارد و بهتر است گفته شود از آن بی اطلاع است و کسی هم احساس نیاز بدان نمی کند و درصدد کشف مشکلات و رفع موانع آن نیست، فقط شب و روز عمر به تعارف و تکلف و تشکر از همدیگر صرف می شود؛ مرئوس از رئیس و بالعکس آن هم از جیب مردم؛ اگر قادر باشند که مجرب است که در مسؤولان و اولیاء سابق این توانایی نبوده است وگر نه دانشگاه به این حال و روز سیاه نمی افتاد، دانشگاه بجای اینکه سیاست و برنامه دولتها را نقد و بررسی عاقلانه و منصفانه کند وحوادث و مشکلات را قبل حدوث آن گوشزد نماید و راه خلاصی و صلاح را ارائه نماید و خود عزم و استقلال و برنامه داشته باشد از دخالتهای قدرتهای سلطه گر داخل وخارج از دانشگاه فارغ و آزاد باشد، مع الاسف چند دهه است که هر چند سال یکبار دست بدست می‌شود و سلطه مهندسان از همه جا بی خبر “دانشکده فنّی” بدون هرگونه مجامله و تعارف دمار از روزگار دانشگاه دراورده است (البته “اثبات الشئ نفی ماعدا نمی کند” غیر آنها هم از خود هنری نشان نداده‌‌اند یا  هنری نداشته اند) و دانشگاه را از هدف و غایت خود که تربیت افراد لایق و شایسته و متعهد و مسؤول و وارسته و متخصص پاک نهاد و  شجاع و متدیّن  و خدوم و وطن دوست است باز مانده است. “هر چه بگند نمکش می زنند وای بروزی که بگندد نمک”. امروز دانشگاه خود در تشخیص و عیوب و امراض خود درمانده است و این از غرائب و عجائب است.

 استقلال دانشگاه اصولاً بدین معنی است که دولت وقت نتواند با داشتن قدرت عزل و نصب معلمان دانشگاه در عقاید سیاسی و اجتماعی آنان دخالت کند و هر طائفه و به اصطلاح حزب ( حزب به معنی اصطلاحی این لفظ در این دیار نبوده است و نیست خاصهً بعد از “انقلاب اسلامی) و دسته ای قادر نباشد و جرأت نکند خیل مریدان خود را در آن به اسما و مسمیات مختلف بچپاند. وزراء و مسؤولانی که جز خرابی و بی کفایتی حاصلی در کارنامه خود نداشته اند اکثرا مقام استادی هم در دوره قدرت برای خود دست و پا کرده اند، وقتی از آنها سؤال می شود “بعد از وزارت به چه کاری مشغول خواهی شد؟ می فرمایند در دانشگاه اتاقی دارم مشغول تدریس و تحقیق می شوم”! مثل اینکه مظلومتر از دانشگاه و بی در و پیکرتر و بی ضابطه تراز آن جایی نیست.

از بلایائی که اخیرا دامن دانشگاه را گرفته «درامدزایی» است که این رویه سوء و فکر کاسب‌کاری زبون اندیشانه مخرّب و زشت که امروزه از مدرسه تا مسجد و حج و اوقاف و زیارت و دیگر شؤونات اجتماعی و فرهنگی را تصاحب کرده است. این رویه مخرب و فسادزا از رأی و نظر عوام‌زده‌ و دلال منشانه به اصطلاح “سردار سازندگی” نشأت گرفته است که امروز اخلاق جامعه را از بنیاد و از پایه و اساس دچار فساد و تباهی کرده است و کشور را تهدید جدی می‌کند. باید دانشگاه با “بلدیه”سابق که آسمان تهران را در قبال پول سیاه بهر کس و ناکسی و با هر غرض و نیتی واگذار می کرد و بخود هم می بالید، فرق داشته باشد و خدای نکرده مقلد آن رویه مخرب نباشد. لازم و. ضروری است هرچه سریعتر در اندیشه جبران آن براید، بلکه وظیفه اساسی دانشگاه است که در این امر پیشاهنگ باشد و چشم و چراغ اجتماع و فکر و ذکرش را معطوف اصلاح ریشه ای امور و پیشرفت و حل مشکلات نماید؛ ولی مع ذلک امروزه پشت پای خویش را هم دیدن نتواند.

دانشگاه با خروارها مشکلات که نمی‌تواند آنها را فهم و شناسایی کرده و راه خروج از آن را پیدا کند، برخود پیرایه‌هایی هم می‌بندد و این پیرایه ها نه بنفع دانشگاه است و نه به خیر و مصلحت آن و نه در شأن دانشگاه و نه نیازی بدانها دارد و نه از مسؤولیت آنها بر می آید، اما عهده ای برای سود شخصی خود این علم و شنگه ها و به اصطلاح مؤسسات را راه انداخته و بودجه ای گرفته و مقداری حیف و میل می کنند و مقداری هم بجیب مبارک می زنند. ( “شرکت تعاونی کارکنان دانشگاه” که از پول آن بیچارگان دائر شده بود، عده ای خوردند و آبی هم رویش و کسی هم از مسؤولان آن نپرسید خرتان بچند) یکی از مؤسساتی که به زعم راقم سطور باید تحت مراقبت و رسیدگی افراد مستقل و هوشیار و کارکشته و بی طرف و منصف قرار گیرد “پارک علمی و فناوری” است که ظاهرا خود می برد و می دوزد و می خورد و می پاشد و بخود می نازد، چند سال پیش حتی به فروش مدرک تحصیلی هم اقدام کرد و در حال حاضر خدا داناست به چه کاری مشغول است. آیا در شأن دانشگاه است که گوشه ای از آن دار و دسته ای اشغال کنند به زمین و زمان هم فیس و افاده بفروشند و “پیک موتوری و “فروش مدرک تحصیلی”و… دائرکنند.! دوائری که از آن بوی پول می آید و مشتی یقه سفید از خود متشکر آنها را می چرخاند، باید خیلی دقیق تحت ذره بین و حساب و کتاب باشد، بوسیله افراد پاک دست و متعهد و خبیر و متقی، یعنی خدا ترس، نه ساده لوح و بی خبر از همه چیز و همه جا.

وظیفه دانشگاه تربیت افراد لایق و دلسوز و خدوم و متدین و درستکار و متعهد در مقابل مردم و کشور است و در مرحله بعد متخصص. اما دانشگاه تهران که باید نمونه برای دیگر دانشگاهها که همه جا مثل قارچ روئیده است و خیلیها امروزه بلا استفاده مانده است، باشد تحقیق و تربیت و تزکیه را رها کرده است، نه کتاب درسی مناسب دارد، نه استاد دلسوز و حاذقی که بتواند از عهده این امر براید. کافی است نگاه سطحی افکنده شود به عناوین کتب و مجلاتی که دانشگاه چاپ می کند معمولا هر کتاب و مقاله چندین مؤلف و مترجم دارد، همین خود برهان قاطعی است بر ساختگی و رفیق بازی و نان به قرض هم دادن این قماش مؤلفان و مترجمان، اما «به‌منظور تبدیل ایده به محصول و ایجاد ثروت دانش‌بنیاد» تأسیسات راه‌اندازی می‌کند بدون حساب و کتاب، آن هم به قیمت تخریب و به مناقصه گذاشتن و نیست و نابود کردن چاپخانه دانشگاه بخشنامه ضرب‌العجل غلاظ و شداد صادر می‌کند که «نسبت به خمیر کردن کتابهایی که امکان فروش ندارد  (چرا باید کتابهایی چاپ شود که امکان فروش نداشته باشد)…اقدام فرمایید… همچنین فهرست سایر کارکنان محترم چاپخانه را برای اقدام مقتضی به‌منظور استفاده در سایر واحدهای حوزه معاونت پژوهشی و یا سایر واحدهای دانشگاه از طریق حوزه معاونت محترم اداری و مالی تهیه نموده و اقدام لازم برای معرفی انجام دهید. با توجه به مجوز معاون محترم اداری و مالی کلیه اقدامات و تشریفات قانونی برای فروش تجهیزات چاپخانه (در حال فعالیت و کار) انجام دهید. زمان توقف کامل فعالیت چاپخانه فعلی توسط هماهنگی دو معاونت و جناب عالی عن‌قریب تعیین خواهد شد.» ( به جمله ها و تعابیر و عبارات التفات بفرمائید، مثل اینکه امروزه در دانشگاه یک نفر یافت می نشود که دو کلاس سواد داشته، از عهده نوشتن چند جمله فارسی بالنسبه صحیح و سالم براید که خواندن آن برای خوانده عذابی الیم نباشد و باعث ریشخند هر فارسی زبانی قرار نگیرد. آن هم در اداره “معاونت پژوهشی دوانشگاه “)

حال آنکه دانشگاه وظیفه دارد هم مشکلات راه تربیت افراد لایق به معنی تام و تمام آن، نه بنده پول و مقام و فریبکار و دغلباز و سالوس و از خودراضی و حقه باز و بوقلمون صفت اهل رو و ریا، را بطور ریشه‌ای بیابد و حل و فصل کند. تفکر کند که چرا استاد معرفی شده از طرف آن بعنوان “پژوهشگر جوان نمونه در سطح جهان” حقه باز و دزد از کار درمیاید، آن هم در رشته فلسفه مادر علوم و شریفترین و بی غرضترین آنها.( البته و صد البته این معما را باید استادان “گروه آموزشی فلسفه”، اعم از قدیم و جدید، پاسخ گوید) لذا چگونه می تواند از کارهای بی‌حاصل گذشته خود عبرت بگیرد، اما درس گرفتن و عبرت آموزی هم کار هر کس و ناکسی نیست و شرایط و ظروفی می طلبد.  اگر ممکن بود بیش از دویست سال، بلکه بیشتر مملکت گرد سنگ آسیا نمی گشت و هر چند مدت ساز “دساتیر ملا فیروزی” ساخته شیادان بریطانیای کبیر و فرانسه بدتر از آن کفتار پیر و مولود حرمزاده استعمار، رژیم آپارتاید صهیونیستی را یک عده فلک زده زبون اندیش کوک نمی کردند و عدّه ای برای “سیاست ایرانشهری”سینه و غیر سینه چاک نمی دادند و فهم می کردند “این چاهها چغوک ندارد”،  “من جرب المجرب حلّت به النّدامه” و با حال و وضع امروزی دانشگاه فکر بهبود تمنای نزدیک به محال است. مگر “دستی از غیب برون آید و کاری بکند”.

إذا المرء کانت له فکره         ففی کلّ شئ له عبره

هر گل نو ز گلرخی یاد همی کند ولی         گوش سخن شنو کجا دیده اعتبار کو

دانشگاه محل و مکانی است که افراد صادق و لایق را بر مصادر امور بگمارد و در این مورد نمونه و اسوه حسنه باشد و از قبل آن در تکمیل خود بکوشد و خدمت همه جانبه به ملک و انسانیت بنماید و عقل و چشم جامعه خود و بشریت باشد، در مقابل خلافکاران و شیادان و شارلاتانها با هر شکل و شمایل و بهر نام و  عنوان قد علم کند. نه محل گدا پروری و زبون اندیشی و سالوس و ریا گستری که هر کس غایت قصوایش لقمه نانی باشد و سفر فرنگی و چند ریال اضافه کاری و پاداشت آخر ماه و… باید باند و باندبازی و شیادی و حقه بازی را که از جمله رویه‌های زشت و خلاف اخلاق و دین و قانون است و دور از شؤونات مجامع علمی و دانشگاهی  ترک کند و خود را از شر وجود چنین حشرات الارضی خلاصی بخشد و اوّل مشکلات راه تحقیق و پژوهش را شناسایی و درصدد رفع آن براید و صد البته خود هم این کاره باشد، نه که در عمر بی حاصل و طفیلی خود قلم بدست نگرفته، ناگهان دم از تحقیق و تفحص بزند. کسی که همه عمر دچار روزمرگی بوده و هر ازچندگاهی  شعار مد روزی لقلقه زبان کند و سینه و غیر سینه چاک بدهد یک روز زنگی زنگ و یک روز رومی روم. اشخاص سررشته‌دار باید مأمور شوند که در تکمیل و تجهیز کتابخانه‌ها که امروز فقط اسمی از آن باقی است نه رسمی و آزمایشگاهها و … جد و جهد نماید، البته اولیاء امور سابق دیگر آزمایش خود را بقدر کافی و وافی پس داده اند، بهتر و سنگینتر است گریبان دانشگاه را از خبث طینت خود رها سازند و جدیدیها هم آزموده ها را کرارا نیازمایند و وسائل چاپ و نشر کتب مفید و دورانساز را بدون چشمداشت مادی در پیش گیرند که بطور قطع این کتابها چنانکه با کیفیت خوب (صوری و معنوی) طبع شود طرف توجه اهل هم قرار خواهد گرفت ، اگر سودی نداشته باشد، از مایه ضرر هم نخواهد داد و از سویی طبیعی است که بطور مثال مشتری کتاب تفسیر مابعدالطبیعه ابن رشد یا الشفاء شیخ الرئیس و اساس الاقتباس خواجه نصیر الدین طوسی و… به اندازه کتاب خواجه تاجدار و بامداد خمار و… نیست و نمی‌تواند باشد، نه در ایران و نه در جای دیگر. اما انتشارات دانشگاه بعد از قریب هشتاد سال تأسیس هنوز حتی یک تایپیست نیمه ماهر هم ندارد، مقنح ( ویراستار) و نمونه خوان و صفحه آرا که بندگان خدا نمی دانند چه چی هست، خوردنی است یا بردنی یا پوشیدنی. جدیدا به یکی دو نفر از کارگران چاپخانه که در انتشارات باقی مانده اند بالبداهه خواسته شده است که فلان کتاب را صفحه آرایی کنند که بندگان خدا نمی دانند چگونه کامپیوتر را روشن و خاموش کنند که مؤلف برای ترفیع عجله دارد و وقت تنگ است. “تو خود حدیث مفصل بخوان زین مجمل” ( کافی است تورقی در کتابهای چاپی انتشارات انداخت مدعای راقم سطور روشن شود). اگر دانشگاه و مؤسسات فرهنگی طبع و نشر این نوع کتب دورانساز را تقبل ننمایند، پس چه کسی بایست مبادرت به طبع و نشرآنها کند در اوضاع تأسفبار حاصل از قبل مدیریت ” تدمیر و امید”.

دانشگاه از کمی بودجه که بجای خود مسأله‌ای مهم است، آن اندازه‌ رنج و ضرر نمی‌کند که از قبل سوء تدبیر و ندانم‌کاری و بی‌برنامگی و سوء اداره رنج می‌برد و ضرر می‌کند. چنانکه مملکت هم از تحریمهای ظالمانه و ضد انسانی فرنگیها کمتر ضرر می کند تا از قبل این بی‌کفایتیها و سوء مدیریتها. این سوء تدبیر مع الاسف اختصاص به دانشگاه ندارد، بلکه اکثر ادارات و مؤسسات دچار سوء مدیریت است و دچار مهندسی‌زدگی و عوام فریبی که بیش از سی سال است کشور را دچار بحران و زمینگیر کرده است. مهندس از آن جهت که مهندس است فرقی که با عوام‌الناس دارد در این است که عوام الناس “جهل بسیط” دارد، اما مع‌الاسف مهندس و پزشک و امثال آن”جهل مرکب” که درمان آن هم نزدیک به مستحیل و درمان ناپذیراست و بس صعب و شاذ.

 اگر مسؤولان و دست اندرکاران سابق جوی عقل و درایت و کفایت داشتند، چاپخانه دانشگاه و انتشارات آن را می بایست از تخریب و ویرانی نجات می دادند و در تکمیل و تجهیز آن هرچه بیشتر می کوشیدند و از اهل نظر در اداره آن طلب کمک و مساعدت می کردند و بر چاپ کتابهای آن افراد لایق در زمینه‌های گوناگون نظارت می کردند، اگر چنین افرادی پیدا شود که البته سخت است، ولی غیر ممکن نیست، نه کسانی که در عمر خود قلم بدست نگرفته اند و کتاب ورق نزده اند. تا عمل زشت خمیر کتاب، آن هم کتابی در دانشگاه، آن هم به اصطلاح “دانشگاه مادر» صورت نگیرد، انتشارات دانشگاه و آنچه  نشر می کند، بلحاظ مضمون و صورت و شکل، می تواند مایه اعتبار دانشگاه شود، اگر افراد لایق و شایسته ای بر کارها و امور آن اشراف داشته باشند و در غیر این صورت مایه بی اعتباری و وهن دانشگاه می شود، چنانکه امروزه با هزاران دریغ و افسوس شده است. دانشگاه بایست قبل از هر چیز از خود بپرسد چرا افرادی را به کارهایی مهم می گمارد که کمترین تجربه و تخصص و درایت در آن زمینه ندارند و چرا کسانی بخود جرأت می دهند بر مصادر اموری تکیه بزنند که کمترین دانش و تجربه ای در آن زمینه ندارند! آیا این خود نوعی بی تقوایی و ظلم و ستم نیست!

 اگر انتشارات دانشگاه ضرر و زیان می دهد بعلت این نوع مدیریت زیوار دررفته است و بریز و بپاشهای آنهاست که دانشگاه را با بچه بازیها و ندانم‌کاریها بی اعتبار کرده اند ( یک حقه باز هفت هشت سال پیش چند ملیارد تومن انتشارات با رفاقت با مسؤولان بالا کشیده است. چرا باید مسؤولان بی چنین افرادی سلام و عیک کنند! پر واضح است؛ همجنس، همجنس را می شناسد و جذب می کند و این چشمه ای از هزاران چشمه است که بعنوان نمونه اشاره شد) و بی سررشته داری این نحوه اداره کردن هاست و لاغیر. چرا افرادی با بی خردی کامل بخشنامه در تخریب آن قبل از تفکر و تعقل و مشورت با اهل نظر صادر می کردند و ضرب العجل آنها و شتاب چه بود و چه ضرورتی داشت! رئیس کنونی انتشارات از بی دانشی در این زمینه ضرب المثل عام و خاص است، تعدادی هم برای نفعهای حقیرانه خود او را دور کرده، چیزی را به او القاء می کنند که به نفع شخص خود می دانند، آن هم چقدر حقیر و پست و بی مقدار و غیر از این هم بندگان خدا مایه و دانشی ندارند، نمی شود زیاد آنها را ملامت کرد ، ولی بالاخره انسان یک علو طبع و عزت نفسی دارد که در هر شرائطی بایسته است که حفظ شود.

چاپخانه در این مدت هفتاد سال به مرور دهور تکمیل شده بود آن هم معمولا با دستگاههای جدید بالنسبه خوب یا در زمان خود می شود گفت عالی، حتی در دورانی که حروف چینی رواج داشت حروف دانشگاه از بهترین و زیباترین حروف بود. مسؤولان دانشگاه و در رأس آنها “معاون پژوهشی” و رؤسای انتشارات اگر خبرگی و درایت و دلسوزی و کفایت داشتند می بایست با چنگ و دندان و با همه توان خود در حفظ و حراست این مجموعه کم نظیر و حیاتی برای دانشگاه می کوشیدند و در رفع نقائص آن از هر جد و جهدی دریغ نمی کردند، نه اینکه تعدادی بی اختیار و بله گو قربان و هرهری مذهب بی سواد را تشجیع کنند جهت بر باد دادن چنین بنای ضروری و حیاتی. حال آنکه بنا بر اطلاع “دانشگاه هنر” که اندازه یکی از دانشکده های دانشگاه تهران هم نیست جدیدا اقدام به تأسیس انتشارات و چاپخانه کرده است افرادی که به مصداق ” هر لحظه بشکلی بت عیار برامد دل برد و نهان شد”  جلو کسانی که مقام مافوقی دارند با هر فکر و قصد و غرض و مرامی کرنش می نمایند و به زیر دست خود به انحاء مختلف و بطور بیمارگونه و ناجوانمردانه ای زور می گویند و تا بتوانند ظلم و جور روا می دارند و بالاترین امتیاز این افراد فرمانبرداری بی چون و چرا و کورکورانه از دستورات مافوق است و لاغیر.

لازم و ضروری است با عقل و درایت و عدل و انصاف اسلامی و در عین حال با صلابت و شجاعت در بهبود اوضاع وخیم کوشید و افراد لایق و دلسوز و سررشته دار را ( اگر پیدا بشود) دلجوئی نموده و به جایگاه خود بازگشت داد چند تا از کارکنان انتشارات را که بعضا سالها از جان مایه گذاشته با کمترین حقوق ساخته بودند با پاپوشهای و بهانه های واهی و با کمال نامردی از کار خود یا بیکار کردند یا عذرشان را خواستند که رفتند جای دیگر مشغول شدند و در حال حاضر تعدادی فرصت طلب که غالباً “هر از بر” تشخیص نمی دهند به رتق و فتق امور می پردازند. برای این قماش مردم، مسؤول و مقام فوق هر چه بی سررشته دارتر باشد و ساده لوحتر بهتر، چون می توانند او را بازی داده و به اغراض خود برسند و محیطی مساعد برای جولان خود مهیا نمایند. 

به علت طولانی شدن کلام به مضامین کتب و نحوه ویرایش و سواد ویراستاران و صفحه آرا و طرح جلد و بند و بستهای جاری و ساری. اگر احساس شود که گوش شنوائی هست و می تواند مؤثرباشد و ضروری است و منشأ تحول و بهبود اوضاع خواهد شد، در حد بضاعت مزجاه خود ،به توفیق الهی، مبادرت خواهد شد، چنانکه سابق بر این هم مبادرت شده است، ولی مع الاسف جز خسارت و مرارت حاصلی نداشته است و در بر همان پاشنه سابق چرخیده است. 

 منظور و مقصود در اینجا مخالفت با شخص خاصی و شرذمه و گروهی و یا دفاع از دسته و فرقه دیگری نیست، بلکه در حد خود، غرض بیان اوضاع و احوالی است که مذهب مختار در این دیار شده است که اکثرا سود و نفع شخصی و آنی خود را بر مصالح کلی و جمعی ترجیح می دهند و همین در اکثر دوایر و مؤسسات حاکم است و یکی از علل اساسی خرابی و پریشانی این مرز و بوم شده است. 

 آمار ناقص دستگاههای چاپخانه بقرار ذیل است که اهل خبره در این زمینه می توانند قضاوت کنند و امیدوار است مقصر و مباشران این ضایعه بی باز خواست نمانند تا مایه عبرتی شود که کس و کسان دیگری بخود جرأت ندهند که بی خردانه دست به چنین حماقتها و ضرر و زیانهای جبران ناپذیر  بزنند و بعد هم سر خویش گیرند و دنبال کار خویش روند و به ریش دیگران هم بخندند و این رویه سنّت شود که دیگران هم نیندیشیده دست بهر کار خودسرانه ای بزنند، چون شاهد بودند که دیگران کردند و رفتند و آب هم از آب تکان نخورد:

  1. لیتوگرافی با تمام امکانات
  2. دستگاه چاپ ۲عدد (چاپ رولند)
  3. میلر دورنگ ۱ عدد ( یکی از تعمیرکاران آن را قبل از گرانیها ۸۰۰میلیون تومان قیمت کرده بود، یعنی زمان دلار آزاد دو و خوردی تومان)
  4. دستگاه چاپ هایدلبرگ ۲عدد
  5. ملخی ۳ عدد ( که دو عدد آن را برای نمایش و پز دادن نگهداشته و دم در ورودی جاداده اند که نوباوگان مام وطن و خلق الله از هنر نیاکان خود بی خبر نمانند)
  6. دستگاه صحافی سالبی(۱۶ خانه) ۱ عدد
  7. دستگاه برش (پولار) ۲عدد ( یکی دیجیتال و دیگری ساده)
  8. دستگاه جلد سازی (پولار) ۱عدد
  9. دستگاه پرس اتوماتیک ۱عدد
  10. دستگاه پرس دستی ۱عدد

۱۱.دستگاه شرینگ ۱ عدد

  1. دستگاه برش ۳ طرفه بُر ۱ عدد (منحصر بفرد بوده و ظاهرا چاپخانه ای در طهران نمونه آن را تا آن زمانها نداشته است.

با صدها میز و صندلی و وسایل جانبی که در این مدت هفتاد سال اندی جمعاوری شده بوده است که امروزه تهیه آن از عهده دانشگاه ساخته نیست و هفتاد و هشتاد کارگر که در اینجا تجربه اندوخته، مهارت کسب کرده بودند و با حقوقی نازل با هزاران خون دل چاپخانه را می چرخاندند و خود سرمایه ای ارزشمند و  جبران ناپذیر برای دانشگاه بودند که بندگان خدا را پرت و پلا کردند با وضعی بد و با بی احترامی و … که انسان از بیان آن نحوه رفتار شرمنده می شود و آنها را به کار آبدارچی باشی و جاروکشی و آبیاری درخت و چمن گماردند.

همه این وسایل و دستگاهها و کلیه تجهیزات را به مبلغی حدود ۲۵۰ ۰۰۰ ۰۰۰  تومان که قیمت همان میز و صندلیها و وسائل جانبی و خورد و ریزها نبود به باد فنا دادند با همدستی یک عده ای فرصت طلب که غیر رجز خوانی و بله گو قربانی هنر و تخصص دیگری ندارند که بلافاصله دور آدمهای بی مایه و ساده لوح را غرق می کنند و اینگونه مسؤولان را بهترین فرصت برای جولان نیات حقیر خود می دانند، ولی اگر جو سالم باشد و مدیر عاقل و لایق و آدم شناس، این افراد خود را جمع و جور می کنند و غالباً رویه بد را رها می کنند، یعنی چون میدانی نباشد و محیطی مساعد فراچنگ نیاورند، فروغ و جلوه و جولانی ندارند، پس اگر خوب نیستند ، ولی مقصر اصلی هم نیستند. شیخ الحکماء افلاطون الهی گفته است کسانی که مرتکب بدی و شرّ می شوند، خیر و نیکی را نمی سناشند. اگر نیکی و خیر را بشناسند، عملشان خیر و سیرتشان پاک خواهد شد.

وضع مضمون کتابهایی که در اینجا چاپ می شود و نحوه  تایپ و صفحه آرائی و طرح جلد هم حکایتی دارد که مجال دیگری می طلبد، ولی خالی از لطف نیست که به سمع خواننده محترم نقدا رسانده شود که بین ناشران ضرب المثلی سائر شده است که هر جا از بدی شکل و شمایل کتابی و مضمون آن گله و شکوه و شکایتی بین ناشران طرح می شود در جواب با خنده می گویند: ” هر چند بد باشد و معیوب، ولی از کتابهای “انتشارات دانشگاه تهران” که خیلی بهتر است یا به بدی آنها که نیست.”

پوشانیدن عیب، چنانکه سعدی فرموده است راه خدمتگزاری و دوستی نیست، بلکه نوعی خیانت محسوب می شود، چنانکه گفته اند مجتهد و عالم مصیب دو ثواب می برد و مخطی یک ثواب؛ چون در حد توان سعی و کوشش کرده، ولی در نتیجه گیری دچار خطا شده است، لذا از ثواب بی بهره نمی ماند. مهمترین کار و وظیفه دانشگاه تربیت جوانان لایق و شریف و خدوم و عالم و عامل است و تهیه سرمایه کافی از چنین نیروی انسانی برای آینده کشور، ولی باید دانست که :

شب نگردد روشن از ذکر چراغ      نام فروردین نیارد گل به باغ

تا قیامت صوفی ار می می کند     تا ننوشد باده مستی کی کند.

در پایان در آنچه به سمع رسانیده شد سعی شد از حقد و حسد و کینه توزی و حساب شخصی در حد طاقت بشری خالی و بری باشد و الله أعلم.

به قول شاعر:

درشت است پاسخ ولیکن درست        درستی درشتی نماید نخست

 

                                                                      الحمد لله ربّ العالمین و العاقبه للمتّقین

                                                                      سیّد ابراهیم اشک‌شیرین، مهر ۱۴۰۰ش.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)