“میرزا غلام قیسوندی” فرزند بیگ‌رضا با تخلص شعری “غلام” از طایفه جاف‌رحمان‌بیگی که رشته‌ایی از جاف مرادی می‌باشد در سال ۱۲۶۹ هجری قمری در روستای قیسوند در بخش بیلوار کرمانشاه دیده به جهان گشود.
ابتدا دروس مختلفه را نزد “ملا صید احمد” در قیسوند فرا گرفت و سپس در روستای ماویان و نزد “ملا محمد مراد” به ادامهٔ تحصیل پرداخت.
مدتی بعد به روستای کنوله(کندوله) رفته و در محضر “ملا میرزای کنوله” تحصیل کرد.
میرزا غلام در سن ۲۸ سالگی با دختر عموی خود ازدواج کرد و برای کسب معاش به داد و ستد مشغول می‌شود.

میرزا غلام در نوشتن نثر و نظم تبحر خاصی داشته است و بیشتر وقایع اجتماعی و سیاسی دوران خود را به نظم درآورده است.
برای نمونه در شعر بلندی آزادی فرزندش از محبس را چنان منظوم نموده که گویی مسعود سعد است و حبس‌نامه می‌نگارد؛ وی همین حبس شدن فرزندش به دست حکام آن زمان را چنان به وقایع سیاسی منطقه و کشور مرتبط می‌سازد که خواننده ناخودآگاه ژرف‌اندیشی عمیق وی و آگاهی از وضعیت زمانه را در می‌یابد.

نثر میرزا غلام به زبان فارسی است و دو لهجه “هه‌ورامی” و “کلهر” را به شیوایی و رسایی این دو لهجه کُردی به نظم درآورده است.
وی در نثری شیوا این چنین روستای قیسوند را وصف می‌نماید: “(قیسه‌وه‌ن) روستایی با سبزه و گل‌های گوناگون طبیعت، آفریده ایزد که بسیار فرح‌افزا و شورانگیز است. پرآب، سراب و نهرهای لب‌ریزی دارد. اراضی حاصلخیز آن در کنار رودخانه “رازآور” واقع است و تپه‌ایی مخروطی بزرگی از آثار باستانی را داراست. خدا می‌داند که شکم این تپه آبستن چه حوادث و وقایعی بوده است، ولی خاک کهنه آن شاهد است که در قدیم محل قلعه ملوک الطوایفی گذشتگان بوده؛ به هرحال منظره مرموزی دارد که گویی ارواح گذشتگان است که سر از خاک بیرون آورده، شاهد حوادث دهر می‌باشد. این آبادی چمنزاران و نهرهای فراوان، درختان سر به اوج کشیده با صفا دارد. در بالای تپه مخروطی، رودخانه رازآور دیده می‌شود. در شیب ملایم جنوب قیسوند کوه آژوان به مانند شمشیری سخت در صحنه مصاف تاریخ قرار دارد و مراتع طبیعی و قدیمی آن چراگاه‌های گله‌های ماست. هر ساله بهاران دسته جمعی در آن جای با صفا چادر را علم می‌کنیم و چند هفته‌ایی را در آنجا می‌گذرانیم و از توده‌های برف استفاده می‌کنیم… .”

گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)