آنکسی که تو را گوهر نامید، حکما میدانست روزی روزگاری، تو در ظلمتِ جمهوریِ جهلِ اسلامی، گوهری درخشان خواهی شد

مادر جان! تو با درخششت، در این تاریکیِ محض، راهنمایِ ملتی شده ای. چنان که دشمن دستپاچه شده و به هر دری میزند که آبرویِ رفته اش را بازگرداند. و صد البته که خوب میداند، سناریویِ همیشگی اش آنقدر نخ نماست، که برای احدی، حتی برای خودی هاشان نیز باور پذیر نیست

اعترافات اجباری از انسانهایِ بیگناه در طولِ سالهایِ تاریکِ حمکرانیِ جمهوریِ اسلامی را همگان میدانند. مردم حادثه سینما رکس آبادان را به یاد دارند. مردم سناریویِ انفجارِ حرم مشهد را از یاد نبرده اند. پرونده ساختگی ترور دانشمندانِ هسته ای را همه میدانند. و اکنون نوبت توست. تو خود فیلمی را که برایت ساختند، دیدی. درخششِ گوهرِ وجودت، چشمانِ جمهوری اسلامی را کور کرده است، انگار ابایی ندارد از اینکه گافهای بزرگِ فیلم، بسیار عمدی به نظر برسند، و انگار میخواهد به همه بفهمانند، که فیلم ساختگیست.

البته که در وقاحتِ جمهوریِ اسلامی کوچکترین تردیدی نیست. او میتواند به راحتی و با کمالِ وقاحت از مازیارِ ابراهیمی ها و نوید افکاری ها، اعترافِاجباری بگیرد، و ککش هم نگزد. و نگرانِ آبرویِنداشته اش هم نیست

جمهوری اسلامی حتی با خودی هاشان هم میتواند همانقدر وقیح عمل کند. همسرِ سعید امامی، در اعترافاتِ اجباریش، کارِ نکرده نداشت، از جاسوسی برای اسرائیل و آمریکا گرفته تا اهانت به قرانِ شان در حینِ داشتنِ روابطِ نامشروعِ گروهی. و در کمالِ بیشرمی همین زن، اکنون  مسئول روابط عمومی سازمان دفاع از قربانیان خشونت است که در مجامع جهانی از جمهوری اسلامی، در برابر اتهامات نقض حقوق بشر دفاع میکند.

مادر جان! تو با دادخواهیت، رنگِ زندگی به مبارزه بخشیدی. تو به مبارزه جان و معنا دادی. ایران به وجودِ مادری چون تو میبالد. تو مادر بودن را دوباره معنا کردی. تو را بخاطر شجاعتت و بخاطر دادخواه بودنت میستایم.

مادر جان! جمهوری اسلامی حتی میتواند با ارائه سند، ادعا کند که شما هرگز فرزندی به اسم ستار بهشتی نداشته اید. آخر در دین شان، بسیار طبیعی است که مدعیانِ فرزندِ نداشته یِ امامشان باشند و قرن ها انتظارش را بکشند که شاید عصرِ جمعه ای، بیاید.

 مادر جان! ای درخشانترین گوهر در ظلمتِ جمهوریِ اسلامی! اگر چه دنیا همیشه و برایِ همه، دارِ مکافات نیست، اما تاریخ به ما نشان داده است که ظلم همیشگی نیست. تومارِ ظلمِ اینان نیز در هم پیچیده خواهد شد، همانگونه که حکومت صد و بیست ساله مغولها در ایران به پایان رسید. روزی خواهد آمد، روزی نه چندان دور، که تلاشِ ما جوانانِ این سرزمین، به ثمر خواهد نشست و بساطِ ظلم و جهل را برخواهیم چید

مادر جان! هر بار که صدایِ دادخواهیت را میشنوم، به یادِ شعری از صیف فرغانی می افتم که:

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز               این تیزیِ سنانِ شما نیز بگذرد….

در مملکت چو غرشِ شیران گذشت و رفت        این عو عوِ سگانِ شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست     گرد سُمِ خَرانِ شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید        نوبت ز ناکسانِ شما نیز بگذرد

 

پاینده ایران

علیرضا نوری پور

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)