با توقف و بُن بست اولیه نشست احیای برجام در شهر وین، شاهد اولین پس لرزه های آن در فضای اقتصادی و مالی و از سوی دیگر در فضای امنیت داخلی و خارجی هستیم. ارزش ریال ایران به پایین ترین حد ممکن خویش رسیده است. انفجار نطنز نیز بی ارتباط با این مسایل نخواهد بود و همینکه این انفجار نزد مردم و رسانه ها هراس از حمله و جنگ را افزایش داده است، نشان می دهد که اوضاع چقدر بحرانی است. اسراییل هم مثل همیشه سریع سخن از پاسخگویی نظامی به خطر بمب هسته ایی ایرانی کرده است. از یکسو جامعه و کشور ما در مرز ورشکستگی اقتصادی و در مرز انفجار درونی قرار دارد و از طرف دیگر در خطر بایکوت بیشتر یا در خطر حمله ی نظام موضعی به مناطق هسته ایی ایران از طرف اسراییل و امریکا قرار دارد. با این حال نه حکومت خنزرپنزری به رهبری رئیسی و خامنه ایی و نه اپوزیسیون هیستریک برهبری کسانی چون مسیح علی نژاد و غیره قادر نیستند از منافع ملی و برحق مردم و کشورشان حرکت بکنند و اینکه خواهان بازشدن راهها و برطرف شدن بایکوتها و از طرف دیگر خواهان کنترل دقیق برنامه ی هسته ایی ایران باشند. همانطور که مردم ما یا در انتظار مُعجزه ایی هستند، یا گاه مثل تظاهرات اخیر زاینده رود چنان مستاصل می شوند که به خیابان می ریزند و سرکوب می شوند. در واقع حوادث کنونی درستی هرچه بیشتر اهمیت «برجام» به سان یک رُخداد دیسکورسیو را نشان داد و اینکه چگونه او رازهای طرفین دعوا و اپوزیسیون هیستریک ما را برملا می سازد، همانطور که در نقد قبلیم به نام «نشست جدید برجام! یا وقتی رُخداد حقایق پنهان را رو می کند» مطرح کردم و حوادث کنونی و پس لرزه های توقف اخیر برجام درستی این تحلیل و منظر و ضرورت «جاگیری درست فردی و جمعی بر اساس منافع ملی و دموکراتیک کشورمان» را تاکید می کند. در این متن ذیل بنابراین بایستی حال نتایج اولیه این پس لرزه ها را ببینیم و انچه بیشتر بر ما و در باب «گرفتاری جمعی» ما در دور باطلی مشترک بسان حکومتی دیکتاتور/اپوزیسیونی هیستریک/ ملتی گرفتار و ناتوان از بیان خواستهای برحقش برملا می سازد.

داریوش برادری، روانشناس/ روان درمانگر

پس لرزه های اولیه توقف برجام و روشدن حماقت جمعی!

هر کشور مدرنی که در وضعیت کنونی ایران می بود، یعنی گرانی داخلی از یکسو و از سوی دیگر بایکوت و بسته شدن راههای اقتصادی و رشد خطر ناامنی و جنگ در آن بالا می گرفت، آنگاه از یکسو دولتش سعی می کرد که سریع جلوی گرانی و عدم امنیت را بگیرد و با نرمش دیپلماتیک درست سریع تر بایکوتها را بشکند. از طرف دیگر مردمش که تحت فشار گرانی و تورم و ناامنی در فشار می بودند و نگران خویش و خانواده هایشان می بودند، سعی می کردند از حقوق خویش دفاع بکنند و از دولت بخواهند که جلوی گرانی را بگیرد و راههای اقتصادی و دیپلماتیک را باز بکند. از طرف دیگر اپوزیسیون چنین جامعه ی مدرنی آنگاه سعی می کرد بیشتر از همه از ضرورت جلوگیری از تورم و از اهمیت بازکردن راههای اقتصادی و دیپلماتیک سخن بگوید،تا هم برای مردم و کشورش کاری درست انجام بدهد و هم حزب رقیب و حاکم را به این وسیله نزد مردم بی اعتبارتر بکند و ارای بیشتری بدست بیاورد. یعنی در نهایت هر سه طرف، باوجود تفاوتها و منافع متفاوتشان، از یک «اجماع جمعی مشترک و مدرن» حرکت می کردند که باید جلوی رشد تورم اقتصادی و ناامنی و خطر جنگ را گرفت، چون همه از منافع واقعی خودشان و کشورشان حرکت می کردند و می دانستند که راه تحول همیشه از مسیر بازکردن راهها و شاهراههای اقتصادی و دیپلماتیک می ماند. چون همه می دانستند که وقتی کشور و اقتصادشان داغان بشود، انگاه هر سه تا نیز داغان می شوند و انها همیشه منافع مشترک و محوری دارند.

اما وقتی یک جامعه و فرهنگ به حالت نیمه مدرن و دچار احوالات سنتی و زبان و ذایقه ی سیاه/سفیدی باشد، انگاه همین اتفاق و فاجعه ی کنونی رخ می دهد که در واقع تکرار دور باطل هفت هشت سال اخیر و در نهایت چهل و اندی سال اخیر است. اینکه مثل این خبر اولین پس لرزه ی «بن بست جدید برجام» این باشد که ارزش ریال بشدت پایین برود و در نهایت تورم باز هم بیشتر بشود و ناامنی و خطر جنگ بالاتر برود و جامعه و کشور هرچه بیشتر به سوی ورشکستگی اقتصادی و انفجار درونی برود (احتمالا بزودی هم می فهمیم که انفجار نطنز در پیوند با همین بن بستها بوده است. خواه یک پهپاد خارجی را زده باشند یا از ترس مثل جریان هواپیمای اوکرایینی یک پهپاد خودی را زده باشند). یعنی حالتش این می شود که دولتش به جای اینکه از منافع مردم و کشورش حرکت بکند و چون می داند که در موضع ضعف است، هرچه بیشتر نرمش و دیپلماسی نشان بدهد، می اید مثل نمایندگان ایران تازه «قُلدری» هم می کند و می گوید من می گویم یا این یا نه. هم برداشتن همه ی تحریم ها را می خواهد و هم در کنارش نیز به غنی سازی بیشتر اورانیوم دست زده است. چیزی که دقیقا خواست مخالفان برجام چون اسراییل و جمهوری خواهان افراطی و عربستان و غیره هست. اسراییل که از ابتدا گفته بود که باید جلوی برجام نو گرفته بشود، چون ایران به قول آنها می خواهد اخاذی هسته ایی بکند. یا نیروهای آنها در رسانه های جهانی و ایرانی شروع به جو شانتاژ علیه برجام نو کرده بودند و در نهایت با بخشی از سنای امریکا در همین روزهای برجام سناریویی برای تحریم بیشتر ایران با مطرح کردن هرچه بیشتر «مسیح علی نژاد» براه انداختند. بقیه نیروهای در نشست برجام چون اروپاییان می خواهند به یک میانجی گری دیپلماتیک بین مواضع ایران و امریکا و اسراییل دست بیابند و وزرای چین و روسیه در عین تاکید بر مسایل هسته ایی ایران خواهان لغو تحریم های بر ایران هستند. این واکنشهای مختلف کشورهای شرکت کننده هم اهمیت برجام و هم خطرهای نهفته در لغو یا توقف برجام برای ایران و منطقه را برملا می سازد. در این باب به این لینک مراجعه بکنید. وزیر دفاع اسراییل و رییس موساد در سفر اخیرشان به واشنگتن در پی ترغیب آمریکا به حمله ی نظامی به ایران هستند.

یا مردم چنین جامعه ایی در تاکسی نق نق می کنند که همه چیز گران است، اما نمی ایند به شکل گسترده و با کمترین هزینه از منافع حقیقی و حقوقیشان دفاع بکنند و به دولت شان بگویند، حکم بکنند که ما گرانی و ناامنی نمی خواهیم، پس راهها را باز بکنید، چه در داخل و چه با خارج و بایکوت را بشکنید. یا اگر بخشی از انها چون تظاهرات اخیر اصفهان از استیصال و گرانی دست به تظاهرات بزنند، بقیه به جای همدردی وسیع و پشتیبانی از آنها اکثرا ساکت می شوند و حکومت راحت تر می تواند سرکوب بکند.

در چنین جامعه ی بدبخت و مسدودی، آنگاه ضلع سوم این جریان و وضعیت کور و اسفناک «اپوزیسیون هیستریک و معرکه گیری» چون مسیح علی نژاد و امثالهم هست که بجای اینکه انها لااقل از ضرورت توجه به حق مردم و بازکردن راهها سخن بگویند و حکومت را هر چه بیشتر ایزوله بکنند، تازه خودشان به ماموران با جیره یا بی جیره و مواجب اربابان جدید خارجی برای تحریم بیشتر مردم و کشورش و برای نفی مذاکرات می شوند. مثل همین کار اخیر مسیح علی نژاد و بخشی از سنای امریکا که در همین چند روز شروع به تولید جو شانتاژ جدیدی علیه برجام کردند. یا استدلال می کنند که اگر برجام صورت بگیرد حاکمیت قوی می شود، چون پولهای مسدودشده را بدست می اورد و نمی فهمند که اگر برجام درست صورت بگیرد، قبل از همه راهها و شاهراههای اقتصادی و سیاسی باز می شود و فضای مسدود و تعزیه می شکند که حافظ حکومت و دیکتاتورمنشی است و تازه انموقع مردمی که دیگر اسیر گرسنگی و روزمرگی نیستند، جرات می کنند به شکل مدنی اعتراض بکنند که حق ما بیشتر از این است. به جای اینکه از شدت گرسنگی یا وقت اعتراض نداشته باشند، یا از استیصال به اعتراض کور دست بزنند و راحت سرکوب بشوند. اینکه هیچکدام از سه طرف از منافع واقعی خویش و کشورشان حرکت نمی کنند، چون همه شان اسیر شهوت و نگاه پدر و ارمان جباری هستند. یکی می خواهد برای اسلام کشورش را فدا بکند، دیگری مثل مردم دورویانه و رجاله وار زندگی می کند و مثل مرغ هم در عروسی و هم در عزا سرش بریده می شود و سومی یا اپوزیسیون نیز حال «ابزار/ابژه ی» اربابان و پدران نو چون اسراییل و عربستان می شود و برای بایکوت و ورشکستگی کشور و مردمش و برای خونین شدن تغییر کشورش تلاش می کند و جیغ بنفش می کشد.

یعنی حکایت ما باز هم حکایت نمایشنامه ی «چاقو در پشت» از بهرام بیضایی است. اینکه هیچکدام سعی نمی کنند خنجر را از پشت فرد زخمی، ایران زخمی در بیاورند و در اخر حتی بیشتر آن را فرو می کنند تا قربانی یا ایران زخمی زودتر بمیرد و داغان بشود. چون هیچکس نمی خواهد نقش و وظیفه ی نمادینش به عنوان دولت ملی یا اپوزیسیون ملی و ملت مدنی را انجام بدهد و هر کدام اسیر و بنده ی نگاه پارانوییک و اربابانی هستند و بنده ی ارمان ها یا کین توزیهایی.

یعنی سوال اساسی این است که حاصل چنین وضعیت اسفناکی چیست که در آن حکومت خنزرپنزری، مردم عمدتا تابع یا رجاله وار و اپوزیسیون عمدتا هیستریکش مرتب در دوری باطل و سیاه/سفیدی کور کردن خویش و کشورشان را بازمی آفرینند؟ آنگاه وضعیت، همین وضعیت امروز است که تازه پس لرزه ی اولش کاهش ارزش ریال است و می تواند به ورشکستگی کامل اقتصادی کشور و شروع انفجارهای بدتر اجتماعی و سیاسی باشد.

و سوال دوم و حقیقت دومی که ما باید جرات رویارویی با آن را داشته باشیم، این است که راستی اگر در این شرایط این حکومت خنزرپنزری به شکل خشن و خونین فرو بریزد. چه چیزی سر کار می اید؟ یعنی واقعا کسی انتظار دارد که انگاه دموکراسی سر کار بیاید؟ یعنی اینقدر احمق و خنگ هستید که نمی دانید انکه باد می کارد طوفان درو می کند، چه برسد به اینکه طوفان بکارید. یعنی سرنوشت عراق و افغانستان و این دوران اخیرتان برایتان تجربه نشده است و یا سرنوشت انقلاب مان و اینکه به خاطر همین حماقت های فاجعه بار از دیروز تا به امروز مثل خر تو گل گیر کرده ایم.

خنده دار این است که هر سه طرف حتی نمی فهمند که امریکا یا اسراییل علاقه ایی به کنار زدن کامل حکومت ندارند، بویژه بعد از تجربه ی امریکا در عراق و افغانستان، بلکه انها می خواهند این مملکت و حکومت را در چنان ایزوله و فشاری بگذارند که عملا ضعیف و بیمار بماند و هر روز ضعیف تر بشود اما کامل فرو نریزد. چون می دانند ایران کامل فرو بریزد، بدتر از افغانستان و عراق می شود. اروپایی ها هم نمی خواهند ایران کامل فرو بریزد و با این حال وضعیت کنونی در نهایت چیزی جز این نمی اورد و آنموقع اکثریت انها چندان ککشان نمی گزد. چون امریکاییها هم در نهایت اول به خودشان فکر می کنند، همانطور که در افغانستان دیدیم. اسراییلی ها که دیگر نیازی به گفتن نیست. چون هر ادم و کشور عاقلی اول به خودش فکر می کند و چون خویشتن دوست است، می داند که خوب است با همسایه و بقیه رابطه ی فرهنگی و اقتصادی و رقابت اینگونه داشته باشد، به جای اینکه با بقیه در جنگ باشد، با خودش هم در جنگ باشد و اینگونه وضعیتش همیشه «اضطراری» و قوزبالاقوز باشد.

زیرا بقول لکان تغییر اجتناب ناپذیر است و وقتی تغییر به شکل «فالوس نمادین» و یا به شکل تحول مدرن از مسیر باز کردن راهها و شاهراهها و تغییر ساختاری رخ ندهد، انگاه تغییر مجبور است به شکل سقط جنین شده و به حالت «فالوس قتال و خونین» بیاید که در راه است و اینگونه ملت و دولت و اپوزیسیونی ابله و احمق فاجعه را بدست خویش می افریند و نمی بیند چقدر کور و ناتوان از حرکت از منافع فردی و جمعی و ملی خویش است و تازه هر کدامشان خیال می کند که خیلی می داند و هاله ی نور دارد. این حماقت جمعی و مشترک و این « عارضه و سمپتوم مشترک جامعه و فرهنگی» است که یاد نگرفته است خویشتن دوست باشد و تازه خیال می کند «که خیلی می داند و هاله ی نور دارد». اینکه نمی تواند پایش روی زمین و در واقعیت باشد و از منافع زمینی و دنیوی فردی و جمعی خویش حرکت بکند و ازینرو خواهان بازشدن راههای معامله و ارتباط و دیپلماسی و خواهان تولید وحدت در رنگارنگی در درون و برون باشد. به این خاطر محکوم به تکرار کورکردن و ضعیف کردن مداوم خویش بسوی مرگ دسته جمعی است.

زندگی قانون و بها دارد و بهای حماقت جمعی ما مرتب بر تن و روح فردی و جمعی ما نوشته می شود و این کاهش ارزش ریال تازه پس لرزه ی اول این حماقت جمعی مشترک است. حال باز هم نفهمید که چه می کنید و باز هم به اپوزیسیون ابله و هیستریکی چون مسیح علی نژاد و امثالهم تکیه بکنید. چون حق تان بیش از این نیست. مگر اینکه جرات بکنید به این حماقت جمعی بخندید و از موضع حقوق مدرن خویش، از موضع رنسانس چون ما حرکت بکنید تا این کوری را ببینید و برملا بسازید. وگرنه باز همین اش است و همین کاسه و حکایت شما حکایت کوری عصاکش کوری دیگر است و حقتان بیش از این نیست.

یا در نهایت حق مان بیش از این نیست. چون خوشبختی یکی بدون خوشبختی دیگری در یک فرهنگ و ساختار و رابطه ممکن نیست. چون «فرد همان دیگری و غیر است.»، همانطور که لکان و دیگران می گویند. چون چه فایده که بخشی چون ما بسان نسل رنسانس قادر به دیدن این حقایق نو باشد اما نتواند به وحدت در کثرت نو تبدیل بشود و این حماقت ها را برملا بسازد و دیسکورسها را عوض بکند.

باری آیندگان این دوران ما را به عنوان احمق ترین و مُضحک ترین دوران تاریخ ایران می نامند، بویژه که هر کدام از این دوران تازه خیال می کرد که خیلی می داند و دانای کل است و هاله ی نور دارد و نمی فهمید که این همان سیمپتوم مشترک انها و نقطه ی مشترک دولت و ملت و اپوزیسیون رجاله وارش بود و هست. اینکه انها دوران حکومت و مردم و اپوزیسیون رجاله وار بودند که فقط دهانی تشنه داشتند که یکراست به یک الت تناسلی تشنه ختم می شود و جز پول و شهرت چیزی نمی خواستند و بناچار مرتب داغانتر می شدند. چون حاضر به دیدار تمنامند و با جرات با کوری و سترونی فردی و جمعی و با دنیای سترون سیاه/سفیدی خویش نبودند. چون جرات نداشتند راهها را باز بکنند و بگذارند رنگارنگی و خویشتن دوستی زمینی و حق پیشرفت و امنیت و دموکراسی مدرن در میان انها و در همه ساختارهای سیاسی/اجتماعی و اپوزیسیون شان جاری بشود.

باری اگر می خواهید به این فاجعه پایان بدهید، یک بار هم شده از منافع واقعی خویش و کشورتان حرکت بکنید، مثل هر انسان و جامعه ی مدرن، و بگویید که ما بازشدن راهها و رشد رنگارنگی و صلح را می خواهیم و اینگونه هم حکومت ابله و دیکتاتورمنش و روی دیگرش اپوزیسیون هیستریک و خیانت کار به منافع ملی را دور بیاندازید و دست شان را رو بکنید. زیرا آنها دو روی یک سکه و یک حماقت و معضل مشترک هستند و یا دو ضلع یک سناریوی کور هستند که ضلع سومش انگاه ملت تابع یا رجاله وار است.

پانویس: با توقف برجام ارزش ریال بشدت کاهش یافته است. به این لینک مراجعه بکنید. در عکس دوم در بالا نماینده ی حکومت ایران در برجام یعنی آقای باقری کنی را می بینیم که از مخالفان برجام بوده است و حال قرار بود نماینده اش بشود و از اول با نه گفتن جلو می اید و اینکه مردم به برجام بی اعتماد هستند و خواستهای حداکثری به وسط می اورد. از طرف دیگر طرف مقابلش یعنی اپوزیسیون هیستریک به رهبری مسیح علی نژاد در نمایش شانتاژ و خیمه شب بازی بخشی از سنای امریکا و با لابی اسراییل شرکت می کند و با افتخار می گوید که او خوشحال می شود که مذاکرات متوفق بشود و جلوی برجام را بگیرند. یا در این نمایش دردناک و مضحک دستش را مثل عکس بالا روی یک چشمش می گذارد تا با کورشدگان تظاهرات اصفهان همدردی بکند و از یاد می برد که تظاهرکنندگان اصفهان از درد گرسنگی و گرانی به خیابان امدند. گرسنگی و گرانی که ناشی از بی لیاقی حکومت و بایکوت خارجی ها و شیپورزن های افراطیش در اپوزیسیون چون مسیح علی نژاد است. اینکه نمی فهمد خود او بخشی از علت بدبختی ملتش هست. چون به منافع مردم و دموکراسی خیانت می کند و از آنها حرکت نمی کند. چون فرزند همان حکومت است و با همان زبان و ذایقه سیاه/سفیدی و کین توزانه یا هیستریک سخن می گوید.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)