آن چه در اصفهان گذشت و می‌گذرد زنگ خطر را قویتر به صدا درآورد. پیام رژیم این است: آب را از شما گرفتیم و به جای آن گلوله می‌دهیم. وقایعی از این دست یک نکته مهم در خود دارد: وخامت اوضاع کشور تشدید شده است. اگر پیش از این، وخیم بودن اوضاع را با سال و ماه می‌سنجیدیم، اینک صحبت از هفته و روز است. هر روز فاجعه‌ای از گوشه و کنار کشور سر بیرون آورده و هیبت هولناک خود را به رخ ملتی می‌کشد که توانسته بود ده هزار سال تاریخ پرتلاطم را پشت سر گذاشته و باقی بماند. اینک اما این ملت کهن سال به چشم می‌بیند که در معرض محو و انقراض است. خبر توفان نمکی که از دریاچه‌ی خشک شده‌ی ارومیه بلند شده و به سوی استان‌های همجوار و فراتر در راهست نمادیست از این موقعیت.

در این میان، ترکیبی از جهل عمومی، ترسِ همگانی و تفرقه و گسست، مردم را به یک انفعال مشکل ساز فرو برده است. راه برون رفتی اگر باشد نمی‌تواند با خوش بینی زیاد همراه باشد. تا به حال یاد گرفته بودیم بگوییم «هر موقع جلوی ضرر را بگیری منفعت است». این گزاره گویی در عمیق ترین لایه‌های ناخودآگاه جمعی مردم ایران لانه کرده و این تصور را به وجود آورده که هنوز وقت داریم و هر زمان که برای تغییر شرایط اقدام کنیم دیر نیست.

در این میان اما عنصر زمان به فراموشی سپرده شده و این همان فراموشی است که می‌تواند مرگ آفرین باشد. بیایید از مثال یک فرد مصرف کننده‌ی سیگار استفاده کنیم. برای سال‌ها و دهه‌ها، او به علامت‌های ریز درشت مشکل ریه‌های خود بی اعتناء است. روزی به او می‌گویند که سرطانی غیر قابل علاج دارد و یک ماهی تا پایان عمر. آیا به راستی برای این فرد «جلوی ضرر را گرفتن» معادل «منفعت» است؟

این مثال را به بی اعتنایی ده‌ها میلیون ایرانی در قبال رشدِ سرطانِ تخریب و غارت و فساد در کشور تعمیم دهیم تا ببینیم که زمان با کسی سر شوخی ندارد. اگر پایان دادن به عمر حاکمیت ضد بشری و مخربِ آخوندی را معادل «جلوی ضرر گرفتن» بدانیم، این فقط تا جایی دربرگیرنده‌ی «منفعت» است که شانس نجات و بازسازی برای کشورمان باشد. اما اگر دیر بجنیم چه تفاوتی دارد که بر یک ایرانِ ویرانِ غیرقابل مدیریت، چه حکومتی سوار باشد؟ وقتی آتش به خانه‌ای می‌افتد ارزش تلاش برای خاموش کردن آن تا زمانی است که به واسطه‌ی این اقدام چیزی از خانه و زندگی بماند؟ وقتی همه چیز سوخت و رفت و تمام شد، چه سود که دست به کار شویم؟

آن چه ایرانیان گویی فراموش کرده‌اند این است که ما در ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ از قطار رشد و ترقی جهانی بیرون انداخته شدیم. چه زمان قرار است که دوباره به آن باز گردیم؟ تا یک جایی هنوز توش و توانی برای دویدن و رسیدن به آن قطار که بر سرعت آن هر دهه افزوده می‌شد بود، اما امروز چه طور؟ جان و بنیه‌ای اگر در این کشور بود در منابع آبی آن بود که خشکاندند، در منابع زیرزمینی آن بود که غارت کردند و آن چه باقی مانده شاید دیگر غیرقابل استخراج باشد زیرا پول و بازار و تکنولوژی می‌خواهد که هیچ کدام را نداریم؛ حتی خاک و درختهایمان را کندند و بردند. نیروی انسانی متخصص لازم هم که به واسطه‌ی فرار مغزها در خدمت اقتصاد کشورهای دیگر مشغول است و توجه چندانی به آینده‌ی ایران ندارد. نیروی داخل کشورهم که سرخورده، کم دانش، خسته، بیمار و ناامید است. پس، با اتکاء به چه منابعی قرار است که چهل و سه سال عقب ماندگی از این قطار را جبران کرده و به آن برسیم. تصور کنیم زمانی که لازم داریم تا -بعد از پایان عمر این رژیم- بتوانیم حداقل‌های لازم برای بقای فیزیکی جمعیت کشور را تامین کنیم. در آن زمانی که برای خود یک توان و امکانی را فراهم می‌کنیم، این فاصله به چه حد خواهد رسید؟

بگذارید برخی حقایق را بی پرده مطرح کنیم:

•   جهان پساکرونا، جهان قرن بیست و یکم، در دهه‌های آینده، کمترین شباهتی به جهانی که در آن ما از قطار پیشرفت بیرون انداخته شدیم نخواهد داشت. نه فقط آن، حتی به دنیای دو دهه‌ی اول قرن بیست و یکم نیز شبیه نخواهد بود. برخی از ویژگی‌های جهانی که در حال شکل گرفتن است را ببینیم:

•   جهان فردا دانش-بنیان و علم-محور خواهد بود. به واسطه‌ی محرومیت چهل ساله از تولید و دسترسی به علم، در آن جهان، ما جای و جایگاهی نخواهیم داشت.

•   جهان فردا فن آوری-محور است. به واسطه‌ی آن که هنوز در تولید خودرو از صنایع خودروسازی ابتدای قرن بیستم برخی کشورها هم عقب تر هستیم، جای و جایگاهی در میان جهان استوار شده بر تکنولوژی مدرن نخواهیم داشت.

•   جهان فردا سرمایه-محور است. به دلیل این که کل درآمد ناخالص داخلی کشورمان از درآمد یک شرکت خصوصی غربی کمتر است، سرمایه‌ی لازم برای ساختن ایرانی که جایی میان قدرت‌های مطرح اقتصادی جهان باشد نخواهیم داشت.

•   جهان فردا با چالش‌های بزرگ اقلیمی روبروست. فقط کشورهایی که سرمایه گذاری‌های کلان بر روی این موضوع کرده و فن آوری لازم را دارند جان به در خواهند برد. کشورهایی مثل ایران که پول بسیاری برای تخریب محیط زیست هزینه کرده‌اند در فقر و گرما و نشست زمین و خشکسالی و بی آبی محکوم به فنا هستند.

با دیدن این نکات که نگارنده برای کوتاه نگه داشتن نوشتار از ارائه‌ی عدد و رقم در مورد آن‌ها خودداری می‌کند، در می‌یابیم که جلوی ضرر را هر موقعی گرفتن معادل منفعت نیست.

مملکتی که هنوز و همزمان با تلاش چند کشور (آمریکا، چین، روسیه، هند، ژاپن) برای بهره برداری از منابع کره‌ی ماه و سیاره‌ی مریخ به موضوع ممنوع کردن ذکر نام متوفیان زن در اعلامیه‌های درگذشت مشغول است باید نیک بداند که کجا قرار دارد و چه آینده‌ای در انتظار آن است. زمان با کسی سر شوخی ندارد. با برجام یا بی برجام این کشور به مثابه یک مستعمره‌ی غیر رسمی شده است. با جنگ یا بی جنگ این کشور به مانند یک مملکت جنگ زده شده است.

پس، آگاه باشیم! جلوی ضرر را گرفتن تنها زمانی به منفعت می‌انجامد که ضرر وارده شرایط تولید و کسب منفعت بعد از آن را هنوز از بین نبرده باشد؛ وقتی از بین برد، دیگر فرقی نمی‌کند که جلویش را بگیریم یا نگیریم. برای آن فرد سیگاری مبتلا به سرطان و در یک ماه باقیمانده، مصرف یا عدم مصرف سیگار چیز چندانی را عوض نمی‌کند.

به همین خاطر، در این دقایق پایانی بازیِ تاریخ ایران به خود آییم، فکر کنیم و ببینیم هنوز فرصتی برای ادامه‌ی رفتار مبتنی بر ترس و ناامیدی و انفعال داریم یا خیر. مردم اصفهان و پیش از آنها مردم خوزستان راه را نشان داده‌اند، در صحنه بودند، در صحنه هستند و منتظر من و شما. باید ببینیم می‌خواهیم تماشاگر باشیم یا بازیگر. انتخاب با ماست.

————————————————————————————————
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)