روایت قتل عام ۶۷ و راهروی مرگ از زبان حسین فارسی در دادگاه حمید نوری
شهادت یک شاهد دیگر از اعدام هزاران زندانی سیاسی در هیئتهای مرگ
ششمین جلسه محاکمه یک جنایتکار به نام حمید نوری در دادگاه دورس آلبانی برگزار شد. در این جلسه زندانی سیاسی پیشین حسین فارسی به ادای شهادت علیه حمید نوری پرداخت.
در روزهای گذشته شاهدان دیگر قتلعام محمد زند، مجید صاحب جمع، اصغر مهدیزاده، اکبر صمدی و محمود رؤیایی در این دادگاه به ادای شهادت در باره با قتلعام ۶۷ و نقش حمید نوری در آن پرداختند. در ابتدای جلسه آقای کنت لوئیس به دادگاه اطلاع داد که ماکت ساخته شده از زندان گوهردشت را به دادگاه اهدا میکند.
ابتدا خانم گیتا وکیل حسین فارسی، به معرفی وی و سوابق زندان وی پرداخت و گفت که حسین فارسی نویسنده کتابی تحت عنوان «یک کهکشان ستاره» است.
وی گفت: حسین فارسی در گوهردشت در چهار نوبت به راهروی مرگ برده شد و در روزهای هشتم و بیست و دوم مرداد۶۷ به کمیته مرگ برده شد و در چندین نوبت حمید عباسی را آنجا دید.
درباره؛ پنجمین روز دادگاه حمید نوری بیشتر بخوانید
روایت حسین فارسی از روزهای قتل عام
۷مرداد همه ما را از فرعی۷ بیرون بردند و بردند به راهرو در طبقه سوم. میزی داخل سالن بود و پاسداران دور آن نشسته بودند. پشت میز ناصریان، حمید عباسی و سه پاسدار دیگر بودند.
ناصریان سؤال و جواب میکرد و بقیه فقط نگاه میکردند من وقتی جلو رفتم اسم و مشخصات پرسید و گفت تقاضای عفو میکنی؟ گفتم نه، من میدیدم که حمید عباسی و سایر پاسداران میخندیدند. ناصریان گفت برو و با بقیه نیز این برخورد را کرد و برگشتیم دربند.
روز بعد ساعت ۸.۳۰ صبح پاسدار آمد با خشونت ما را از بند بیرون کشید. ما را از راه پله آشپزخانه به طبقه اول بردند. من وقتی که وارد راهرو شدم تعدادی همه با چشمبند نشسته بودند.
مرا با چشمبند روبهروی دیوار نشاندند و چیزی جز دیوار نمیدیدم حدود دو ساعت بعد یک پاسدار روی شانه من زد و گفت بیا، من وقتی بلند شدم دیدم یک در است. دری که در اتاق دادیاری بود و دو پاسدار یوزی به دست جلو آن بودند.
وقتی به جلو در رسیدم ناصریان گفت این را ول کن! بگذار بنشیند! و در این حال یکی از دوستان من به نام صمد رنجبر را از در خارج کردند و من همچنان نشسته بودم. نزدیک ظهر یک نفر به من گفت دادگاه رفتی؟ همان زمان یک نفر دیگر گفت نگو دادگاه! و من نفهمیدم اینها چه کسانی بودند من کماکان نشسته بودم تا ساعت سه بعدازظهر.
آن موقع میفهمیدم رفت و آمد بسیاری هست و آنجا بسیار شلوغ است. بعد ناصریان زد روی شانه من آهسته گفت پاشو بیا.
من رفتم وارد اتاق شدم و از همان اول داشتم همه چیز را میدیدم. سرپا ایستاده بودم گفتند چشمبند را بزن بالا.
روبهروی من دو آخوند و یک لباسشخصی نشسته بودند یکی از آخوندها نیری بود میشناختم آخوند سمت راست او را نمیشناختم و سمت چپ او مرتضی اشراقی دادستان بود که او را میشناختم.
من چشمبندی داشتم که آنرا ساییده بودم و زمانی که آنرا روی چشم میگذاشتم همه چیز را میدیدم و نیاز نبود سرم را بالا بگیرم و همه چیز را میدیدم و البته بچههای دیگری هم این کار را کرده بودند.
نیری کاغذی جلویش بود اسم و مشخصات مرا پرسید وقتی که دادستان صحبت از اتهام کرد متأسفانه من در آن صحنه شهامت آنرا نداشتم که مثل بقیه دوستانم از عقایدم دفاع کنم. نهایتاً یک کاغذ به من دادند، در دو خط یک چیزی بنویسم من از اتاق رفتم بیرون دو خط نوشتم دادم ناصریان.
ناصریان مرا از دادیاری بیرون آورد و به یک پاسدار گفت او را ببر آنور. من همینجا یک نکته را تأکید میکنم من هرکجا از صحبتهایم حرف از راهرو مرگ میزنم میگویم منظورم این قسمت راهرو است (اشاره به ماکت).
پاسدار به من گفت اینجا بنشین و بالای سرم یک پنجره هم قرار داشت.
نیم ساعت که گذشت نفر سمت چپ اسم مرا پرسید و من اسمم را گفتم. بعد گفت من میخواهم از قول من یک چیزی را به نفر سمت راست بگویی، خودش را معرفی کرد مصطفی هاشم خانی بود به من گفت به نفر سمت راست بگو حرفی را که مسعود میزند تأیید میکنی؟ او گفت آره اعدامشان کردند و حرف را تأیید کرد.
متن کامل گزارش دادگاه در سایت ایران آزادی… اینجا کلیک کنید با تشکر
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.