واکسن کرونا در سایه‌ی جمهوری اسلامی دیر به ایران رسید و موج پنجم شدیدتر از موج‌های قبلی و کم‌تر از یک ماه همه‌ی کشور را درگیر کرد، اما به جز اهمال در واکسیناسیون مسئله‌ی دیگری که حکومت در بحرانی‌شدن آن نقش دارد، درمان کرونا است. روند درمان کرونا در ایران بدون توجه به پروتکل‌های داخلی و جهانی و تحت تاثیر مافیای دارو به مسیر پیچیده و سختی برای بیماران بدل شده. هر پزشک و بیمارستانی رویه‌ی خود را دارد و بسته به تجربه‌ی شخصی برای بیمار درمانی تجویز می‌کند که گاهی منجر به وخیم‌شدن حال او می‌شود. این گزارش تجربه‌ی نزدیک و میدانی از روند درمان سه بیمار کرونایی با حال وخیم در مرداد ۱۴۰۰ است.

پنج روز اول

بیمار اول زنی چهل‌وهفت‌ساله است که روز اول با علائم تب، گلودرد و سرفه به پزشک عمومی مراجعه و داروهای «ناپروکسن» و «دیفن‌هیدرامین» هرکدام برای بدن‌درد، گلودرد و سرفه، «استامینوفن» و«آزیترومایسین» به عنوان تب‌بر و چرک‌خشک‌کن دریافت می‌کند. بعد از سه روز علائم شدیدتر  و بی‌اشتهایی، از دست‌دادن بویایی و چشایی، حالت تهوع و ضعف به حالت‌های بیمار اضافه می‌شود. بیمار دوم مردی شصت‌ساله و بیمار سوم دختری پانزده‌ساله است که در تماس با بیمار اول بوده‌اند و از روز سوم درگیریِ بیمار اول، علائمشان آغاز می‌شود. پزشک عمومی همان نسخه‌ی اول را برای بیمار دوم هم تجویز می‌کند، اما برای بیمار سوم علاوه بر آن نسخه‌ی داروی «هیدروکسی کلروکین» هم داده می‌شود.

علامت‌های بیماری در سه روز نخست برای هر سه بیمار به شکل ضعیف و متوسط بروز می‌کند و از روز چهارم شدت می‌گیرد. با حاد‌شدن وضعیت، بیمار اول در روز پنجم به یک بیمارستان دولتی حوالی میدان ونک تهران مراجعه می‌کند که بعد از سه ساعت معطلی در انتظار پزشک عمومی نتیجه‎ای نمی‌گیرد و درنهایت بعد از تماس‌های مکرر با بیمارستان‌های مختلف برای انجام سی‌تی‌اسکن ریه و ویزیت دوباره به بیمارستانی خصوصی در خیابان مطهری می‌رود. پزشک اورژانس در آن بیمارستان هر دو بیمار اول و دوم را می‌بیند. التهاب و درگیری کم ریه برای بیمار اول تشخیص می‌دهد و برای هر دوی آن‌ها نسخه‌ای شبیه به هم با داروهای سنگین‌تری تجویز می‌کند. بیماران بعد از مراجعه به بیمارستان قرص «فاویپیراویر» با دُز بالای هشت قرص در روز اول و سه قرص در روزهای بعد، «پردنیزولون» به عنوان کورتون و ضد التهاب، چرک‌خشکن‌کن «داکسی سایکیلین»، قرص معده «فاموتیدین» و داروهای دیگری را طبق دستور شروع می‌کنند. هم‌چنین اسکن ریه، دریافت جواب اسکن و ویزیت پزشک اورژانس دو ساعت‌ونیم دیگر طول می‌کشد و در آخر بیماران با حال نسبتاً وخیم به خانه فرستاده می‌شوند.

پنج روز دوم

علائم بیمار سوم از روز پنجم بیماری کم‌تر می‌شود. تب قطع می‌شود و حال عمومی او رو به بهبود می‌رود، اما علائم در دو بیمار دیگر شدیدتر می‌شود. بیمار دوم از همان روز دچار التهاب تنفسی و افزایش تب می‌شود، اما حال عمومی بهتری نسبت به بیمار اول دارد. بیمار اول که روز هشتم را آغاز می‌کند هم دچار تنگی نفس شدید و افت اکسیژن می‌شود. بعد از حمله‌ی تنفسی اورژانس تهران برای بازدید بیمار اول به محل سکونت او مراجعه می‌کند و با توجه به شلوغی و بحرانی‌بودن وضعیت بیمارستان‌ها از انتقال بیمار به بیمارستان خودداری می‌کند. دکتر اورژانس پیشنهاد می‌دهد دستگاه اکسیژن‌ساز یا کپسول اکسیژن برای بیماران تهیه و سرم‌تراپی برای هر سه بیمار آغاز شود. بعد از پیگیری‌های متعدد از شرکت‌های خصوصی خدمات درمانی و تماس با بیمارستان‌های مختلف پزشک عمومی برای ویزیت دوباره‌ی بیماران به منزل آن‌ها مراجعه می‌کند. پزشک برای آن‌ها سرم، ویتامین سی تزریقی، «دگزامتازون» تزریقی و چرک‌خشک‌کن دیگری با نام «سفتریاکسون» تجویز می‌کند و به این صورت بیماران وارد پروسه‌ی تهیه سرم و دستگاه اکسیژن‌ساز می‌شوند. ویزیت و تزریق سرم و دارو در خانه برای هر نفر روزانه پانصدهزار تومان هزینه داشت.

تهیه‌ی سرم و دستگاه اکسیژن‌ساز آغاز بحران برای این بیماران بود. تنها پنج داروخانه‌ی دولتی در سطح تهران با نسخه پزشک متخصص به بیماران سرم می‌دادند. سرم اما در بازار آزاد به وفور پیدا می‌شد؛ فقط کافی بود آشنایی در داروخانه‌ی خصوصی وجود داشته باشد تا بتوان سرم سی‌هزار تومانی را با قیمت صد تا صدو‌بیست‌هزار تومان آن هم به شکل پنهانی و دور از چشم مشتریان داروخانه تهیه کرد. این موضوع برای ویتامین سی تزریقی و ویتامین ب-‌کمپلکس نیز صدق می‌کرد. از طرفی خرید دستگاه اکسیژن‌ساز مبلغی حدود صدمیلیون تومان تمام می‌شد. کپسول اکسیژن بزرگ با قیمت چهارمیلیون تومان نایاب بود و برای تهیه‌ی آن باید ساعت‌ها در سطح شهر و صف‌های طولانی وقت گذاشته می‌شد. تنها گزینه‌ی ممکن فوری اجاره‌ی دستگاه اکسیژن‌ساز بود که ماهیانه سیزده‌میلیون تومان هزینه داشت. باید در نظر داشت این بیماران امکان مالی و ارتباطیِ تهیه سرم و دستگاه اکسیژن‌ساز را داشتند و توانستند این امکانات را بعد از چند ساعت مهیا کنند.

فردای آن‌روز هر سه بیمار به مطب یک متخصص عفونی مراجعه می‌کنند. این پزشک همه‌ی داروها را قطع و استفاده از دستگاه اکسیژن‌ساز و سرم‌تراپی همراه با ویتامین‌های تزریقی و زینک خوراکی تجویز می‌کند. تب بیمار اول بعد از دریافت سرم قطع می‌شود و حالش از روز دهم بیماری رو به بهبود می‌رود؛ هم‌چنین علائم بیمار سوم به جز ضعف و بی‌حالی بعد از سرم قطع می‌شود، اما بیمار دوم با گذشت ده روز از مریضی هم‌چنان تب، لرز و تنگی نفس شدید داشته و حالش وخیم‌تر می‌شود. لازم به ذکر است که این بیمار یک ماه قبل از ابتلا یک دُز واکسن «سینوفارم» دریافت کرده بود؛ هم‌چنین زن و دختر از خوردن و تزریق کورتون‌ها خودداری کردند، اما مرد به علت سابقه‌ی آلرژی و آسم همه‌ی داروهای تجویزی را مصرف کرده بود.

این سه بیمار در ده روز اول بیماری با توجه به تجویزهای مختلف پزشکان و شرایط بحرانی درمان در پیک پنجم و هم‌چنین استفاده از نظرات دیگران که در زمینه‌ی کرونا تجربه داشتند، به شدت دچار سردرگمی و استیصال شدند. هیچ دستورالعمل مشخص و ثابتی در برخورد با سویه‌ی دلتا وجود نداشت و پیگیری‌های متعدد به جای آن‌که نگرانی آن‌ها را کم کند یا راه‌حل مشخصی در برابرشان بگذارد، بیش‌تر آن‌ها را مضطرب می‌کرد.

پنج روز سوم

بیمار دوم روز دوازدهم را با حال بسیار وخیمی آغاز می‌کند؛ در حالی که در دو نفر دیگر بیماری افت کرده و علائم بهبودی ظاهر می‌شود. او دوباره به پزشک عفونی مراجعه می‌کند و برای سی‌تی‌اسکن مجدد ریه و آزمایش خون فرستاده می‌شود. روند انجام سی‌تی، آزمایش و دریافت جواب آن‌ها یک روز دیگر طول می‌کشد و بیمار در روز سیزدهم با درگیری چهل‌درصدی ریه -‌به گفته‌ی متخصص عفونی‌- نسخه‌ی داروی «رمدسیویر» دریافت می‌کند. بیمار که از عوارض این دارو نگران بوده، بعد از دریافت نسخه به دکتر متخصص ریه هم مراجعه می‌کند و در آخر بعد از چند ساعت معطلی در شلوغی مطب‌ها با دستور پزشک ریه برای بستری به بیمارستان فرستاده و پیگیری برای یافتن بیمارستانی با تخت خالی دوباره از سر گرفته می‌شود. بیمارستانی خصوصی در غرب تهران با شرط این‌که بستری و درمان حدود دویست‌میلیون تومان هزینه برمی‌دارد، اعلام پذیرش می‌کند. در آخر بیمار توسط بستگان و آشناهایی که داشت در اورژانس بیمارستان دولتی در خیابان پاسداران بستری می‌شود. پروسه‌ی بستری تا نیمه‌شب روز سیزدهم طول می‌کشد. مسئول تریاژ بیمارستان، پزشک عمومی و دستیار اورژانس هر کدام بیمار را معاینه می‌کنند. بیمار در این بین با حال وخیم روی صندلی راهروی بیمارستان اکسیژن می‌گیرد و بعد از دو ساعت به قسمت اورژانس منتقل می‌شود. پزشک عفونی اورژانس بیمارستان ابتدا از تزریق «رمدسیویر» برای بیمار با این علت که تزریق این دارو از روز دهم به بعد جزو پروتکل‌های این بیمارستان نیست، خوداری می‌کند و در آخر با اصرار همراه بیمار و قبول‌ مسئولیت آن دارو برای بیمار تزریق می‌شود. بیمار سه روز در اورژانس در کنار بیماران غیرکرونایی و کرونایی بستری بود و بعد به بخش منتقل شد.

 هر پرستار اورژانس مسئولیت چهار تا شش بیمار را بر عهده داشت. ویزیت بیماران اکثراً توسط اَنترن‌ها انجام می‌شد و پزشکان متخصص شیفت یک یا نهایتاً دو بار به اورژانس سر می‌زدند. بیماران غیرکرونایی که اکثراً پیوند عضو داشتند، در کنار بیماران کرونایی نگهداری می‌شدند. اورژانس لحظه‌ای خلوت نمی‌شد و خیلی از بیماران نوبتی از مانیتور ضربان قلب و دستگاه اکسیژن‌سنج استفاده می‌کردند. گاهی حتی برای پتو میان بیماران، همراهان و خدمه دعوا می‌شد.

کرونا؛ تجارت یا بیماری؟

سیر وقایعی که برای این سه بیمار رخ داد، مشتی نمونه‌ی خروار است که سوال‌های زیادی در پی دارد. چرا درمان کرونا در ایران پیچیده شده؟ چرا کادر درمان یا سیستم بهداشت و درمان در ایران از پروتکل مشخصی تبعیت نمی‌کند؟ چرا کادر درمان در روند این بیماری از بیماران سردرگم‌ترند؟ آیا پروتکل واحدی وجود دارد؟ اگر وجود دارد، چرا از آن استفاده نمی‌شود؟ آیا پزشکان پروتکل‌ها را می‌خوانند؟ آیا پروتکل‌ها در ایران مطابق پروتکل‌های جهانی‌ است و به روز می‌شود؟ آیا ایران از تجربه‌ی کشورهای دیگر برای درمان کرونا استفاده می‌کند؟ پاسخ به این پرسش‌ها برای هر فردی که در ایران به کرونا مبتلا می‌شود، متفاوت و متناقض است؛ مثلاً یکی از متخصصان عفونی در برخورد با این سوال که طبق پروتکل دارو می‌نویسد یا نه، می‌گوید: «پروتکل خود منم». یا پزشکی به بیمارش نسخه‌ای طبق پروتکل داده و بیمار قبول نکرده و اصرار داشته داروهایی که خودش می‌گوید، برایش تجویز شود، اما چیزی که تجربه‌ی بیماران بررسی‌شده نشان می‌دهد، حاکی از آن است که بخشی از کادر درمان مثل پرستاران فشار حداکثری را تحمل می‌کنند و بخش دیگری دست در دست حکومت و مافیای دارو بیماران را به سمت مرگ سوق می‌دهند. درمان کرونا در ایران به تجارت بدل شده؛ قسمت اعظمی از بخش خصوصی درمان هزینه‌های گزاف و سنگینی روی دست بیماران می‌گذارد و بخش دولتی هم با کمبود امکانات از عهده‌ی درمان خارج از ظرفیتش برنمی‌آید.

با آغاز موج پنجم تبلیغ گسترده‌ای برای تزریق داروی «رمدسیویر» و مصرف «فاویپراویر» در فضای مجازی شروع شد. خیلی از پزشکان و داروسازان شروع به تبلیغ این داروها کردند؛ حتی برخی پزشکان برای درگیری پنج‌درصدی ریه هم این دارو را تجویز می‌کردند. چند هفته بعد خبر هزینه‌ی یک‌میلیارد یورویی از صندوق توسعه‌ی ملی برای درمان کرونا بیرون آمد و معلوم شد داروهای تهیه‌شده باید به هر طریق ممکن توسط بیماران استفاده شود تا این هزینه توسط مردم به صندوق توسعه یا جیب مافیا بازگردد.

همه‌ی این موارد فضای بی‌اعتمادی جامعه را نسبت به حکومت و کادر درمان بیشتر می‌کند. مسلماً بخشی از مردم از قبل به حکومت اعتماد نداشتند، اما بحران کرونا باعث شد کادر درمان در میان مردم تکریم شود و شاید نقطه‌ی اتکای مردم باشد. این اتکا و اعتماد در این دو سال رنگ باخت و امروز گروهی از مردم که درگیر کرونا شده‌اند، دیگر به کادر درمان و مخصوصاً پزشکان بی‌اعتمادند. در بحران اخیر موارد بسیار زیادی از بیماران به جای اعتماد به سیستم بهداشت و درمان ترجیح دادند در خانه بمانند و خوددرمانی کنند که مسائل فاجعه‌باری را هم تجربه کردند. بخشی از بیماران هم یا برای تهیه‌ی مایحتاج درمان کرونا قربانی بی‌پولی شدند یا خودشان را بی‌هیچ سوالی به دست پزشکانی سپردند که از این بازار سود می‌برند.

روند واکسیناسیون تسریع و موج پنجم نزولی شده، اما چیزی که به جا مانده خانواده‌هایی داغ‌دار، مردمی خسته و بیمارانی بهبود‌یافته با عوارض داروهای بی‌حد و اندازه است. احتمالاً روزی در ایران کرونا هم به پایانش نزدیک می‌شود، اما آسیب‌های سوءمدیریت آن تا سال‌ها ادامه خواهد داشت.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)