من اینجا ایستاده ام، بدون اینکه کار دیگری از من ساخته باشد
Hier stehe ich, ich kann nicht anders
جامعهٔ قرون وسطی در آستانهٔ رنسانس، با مشکلات زیادی روبرو بود. فئودالیسم، دیگر بُردی نداشت و ساختار سستِ سیاسی آن نمیتوانست شیوههای کارآمدی را برای تشکیل و ادارهٔ کشورهایی که حکومت قدرتمند مرکزی داشتند و در انگلستان و فرانسه در حال شکلگیری بودند، فراهم آورَد. بهعلاوه کلیسای کاتولیک، که به جامعهٔ ثبات میبخشید، با فساد مالی و اخلاقی روبرو بود و پاپهای دروغین، آئین مردم را به نردبان قدرت خویش تبدیل کرده و به جمعآوری سپاه، انباشتن ثروت، بدعتگذاری و خلق شیوههای جدید برای کسب درآمد روآوردند. امثال مارتین لوتر، جامعه بسته و افکار ارتجاعی زمانه خود را برنتافتند و عَلَم پروتستانتیزم برافراشتند. جدا از لوتر، چهرههای برجستهای همچون ژان کالوَن فرانسوی Jean Calvin، فیلیپ ملانکتون آلمانی Philipp Melanchton، و اولریش زوینگلی سوییسی Ulrich Zwingli که مرتجعین بدنش را قطعه قطعه کردند و بر روی تودهای از فضله آتش زدند، از بنیانگذاران نهضت اصلاحات بودند. مارتین لوتر ۹۵ فرضیهاش را به در کلیساها زد و علیه سوءاستفادههای کلیسای کاتولیک از قدرت اعتراض نمود و همین از جمله عواملی بود که به اصلاحات، پدید آمدن مذهب پروتستان و به رنسانس شتاب داد. عوامل دیگری هم در ایجاد رنسانس دخیل بودند. از جمله رونق تجارت و روآمدن طبقه جدید. هنگامی که سربازان از جنگهای صلیبی باز میگشتند با خود ادویه و ابریشم، مخمل، مروارید، عطریات، کندور، عود،… میآوردند و جامعهای که روزگاری بسته و محدود بود، شروع به بازشدن و توسعه نمود.
«تاریخ جهان از ماموت تا فیسبوک» همنشین بهار
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.