استالین در توجیه سرکوبهای دهه سی و چهل، که به دوران حذفهای مخوف استالینی شهرت دارد، به دستاوردههای آن اشاره میکند،یعنی پیروزی در جنگ جهانی دوم و فتح برلین، و تبدیل شدن شوروی به یکی از ابرقدرتهای نظامی؛به عبارت دیگر استالین معتقد است این پیروزیها بدون آن سرکوبها ممکن نمیشد،توجیهی که اکثر حکومتهای استبدادی به آن متوسل میشوند.
آرنت اما بدون رد ادعای استالین در مورد موفقیتهای این سیاست برای شوروی، به تاثیر مخرب این رویکرد برعلیه خود آن سیستم میپردازد؛او میگوید خشونت میتواند پیروزی به ارمغان آورد، چرا که بعنوان یک ابزار میتواند «توان» بشری را افزایش دهد،ولی نکتهای که او گوش زد میکند در مورد هزینههای بسیار بالای آن است، که ناشی از تضعیف «قدرت»،و جایگزینیاش با «خشونت» است.
آرنت میگوید هزینههای این نوع پیروزیها تنها بر مخالفان و شکستخوردگان تحمیل نمیشود، چرا که در فرایند به دست آوردن این پیروزیها به مدد «خشونت»،حکومت از ذات خود تهی میشود و این هزینهایست که به زوال آن منجر میشود.
در نظر آرنت، بر خلاف بسیاری از اندیشمندان،خشونت ذات هیچ حکومتی نیست، بلکه این «قدرت» است که ذات هر حکومتیاست،«خشونت،طبیعت ابزاری دارد؛هر ابزاری،برای رسیدن به هدف،مستلزم قاعده و راهنما و موجه بودن است. و آنچه برای موجه بودن، مستلزم چیز دیگری است،نمی تواند ذات چیزی باشد»
قدرت در نظر آرنت، هرگز دارایی یک فرد نمیتواند باشد،بلکه به گروه تعلق دارد و فقط هنگامی که گروه باهم متحد بمانند،قدرت وجود دارد و« قدرت بهطور ذاتی در وجود(اگزیستنس) اجتماعات سیاسی هست و به جای توجیه(برخلاف خشونت)، نیازمند مشروعیت است».
دولت پلیسی استالین به دلیل اتکا بیش از حدش به ابزار خشونت، تا جایی پیش رفت بود که حتی از قدرت دوستانش نیز هراسناک بود. پس از استالین، کارگزاران استالین به درستی دریافته بودند که تدوام این نگاه به نابودی تمام «قدرت» منتهی خواهد شد.سیاست استالین زدایی،ثمره تجربهی ست از ناکارآمدی خشونت در خلق قدرت پایدار.
ارنت از تجربه حکومت شوروی استفاده میکند تا- نظریاتی که حکومت را به مثابه سلطهی انسان بر انسان با ابزار خشونت تعریف میکنند، و دست به یکسانانگاری خشونت با قدرت میزنند- رد کند و فهم متفاوتی از قدرت به دست دهد تا در درک فرایند پیش رفت بشری، دیگر خشونت به دلیل بدفهمی، توجیه نشود.
«قدرت در تضاد با خشونت است.و اگر یکی زمام امور را بهطور مطلق در دست بگیرد،دیگری غایب است.خشونت درجایی که قدرت در معرض خطر است،پدیدار میشود اما با ادامهی آن،قدرت ناپایدار میشود….خشونت میتواند قدرت را از بین ببرد؛اما در خلق قدرت، کاملا عاجز است»
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.