تحولات اخیر افغانستان برای بسیاری غافلگیر کننده و شوکه کننده بود، اما هیچ تحولی خلق الساعه و خودبخودی نبوده و نیست، واقعیت اینست که مجموعه عواملی باعث بوجود امدن ان شده است.

بایدن گفته بود ارتش و پلیس افغانستان متشکل از ۳۰۰ هزار رزمنده بخوبی امورش دیده و تسلیح شده است و در صورت پیش امدن جنگ می‌تواند مقاومت کند، اما جهان با بهت و حیرت دید که این ارتش در مقابل نیروی طالبان که کمتر از ۷۰ هزار نفر و فاقد تسلیحات انچنانی بودند، تقریبا هیچ کاری نکرد و طالبان سراسر خاک افغانستان را در کوتاه ترین زمان و به سرعت برق و باد به کنترل خود در اورد و مقاومت قابل ذکری هم از ان ارتش بخوبی اموزش دیده و مجهز مشاهده نشد و به همان سرعت از هم فروپاشید.

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد، موضوع عقب نشینی نیروهای امریکایی چیزی نبود که غیر قابل پیش بینی باشد، کما این که برقراری رابطه و دیدار با هیئت‌های بلند پایه طالبان در تهران از ماه‌ها قبل از تهاجم طالبان و اشغال افغانستان صورت گرفته بود، افغانستان قطعا دوران سخت و طولانی در پیش خواهد داشت.

مقاومت حق مشروع همه ملت هاست، و طبعا حق مبارزه و نبرد علیه نیروی هار، ارتجاعی و بنیادگرای طالبان حق طبیعی مردم افغانستان است، این قطعا یک جنگ فرسایشی و طولانی مدت خواهد بود.

ایا طالبان توان جلب اعتماد جامعه جهانی را دارد؟
ایا طالبان خواهد توانست خود را در نظر مردم افغانستان موجه جلوه دهد؟
پاسخ این سئوالات به نظر می‌رسد منفی است.

ایا این به معنی اینست تجمعی که تحت عنوان پنجشیر به رهبری احمد مسعود شکل گرفته است، موفق خواهد شد طالبان را پس بزند؟ نه الزاما…

کاوه ال حمودی

اما واقعیت اینست که دوران رهبر بلامنازع سپری شده است، ضمن این که کلیپ هایی منتسب به احمد مسعود در فضای مجازی منتشر شده که نشان می‌دهد او روابط نزدیکی با قاسم سلیمانی داشته است.

در هر صورت در رابطه با تجمع پنجشیر، سئوال مقدم اینست که در مقابل طالبان که به انبوه سلاح‌های پیشرفته و امکانات مدرن نظامی به جا مانده از نیروهای امریکایی دست یافته است، چقدر شانس موفقیت دارد؟

فراموش نکنیم که افغانستان بکلی تنهاست، اما طالبان حامیانی همچون جمهوری اسلامی و پاکستان را در کنار خود دارد.

در این میان برخوردها و اظهار نظرهایی از سوی هموطنان ما نسبت به تحولات افغانستان وجود داشته است که بعضا غیر منطقی و برخی نیز همراه با حس تملک نسبت به افغانستان و خارج از نرم‌های معمول می‌باشد.

البته اظهار ناراحتی از بابت تکثیر نسخه مشابه رژیم ایران در همسایگی ما یک احساس کاملا طبیعی و قابل درک می‌باشد.

در میان واکنش‌ها برخی نمونه‌ها وجود داشته است که ناشی از عدم شناخت و نداشتن اطلاعات کافی در باره تاریخ افغانستان، شرایط جامعه، تاریخچه، روند حرکت و شکل گیری طالبان و البته نقش قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی در این ماجرا می‌باشد.

هدف این نوشته دادن اطلاعات لازم در باره تحولات افغانستان و نقش قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی در روند شکل گیری و رشد طالبان می‌باشد.

افغانستان صحنه رویارویی قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی

در روز ۲۴ نوامیر ۱۹۷۹ سپاه چهلم ارتش اتحاد جماهیر شوروی به فرمان لئونید برژنف به منظور حمایت از دولت کمونیستی جمهوری دمکراتیک از مرزهای شمالی وارد افغانستان شد.

جمهوری دمکراتیک حکومتی سوسیالیستی بود که از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲ در افغانستان حاکم بود.

حزب دمکراتیک خلق با انجام یک کودتای نظامی که بر ان نام انقلاب ثور گذاشت به قدرت رسید، در جریان این کودتا در ۲۸ اوریل ۱۹۷۸ محمد داود خان رئیس جمهور، و خانواده‌اش به قتل رسیدند و دولت او سقوط کرد. در ۳۰ اوریل ۱۹۷۸ نور محمد تره کی به عنوان رئیس دولت گمارده شد. تره کی و حفیظ الله امین از سران و چهره‌های کودتا، در حکومتشان دست به پاره‌ای اصلاحات در زمینه حقوق، ارضی، ازدواج، اموزش و پرورش و حقوق زنان زدند.

کمی بعد در درون حزب دمکراتیک خلق اختلافاتی بروز کرد و منجر به ایجاد دو جناح در درون حزب گردید، جناحی به نام جناح خلق به رهبری تره کی و امین و جناح دیگری به نام جناح پرچم به رهبری ببرک کارمل. حزب دمکراتیک خلق افغانستان اصرار داست کشور را با اندیشه‌های سوسیالیستی اداره کند، اما کشور دچار بی ثباتی گردید و در مقابل دولت مقاومت جدی از سوی مجاهدین افعان وجود داشت، پس از کشته شدن رئیس جمهور حفیظ الله امین، ببرک کارمل به ریاست جمهوری رسید، مشخصه عمده حکومت کارمل جنگ با شورشگران مجاهدین افغان بود.

همه این حوادث در اوج جنگ سرد امریکا و اتحاد جماهیر شوروی در کشور افغانستان روی دادند. استقرار حکومت مارکیسیتی مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان برای امریکا و متحدانش فوق العاده نگران کننده بود.
پاکستان به عنوان همسایه افغانستان، نگران دست اندازی شوروی به بلوچستان پاکستان بود.

امریکا بشدت نگران دسترسی شوروی به دریای ازاد و اب‌های گرم خلیج فارس بود و به هر قیمت می‌خواست مانع از تحقق این رویای روس‌ها گردد.

ایران ان زمان درتب و تاب انقلاب بود و شاه ایران خود را سرباز خط مقدم جنگ سرد امریکا علیه شوروی می‌دانست.

ادامه دارد…

کاوه ال حمودی

Kaveh179@gmail.com

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)