موسسه راز ( رسانه، اندیشه، زن) در روز خبرنگار، ژیلا بنی یعقوب را برای تلاش‌هایش در خصوص اطلاع رسانی زنان و بخصوص زنان افغان به عنوان خبرنگار منتخب برگزید که به دلیل کرونا، مراسم تقدیر و ارایه تندیس به تعویق افتاد. این مراسم با تاخیر و همزمان با برگزاری مجمع عمومی موسسه راز در سوم شهریور، صورت گرفت.

این موسسه پیشتر در سال ۹۶ از اشرف گرامی زادگان به عنوان پیشکسوت و تلاش‌هایش برای زنان قدردانی کرد. در سال ۹۷، تقدیر سالانه خود را از شهلا شرکت و نشریه زنان امروز به پاس  فعالیت‌هایشان در زمینه آگاهی بخشی زنان به عمل آورده بود. در سال ۹۸ نیز موسسه راز از مینو بدیعی که از زنان پیشکسوت روزنامه نگاری است و شهرزاد همتی برای گزارش‌هایش درباره زنان تقدیر کرده بود. سال ۹۹ به دلیل وضعیت کرونا این موسسه مراسم و برنامه‌ای در این خصوص نداشت و امسال در ۱۴۰۰‌ و با وجود تداوم کرونا تصمیم گرفت تا به طور مجازی تقدیر سالانه خود را به عمل آورد.

هیات مدیره این موسسه تصمیم گرفت از ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار پرسابقه، برای تلاش‌هایش درباره زنان و بخصوص زنان افغانستان در شرایطی که سایه جنگ و خشونت طالبانی را تجربه می کنند، قدردانی کند.

ژیلا بنی‌یعقوب روزنامه‌نگار، فعال حقوق بشر و فعال رسانه‌ای ایرانی است. او در گذشته دبیر سرویس اجتماعی روزنامه سرمایه بود و اکنون سردبیر وب‌گاه کانون زنان ایرانی است. بنی‌یعقوب در سال ۲۰۰۹ برنده جایزه شجاعت در روزنامه‌نگاری شد. ژیلا بنی یعقوب در شهرستان بندر انزلی متولد شد. او سال‌ها در تحریریه مطبوعات مختلف از جمله روزنامه‌های نوروز، وقایع الاتفاقیه، سرمایه و… فعالیت داشته‌است و دبیر سرویس اجتماعی روزنامه سرمایه و سردبیر وب‌گاه «کانون زنان ایرانی» است. همسر وی، بهمن احمدی امویی، روزنامه‌نگار اقتصادی است.

موسسه رسانه، اندیشه، زن (راز)، نهادی غیردولتی است که معتقد است رسانه به عنوان رکن مهمی در دموکراسی‌ها و مهمترین ابزار اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی است و سعی دارد مسایل زنان را از طریق آن پیگیری نماید. درواقع، این موسسه نه یک نهاد صنفی که یک موسسه اجتماعی است که پیوندی میان زنان روزنامه نگار و زنان فعال اجتماعی برقرار می‌کند که مولود آن دغدغه‌مندی رسانه ها در حوزه مشکلات و مسایل زنان و در نتیجه تقویت آگاهی بخشی آنان در این حوزه است. این موسسه معتقد است، رسانه ابزار قدرتمندی برای آگاهی به اقشار مختلف اجتماعی، آموزش و توانمند ساختن آنان و نیز معرفی زنان شایسته به جامعه است. از این رو، حداقل نیمی از اعضاء موسسه را زنان روزنامه نگار تشکیل می‌دهند.

سپیده جدیری، شاعر و فعال حقوق زنان ، به مناسب انتخاب ژیلا بنی‌یعقوب به عنوان خبرنگار منتخب راز نوشت:

خواهر، آموزگار، رفیق، محرم اسرار، اگر بگویم این‌ها تمام آن چیزی‌ست که ژیلا بنی‌یعقوب برای من بوده، باز حق مطلب را ادا نکرده‌ام. ژیلا برای من، آن تلألو امیدی‌ست که زنده‌ به آنم؛ نمونه‌ای درخشان از «ایرانی بودن»، که در کنار شجاعت بی‌مثالش در ظلم‌ستیزی، ایران‌دوست باقی مانده است.

اگر ژیلا بنی‌یعقوب را در یک کلمه بخواهم تعریف کنم، آن، «انسان» است. مفهومی که شاید برای خیلی‌ها در این روزها رنگ باخته چرا که اصولی که انسان را انسان می‌کند در حال رنگ باختن است. اما ژیلا همواره اصول انسانی خودش را داشته و همین اصول است که باعث شده هرگز شرط انصاف را در هیچ زمینه‌ای از یاد نبرد، چه به عنوان روزنامه‌نگار، چه به عنوان فمینیست و چه به عنوان کنش‌گر سیاسی. او را دوست دارم چون با زندگی‌اش به من آموخته است آن‌چه باید در زندگی می‌آموختم.

ژیلا بنی‌یعقوب، از آن دست دوست‌هایی‌ست که آدم باید خیلی خوش شانس باشد که در زندگی‌اش قرار بگیرند. شبیهش را هنوز نداشته‌ام، ندیده‌ام و نیافته‌ام و نمی‌دانم خواهم داشت، خواهم دید، خواهم یافت یا نه.

*

هلیا عسگری، دکترای رسانه و فعال حقوق زنان نیز در یادداشتی کوتاه نوشت:

وقتی حال دلت خوب باشه با  حرفای شیرین می‌توونی قلم فرسایی کنی…

می‌توونی حرف دلت رو راحت بگی…

می‌توونی عشقت رو نثار آدمای بزرگ کنی…

ولی این روزای وطن اصلاً اجازه حال خوب نمیده …

دلم می‌خواست حالم خوب بود تا قلم رو پرواز بدم

و از عزیزی؛ از بزرگی؛ از یار و یاور مهربانی یاد کنم…

از مرام و معرفتش بگم

از نگرانیها و دغدغه‌هاش حرف بزنم

از دردش بگم که هیچ‌وقت درد خودش نبود

همیشه دردش رنج انسانها بود

رنج آدمای غمگین

آدمای شرمنده زندگی

مردان و زنانی که درد گلوشون رو گرفته و خفه شون می‌کنه..

از کسی بگم که نگرانیش درد تمام انسانهاست

کسی که مرز نمی‌شناسه

همانقدر که از مشقت هم وطنش رنج می‌کشه نگران آوارگی و غم مردم دیگر کشورهاست

در حبس از زندان برای زنان و مردان آزاده میگه..

از کوههای سر به فلک کشیده پنجشیر از شیرمردان و شیرزنان تاجیک میگه

در وصف احمد شاه مسعود چنان قلمفرسایی می‌کنه که پنداری سالها با او آشنا هستی…

و زندگی نرگس‌های افغانستان رو برامون تعریف می‌کنه

از عشق میگه

از عشق به زندگی میگه

و بهتر بگم از مبارزه برای آزادی و زندگی میگه

باورش بر اینه که

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

همه دلنوشته من به یک اسم ختم میشه

ژیلا بنی یعقوب

بزرگ زنی از سرزمین گیلان

که باید در مقابلش به پا خیزیم و به احترامش سر خم کنیم…

ژیلا جانم

از تو بسیار آموختم

و در سخت‌ترین لحظه‌ها به تو تکیه کردم

تویی که همواره کنارم بودی

دوستت دارم

هلیا

*

فریده غائب، روزنامه نگار نیز در وصف ژیلا بنی‌یعقوب نوشت:

دوستان افغان او را “ژیلا جان” خطاب می‌کنند. با همان لهجه شیرین‌شان. طوری درباره این سرزمین با او حرف می‌زنند گویی او یکی از آن‌هاست. او که با قلم شیوا و پیگیری‌های شبانه روزی‌اش، صدای دردمند افغان‌ها شده؛ پابه‌پای آن‌ها به ویژه زنان درد می‌کشد اما قوی‌تر می‌شود، رساتر می‌گوید و گوش‌ها و دل‌ها را به رنج این مردم آشناتر می‌کند؛ که قوی‌ترشدن بخشی از “ژیلا بودن” است.

اجازه بدهید من هم او را “ژیلا جان” صدا بزنم. سال‌هاست این نام را می‌شناسم. دغدغه‌هایش را دنبال می‌کنم؛ چه در نوشته‌ها و چه در زندگی خصوصی‌اش. دفاع از حقوق زنان و آنان که صدای‌شان به جایی نمی‌رسد تنها در قلمش خلاصه نمی‌شود؛ که آن را زندگی می‌کند.

روزهایی را به یاد می‌آورم که دلش می‌خواست درباره افغانستان بنویسد اما هیچ کدام از صاحبان روزنامه‌ها حمایتش نکردند. با هزار بدبختی و با هزینه شخصی بارها به کابل، پنجشیر و مزارشریف سفر کرد. حاصل این سفرها تبدیل شد به گزارش‌هایی ناب برای روزنامه‌ها و دو کتاب ارزشمند به نام‌های “افسوس برای نرگس‌های افغانستان” و ” فرمانده مسعود”.

سال ۱۳۸۵ در یکی از سفرهایش به افغانستان درباره ترس مردم از بازگشت طالبان نوشت. از تحلیلگران، زنان و مردم عادی افغانستان خواست دلیل این ترس‌های‌شان را بگویند. در بخشی از کتاب افسوس برای نرگس‌های افغانستان به این موضوع اشاره کرد؛ اینکه چه کار باید کرد تا طالبان قدرت را به دست نگیرند. از پیامدهای روی کار آمدن طالبان گفت. خیلی پیشتر از خیلی‌ها هشدارهایش را مطرح کرد. اما حالا که طالبان در کمتر از دو هفته افغانستان را گرفتند امیدش به دره پنجشیر است؛  فرزند فرمانده مسعود که بتواند با مقاومت ملی از هویت و سرزمین بی پناه افغانستان دفاع کند.

به امید روز رهایی افغانستان از طالبان و تفکر طالبانی. به امید روزهایی که “ژیلا جان” برای‌مان کتابی بنویسد درباره آزادی این سرزمین.

من خیلی خوشبختم که دوره حرفه‌ای روزنامه‌نگاری را در کنار انسانی سپری کردم که بیش از هر چیز چگونه درست زیستن را به من آموخت.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)