اخبار مربوط به روزهای دادگاه حمید نوری را باید در واقع دوبار خواند. یکبار برای اینکه دید که چگونه یک دادگاه مترقی و مدرن به یک جنایت علیه بشریت به شیوه ی مدرن رسیدگی می کند و چگونه از این مسیر مدرن همزمان دادخواهی اولیه از قربانیان قتلهای سراسری و خانواده هایشان می شود. تا آنها سرانجام در خاک نمادین کشورشان به خاک سپرده بشوند و به هُشدار و خاطره ی جمعی تبدیل بشوند و راه را برای تحول مدرن ایران و برای ترمیم روح جمعی فراهم بسازند و برای اینکه چنین جنایات نامقدس و فراقانونی به اسم امر مقدس و پاک رخ ندهد و همه تن به قانون مدنی و در چهارچوب حقوق بشر بدهند، از حاکم و دولت تا شهروند و فرد و گروههای سیاسی و اجتماعیش. از طرف دیگر باید روایات این دادگاه را دوباره خواند تا با روی دیگر و همپیوند قضیه، یعنی با معضلات و کمبودهای شاکیان و بویژه گروههایشان چون مجاهدین و یا افرادی چون ایرج مصداقی و امثالهم روبرو شد و پی ُبرد که چرا ما هنوز محکوم هستیم در کویر بمانیم و به تحول مدرن دست نیابیم. زیرا این نیروهای افراطی اکثرا دارای همان ذایقه و زبان پدر جباری هستند که با او می جنگند و بناچار حافظ دور باطل بوده و هستند. چه انموقع که به عنوان گروههای سیاسی و مسلح چون مجاهدین عملیات فاجعه بار در داخل کشور انجام می دادند و یا فردایش با صدام همسو شدند و به عملیات فاجعه بار فروغ جاویدان و مهرزاد و غیره پناه بردند و یا حاضر به گوشت دم توپ کردن افراد خویش و استفاده از قربانی شدن انها برای حفظ قرارگاه اشرف و لیبرتی و مواضع غلط خویش بودند و هنوز هستنند. یا چه اکنون که به اپوزیسیون افراطی و برانداز تبدیل شده اند و با سیاست «هرچه بدتر بهتر» می خواهند به تحول انفجاری این کشور از مسیر استیصال و خشم دست بیابند و برایشان مهم نیست که این مردم اکنون تحت تاثیر حکومت دیکتاتوری داخلی و تحریم خارجی بر لبه ی مرگ و گرسنگی قرار دارند و یا در واقع از این وضعیت خوشحال هستند. چون خیال می کنند که می توانند از این هرج و مرج و خلاء قدرت پس از سقوط دیکتاتور استفاده بکنند و به حکومت دلخواه و بناچار دیکتاتورمنشانه ی خویش دست بیابند و نمی بینند که چقدر احمقانه و کین توزانه موضع گیری می کنند و جز فاجعه ی بدتر چیزی نمی افرینند. همانطور که حال با رفتار افراطیشان به حفظ فاجعه ی کنونی کمک کرده و می کنند. یا نشان می دهند که پس از این همه سال زندگی در جهان مدرن هنوز مثل گربه ی مرتضی علی چهارچنگولی پایین می ایند و همان هستند که بوده اند. به این خاطر در ادامه ی بحث قبلی خویش در مورد این دادگاه مهم و در مطلب چالش برانگیز «بُحران دادگاه حمید نوری و روشدن حماقت علاج ناپذیر اپوزیسیون افراطی» که مورد توجه خوب خوانندگان و منتقدان قرار گرفته است، یا خشم نیروهای افراطی را برانگیخته است، می خواهم با استفاده از اخبار مربوط به پنجمین روز دادگاه حمید نوری بخش دیگر این مُعضل را اشکار بکنم و به بحث بگذارم. زیرا باید جرات رویارویی با حقایق هولناک را داشته باشیم تا بتوانیم به تحول ساختاری و بنیادین و به پوست اندازی نهایی دست بیاریم. زیرا موضوع محوری در تحول مدرن همان تحول ساختاری و حاکم شدن زبان و ذایقه ی مدرن بر رخدادها و بر دیسکورسهاست، تا هم دیکتاتوری شکست بخورد و هم بازنگردد. اینکه دادگاه حمید نوری باید به شما این امر مهم را یاد بدهد و «بیاد بیاورد» که اگر می خواهی جلوی چنین فاجعه هایی را در حال و اینده ی ایران و کشورت بگیری، پس باید بر این زبان و ذایقه ی سیاه/سفیدی و فراقانونی چیره بشوی، تن به قانون و آزادی مدرن و با مرزها و چهارچوبهایش بدهی، تن به تحول مدنی بدهی و هم از پدر جبار و هم ازین اپوزیسیون افراطی و زبان و ذایقه ی مشترکشان بگذری. وگرنه باز هم محکوم به سقط جنین و تولید فاجعه ایی بدتر هستی و هستیم. زیرا عبور از یکی بدون عبور از دیگری ممکن نیست. زیرا دیکتاتور و قهرمان دو روی یک دیسکورس واحد هستند و ازینرو در یک دور باطل مرتب به هم تبدیل می شوند و فاجعه های نو می افرینند، همانطور که تاریخ معاصر ما و کشورهای همسایه چون عراق و افغانستان و لیبی و غیره نشان داده و می دهد. زیرا انکه سیاه/سفیدی می اندیشد و چاه می کند، در چاه می ماند. این منطق زندگی و اخلاق تمنامندی است.
داریوش برادری، کارشناس ارشد روانشناسی/ روان درمانگر
چرا باید اخبار دادگاه حمید نوری را دوبار خواند!
یک نکته ی جالب و دردناک یا «گروتسک» در دادگاه حمید نوری در روز پنجم دادگاه اتفاق افتاده است. اینکه وکیل سازمان مجاهدین عنوان می کند که عملیات «فروغ جاویدان» در واقع هیچ تاثیری در راه افتادن قتلهای سراسری نداشته است و اینها از قبل می خواستند همه زندانیان را بکشند و به سخنانی از منتظری و غیره اشاره کرده است.
مشکل چنین استدلالی دو موضوع مهم است: اول اینکه نشان می دهد که مجاهدین بعد از اینهمه سال هنوز حاضر نیست در چنین دادگاهی که می خواهد در مورد جنایت دیگری و پدر جبارش سخن بگوید، حتی یک لحظه اشاره ایی به حرکات و خطاهای فاجعه بار خویش بکند، بلکه در عوض می خواهد مثل جمهوری اسلامی همه چیز را پاک و منزه نشان بدهد و اینکه خطا و فاجعه ایی نبوده است و فقط دشمن مقصر است. دوم اینکه حتی اگر مجاهدین باور نداشته باشد که خطایی کرده باشد، لااقل بایستی حرمت قربانیان را نگه می داشت و نمی امد این وسط بخواهد از فرصت استفاده بکند و «خطاهای فاجعه بارش را بپوشاند و تبرٍئه بکند.» و مثل سخنان وکیل مجاهدین بخواهد بگوید که آنها مجبور بوده اند دست به حمله ی مسلحانه در داخل کشور یا سپس از طریق همکاری با صدام بزنند. انگار به عنوان نیروی سیاسی دارای هیج حق انتخاب تاکتیکی و استراتژیک نبوده اند. اینکه جمهوری اسلامی اینها را محارب می خواند و به خودش اجازه ی هر جنایتی می داد و اینها خودشان را قربانی و مظلوم و پاک می بینند و مثل عین االله باقرزاده مجبور بودند علیرغم میل باطنی کارهای بد بکنند و نه اینکه خیال می کردند باید رجوی را تبدیل به خمینی نو بسازند و بقیه گوش به فرمانش بشوند تا به پیروزی دست بیابند و وقتی حمله شکست خورد، گفتند که فرمان رجوی اشتباه نبوده است بلکه خطای مُردگان و قربانیان بود. این استدلالها برای تبرئه کردن خویش و انهم در چنین دادگاهی نشان می دهد که انها نیز چقدر ترس از برملاشدن حقایق دارند و می دانند چه فاجعه هایی براه انداخته اند. ازینرو یک سناریو ظالم/مظلومی راه می اندازند و از یاد می برند که در نگاه مدرن مظلوم همانقدر در حفظ و بازتولید این سناریو خیر/شری و ظالم/مظلومی شریک است که ظالم. یا نگاه مدرن بخوبی نشان می دهد که چرا مظلوم امروز بناچار به ظالم فردا تبدیل می شود. زیرا به زبان و ذایقه ی انها می چشد و می اندیشد و در همان ساختار خیر/شری زندگی می کند.
یعنی اینجا می بینیم که بخشی مهمی از شاکیان و متهم به شیوه ی مشابه ایی استدلال می کند و تنها کسانی که برایشان مهم نیستند همان قربانیان و حق دادخواهی آنهاست تا سرانجام ارام بگیرند و در خاک نمادین کشورشان به خاک سپرده بشوند و تبدیل به هشدار جمعی بگردند، به جای اینکه مثل اکنون نارام و چون روحی سرگردان و خشمگین بمانند، یا چون سوراخی سیاه و هولناک باقی بمانند که طبیعتا کین توزی نو و فاجعه ی نو ببار می اورد. اینکه دقیقا اینجا بایستی نیروهای مدرن و شاکیان مدرن نگذارند که فضای این دادگاه اسیر این زبان و ذایقه ی سیاه/سفیدی بشود و نباید در برابر چنین سخنان و ادعاهایی خاموش بمانند، چون به خیال خودشان می خواهند توجه جهانی یا توجه مردم از موضوع اصلی منحرف نشود. زیرا چنین استدلالی فقط نشان می دهد که حتی انها چقدر کم از مباحث مدرن و از تفکیک مدرن مباحث می دانند و اینکه این یک چیز طبیعی در جهان مدرن است که مباحث و رخدادها همیشه چندجانبه نگریسته بشود و دفاع از مجازات قانونی یک متهم و حکومت پشت او نمی تواند مانع بیان نظرات و سوالات مهم سیاسی و اجتماعی یا تاریخی همپیوند باشد. چون در نهایت موضوع فقط مجازات قانونی یک متهم نیست بلکه موضوع اصلی نشان دادن ساختار هولناک این جنایات و برای جلوگیری از تکرار آنها بوسیله ی تغییر دیسکورسها و ساختارها و ذایقه ها است. این صحنه ی اصلی مبارزه و نبرد مدنی و قانونی در سطح جمعی است. وگرنه در اخر یا به خاطر دروغها و مبالغه گوییهای این نیروهای افراطی حمید نوری ازاد می شود و یا اگر هم محاکمه بشود، باز این محاکمه با طعمی تلخ خواهد بود. چون در این وسط باز معضل اصلی، یعنی زبان و ذایقه ی سیاه/سفیدی پیروز شده است و نیروهای افراطی برنده ی این صحنه بوده اند. اینکه در نهایت هم تحول مدرن و هم قربانیان هر دو بازنده ی این دعوا و دادگاه خواهند بود. زیرا زبان و فضایی حفظ می شود که قاتل اصلی انها بوده و هست.
زیرا استدلال مدرن و اساسی اصلا چیزی دیگر است. چون جمهوری اسلامی اولا حق نداشت اگر حمله ایی هم بوده است با سرباز حمله کننده و دستگیرشده چنین جنایاتی را انجام بدهد و از طرف دیگر حق نداشت که حال به قتل زندانیانی دست بزند که جزو این گروه یا مخالفینش بودند و سالها در زندان بودند یا حتی از زندان ازاد شده بودند. این جنایت فراقانونی و ضد قانونی جمهوری اسلامی یک جنایت علیه بشریت است. زیرا قواعد دادگاه مدرن و کنوانسیونهای جهانی را شکانده است و زندانیان را بدون دادرسی قانونی مدرن و با حق داشتن وکیل مدافع و غیره قربانی ترس و خشم هولناک خویش کرده است.
اما اینکه سازمانی مثل مجاهدین می خواهد در این وسط از اب گل آلود ماهی بگیرد و خویش را تبرئه بکند و کسانی مثل ایرج مصداقی می خواهند بخاطر خودشیفتگی سنتی خویش و به بهای شکست خوردن دادگاه برای خویش اعتبار کسب بکنند و قهرمان ملی نامیده بشوند، همان فاجعه ی دیگر و روی دیگر این دادگاه است. فاجعه و روی دیگر رخداد که باید جرات رویارویی با آن را داشت، تا فهمید که چرا بحران مدرنیت ایرانی پایان نمی یابد و چرا جوجه اردکهای زشت به قوهای زیبا تبدیل نمی شوند. زیرا حاضر نیستند بهای مدرن شدن و بالغ شدن را بپردازند. یا براحتی برای ارمانها و منافع خودشیفتگانه و گروهیشان حاضرند حقایق را تحریف بکنند و یا نمایش هیستریک و خودشیفتگانه راه بیاندازند، تله برای دیگری تولید بکنند و با همان زبان و ذایقه ی حکومتی سخن بگویند و عمل بکنند و از واژه هایی چون شناسایی کردن و تله گذاشتن با حیله ی سکس و مشروب و پرستوسازی استفاده بکنند. زیرا چطور می توانی با حکومت سلطان منش و فراقانون مقابله بکنی، وقتی خودت نیز ته دلت خیال می کنی سلطان هستی، یا رهبری چون رجوی و سلطان نو داری و می توانی فراقانون عمل بکنی و واقعیات را تحریف بکنی. تا ببینی که چرا نیروهای افراطی چون مجاهدین و ایرج مصداقی یا مسیح علی نژاد و دیگر نیروهای برانداز و افراطی و از طرف دیگر حکومت دیکتاتورمنش جمهوری اسلامی، دیکتاتور و قهرمان مخالفش مثل عکس ذیل در واقع دو روی یک «نوار مویبیوس» هستند که در نقطه ایی مرتب به هم تبدیل می شوند و یکدیگر را بازتولید می کنند. زیرا ذایقه و زبان مشابه و سیاه/سفیدی یا خیر/شری دارند.
یا بقول لکان« تنها آن گدایی دیوانه نیست که خیال می کند شاه است، بلکه همچنین آن شاهی که فکر می کند شاه ( شاه شاهان) هست». زیرا شاه بودن، سوژه یا فرد بودن نیز امری و مقامی نمادین با مسئولیت و محدودیتهای خویش است و شاهی که بی مرز و فراقانونی بشود، می خواهد همان پدر جبار و دیکتاتوری بشود که خیال می کند صاحب همه ی زنان و همه ی امت است و می تواند دست به هر کاری بزند و به بهایش محکوم است دیر یا زود از مسیر انسداد و دور باطل با حماقت و ترس و سرنوشت خویش روبرو بشود. اینکه آنکه سر می ُبرد، سرش بُریده می شود، چه به این شکل یا به آن شکل، چه به شکل تحول مدرن و نمادین یا به شکل تحول خطرناک و توسط دیکتاتوری نو و بدتر.
به این خاطر دادگاه حمید نوری را بایستی دوبار دید و خواند: یکبار از این موضع که چگونه جمهوری اسلامی به خاطر جنایت علیه بشریت محکوم می شود و دوم از این موضع که این دادگاه و بحرانهایش و یا سخنان شاکیانش چه چیزی در مورد روی دیگر این فاجعه و علت تداومش تا کنون برملا می سازد. انموقع است که نشان داده ایی جرات و توانایی این را داری با حقایق هولناکی روبرو بشوی که بدون دیدار با آنها امکان تحول ساختاری و امکان شکاندن دور باطل وجود ندارد. اینکه بقول رولاند بارت: چطور می خواهی گُرگ را بکُشی، وقتی در گلوگاهش نشسته ایی و به زبان او سخن می گویی.
تا ببینی که اکثر گروههایی مثل مجاهدین که انجا در نقش شاکی نشسته اند و یا افراد شاکی چون ایرج مصداقی و امثالهم، تفاوت بنیادین با حمید نوری در ذایقه ی سیاه/سفیدی ندارند و شانس اوردند دیروز حکومت را در دست نگرفتند یا خدا کند که فردا حکومت را در دست نگیرند. با انکه بازهم حق دارند بخاطر زندانی شدن و شکنجه شدن خویش و یا بخاطر فرزندان یا یاران قربانیشان تقاضای دادخواهی بکنند. زیرا توانایی به تفکیک حوزهها یک اصل مهم دیگر مدرنیت است و ما مثل انها نیستیم. زیرا حاضر بوده و هستیم که بهای مدرنیت را بپردازیم و تن به «هشیاری و تمنامندی دائمی» بدهیم، حاضر بوده و هستیم که تن به گفتگو و چالش، تن به انتقاد و خودانتقادی بدهیم و خویش را پاک و خیر و حریف را شر و بد نپنداریم. زیرا فاجعه و دروغ اصلی که باید شکسته بشود، همین فضا و زبان و ذایقه ی خیر/شری است که هم حمید نوری و حکومتش به ان مبتلاست و هم بخش عمده ایی از شاکیان و گروههایشان و به این خاطر از دور باطل بیرون نمی ایند و یا نمی اییم. زیرا پدرکُشی و فرزندکُشی دو روی یک سکه و دور باطل هستند که مرتب به کور شدن و مسخ شدن اُدیپ و بوف جمعی منتهی می شوند. همانطور که تاریخ معاصر ما شهادت می دهد و اینکه هنوز در کویریم و کویر مرتب گسترده تر می شود.
باری آنکه گوشی برای شنیدن دارد بشنود.
پانویس: لینک اخبار روز پنجم دادگاه را در اینجا می زنم تا خودتان نظربات وکیل مجاهدین را بخوانید. همانطور که در این دادگاه وکیل حمید نوری شروع می کند که از هجویات ایرج مصداقی برای زیر سوال بردن پرونده استفاده بکند و از جمله به اختلاف روایات میان ایرج مصداقی و هرش اشاره می کند و این تازه قدم اول در این مسیر بود. به احتمال زیاد حملات بعدی از طرف وکلای او ازین موضع خواهد امد و اینکه چرا برای کسی تله گذاشته اند که هیچ دادگاهی قبلا انها را محکوم نکرده بود. زیرا قانون اساسی دادگاه مدرن این است که «متهم بیگناه هست تا زمانی که جرمش ثابت بشود.». در این باب به نقد دیروز من در تریبون زمانه و در استاتوس قبلیم مراجعه بکنید که لینکش را در ابتدای متن زده ام و دوباره اینجا می زنم. یا مستقیم به افشاگرییهای آقای کاوه موسوی در این لینک مراجعه بکنید
نظرات
در کمال احترام عرض شود که, جناب آقای مصداقی و انباشت تجربه های ایشان در زندانهای ج.ا. و ادبیاتی که ایشان بر اساس این تجربهء شخصی تولید نموده است در جای خود بی سابقه است.
حداقل بدین معنا که نوشتارهای ایشان در حیطهء کنشگری شان منابع مرجع و اصلی می باشند.
خوشبختانه (یا شوربختانه) شما نه تجربهء زندان ایشان را دارید و علاقه ای به نوشتار های ایشان؛ انبوه و انباشتی بی نظیر در باره نقص حقوق بشر در ایران.
و در اینجا با ادعای “کارشناس ارشد روانشناسی/ روان درمانگر” تمامی دست آوردهای مصداقی را زیر سوال می برید.
لطفآ سابقهء خویش در فرایند “کارشناس ارشد” شدن و تحصیلات روان درمانگری خود را برای ما نیز توضیح دهید, کدام دانشگاه؟ چه سالی؟
من اتفاقا با آقای مصداقی از لحاظ سیاسی اختلاف دارم (مصاحبه با مامور ساواک, سیم ﺑﮑﺴﻮاد دادن به سلطنت باختگان,…), اما اختلافات سیاسی به جای خود, حقایق و دست آوردها را نباید و نمی توان تحریف نمود و زیر سوال برد.
آنهایی که به آقای مصداقی خرده می گیرند, از یاد می برند که در ماه های زمستان و برف و شیوع کرونا تنها کسی که تمامی اوقات هنگام صدور حکم ادامهء بازداشت در زندان بود, آنها نبودند.
دوشنبه, ۱ام شهریور, ۱۴۰۰
بسیار پسندیده بود که نویسنده نیز به توصیه خود در تیتر عمل میکرد و فارغ از حب و بغض مرور بیطرفانه میکرد به آنچه در استکهلم میگذرد. مهم نیست که مصداقی کی بوده و چه کرده، به نظر بنده آنچه که الان انجام میدهد شایسته تقدیر است و نه این همه تیکه و کنایه.
سه شنبه, ۲ام شهریور, ۱۴۰۰