به دادگاه کشیده شدن یک مسئول جنایات سراسری در ایران و آنهم در خارج از کشور و در کشوری مثل سوئد و با قوانین مترقیش می توانست یک موفقیت مهم برای تحول مدرن ایران باشد. هم برای اینکه اولین دادخواهی از قربانیان این قتلهای سراسری بشود که هنوز چون روحی ناارام در حرکتند تا انزمان که به دادخواهی برسند و به تجربه ی جمعی و یا به هُشدار جمعی تبدیل بشوند. بقول لکان هر انسانی دو بار می میرد، یکبار به «شکل مرگ فیزیکی و بار دیگر به شکل مرگ نمادین» و وقتی این مرگ دومین و نمادین صورت نگیرد و روح و تاریخ فرد مُرده یا روح و تاریخ قربانیان به جزوی از تجربه ی جمعی خانواده و ملتش تبدیل نگردد، انگاه روح قربانی مجبور است مثل روح پدر هاملت در میان دو مرگ و دو جهان بزیید و تقاضای دادخواهی بکند و یا خشمگین بشود و انتقام بگیرد. این دادگاهی شدن مهم به خاطر جنایت علیه بشریت حتی این موضوع را اول تحت الشعاع قرار می داد که برخی از مهمترین شاکیان چون سازمان مجاهدین بشخصه در ساختار و تفکرشان نمونه ی جدید و خطرناک همان حکومت و پدر جباری هستند که به خیال خویش با او می جنگند و در عمل می خواهند دیکتاتوری بدتری سر کار بیاورند. اما وقتی یکدفعه معلوم شد که این دادگاهی شدن حمید نوری به شیوه ی «تله گذاشتن از نوع حکومتی» و با روش «پرستوسازی» رخ داده است و اینکه طرف را با وسوسه ی سکس و پارتی به اینجا کشانده اند، و افرادی چون ایرج مصداقی با افتخار در تلویزیون از این کلک و شیوه های حکومتی شان سخن می گفتند و دیگران برایشان هورا می کشیدند و او را قهرمان ملی می خواندند، انموقع بود که بایستی زنگ خطر برای اکثریت کسانی به صدا در می امد که برای این دادگاهی شدن حمید نوری به خاطر جنایت جنگی خوشحال بودند یا بخشا نیروهای مدرن ما هستند. یا بایستی به هشدارهای کسانی چون من و ما گوش می دادند که همانموقع نوشتند که چنین شیوه ایی غلط و خطرناک است. زیرا هدف وسیله را توجیه نمی کند و هدف مدرن وسایل مدرن می خواهد. زیرا اگر این مسیر را ادامه بدهند، مطمئنا اگر خودشان روزی قاضی بشوند از خلخالی و لاجوردی بدتر عمل می کنند. زیرا زبان و ذایقه شان مشابه پدر جبارشان است. خواه اسمش ایرج مصداقی باشد یا اسمش مسیح علی نژاد و نمایشهای هیستریکش باشد. زیرا «اتیک روانکاوی» به ما نشان می دهد که ما بهای دروغ و صداقتمان را همان لحظه می گیریم که کاری انجام می دهیم یا سخنی می گوییم و برای کسی هورا می کشیم. زیرا همینکه دروغ می گویی و به راهی غلط پا می گذاری، مجبور می شوی دنیایت و برداشتت را اینگونه سامان بدهی و راه دست یابی به کامجوییت هرچه بیشتر سیاه/سفیدی و سادومازوخیسیتی بشود. زیرا دروغ دروغ می اورد و خانه از پای بست کج بنا نهاده می شود. یا هرچه بیشتر مجبوری گیر حالات خودشیفتگانه و پارانوییکی بیافتی که در رقیبت یا در پدر جبار و دیکتاتور نشان می دهی. زیرا هرچه بیشتر قرینه نارسیسیک او می شوی، چون پدر و فرزندی که در یک دور باطل چون «بوف کور هدایت» مرتب یکدیگر را بازتولید می کنند و مجبورند بازتولید بکنند.

نکته ی جالب و تراژیک اما این است که تحولات کنونی دادگاه حمید نوری و خطر شکست ان درستی این هشدارها را نشان می دهد و اینکه نمی توانی تحول مدرن بخواهی و بیافرینی بی انکه مدرن بشوی و بی انکه از شیوه های مدرن استفاده بکنی. زیرا بقول آقای کاوه موسوی و بنا به قوانین مدرن اگر با تله گذاری و با عملیات جیمزباندی کسی را بدام بیاندازی، در واقع داری ضد قوانین مدرن عمل می کنی و به همین دلیل نمی توان حمید نوری را در زندان نگه داشت و یا محاکمه کرد. یا بقول این حقوقدان مصاحبه ی شرم اور ایرج مصداقی و اینکه چطوری حمید نوری را به تله انداخت، می تواند باعث بشود که این دادگاه شکست بخورد. در این لحظه است که حقیقت اصلی برملا می شود. اینکه یک اپوزیسیون افراطی یا انقلابی دروغین و افراطی چون ایرج مصداقی و امثالهم، حتی اگر از امکانات یک دادگاه مدرن چون دادگاه سوئد استفاده بکُنند، آنگاه مجبورند بنا به ذایقه ی خودشیفتگانه و دیکتاتور منشانه شان این دادگاه مدرن و قوانین مترقی اش را به گند بکشند، چه برسد که بخواهند روزی قاضی دادگاه بشوند. زیرا انگاه دوباره اعدام انقلابی راه می اندازند، مثل پدران جبارشان در حکومت. یا ازینرو بقول این حقوقدان و عضو مهم در پرونده ی علیه حمید نوری، مبالغات خودشیفتگانه ی امثال ایرج مصداقی و مستندسازی خودشیفتگانه ی نیما سروستانی این دادگاه و محاکمه ی مهم را به خطر انداخته است و همزمان حماقت و کوری بنیادین این اپوزیسیون افراطی را برملا می سازد. یعنی نشان می دهند که این همه سال هیچ تغییر اساسی نکرده اند. یکیشان می خواهد مثل ایرج مصداقی با تحریف و مبالغه گویی قهرمان ملی بشود، و برای این تمتع و قدرت خودشیفتگانه حاضر است حتی دادخواهی قربانیان سراسری را زیر پایش له بکند و دوباره انها را قربانی تمتع خویش بکند. یا یک دیگری مثل مسیح علی نژاد می خواهد ژاندارک ایران و زن ایرانی باشد و حاضر است ایران و زن ایرانی را تحت گرسنگی و بایکوت و فشار حداکثری نگه دارد و قربانی راه و تمتع خودشیفتگانه ی خویش بکند و بیشتر مشهور بشود. یکی مثل ایرج مصداقی می خواهد از یاد ببرد که خودش نیز در زندان جمهوری اسلامی ندامت نامه نوشته بود و یا احتمالا تواب بود و از روزی که بخارج امد علیه توابان موضع گرفت و انها را بُریده نامید، بجای انکه انها را قربانیان شکنجه های یک حکومت دیکتاتور بنامد، یا بر روی منبر رفت تا از قهرمانان مُرده دفاع بکند. بجای اینکه در عین دفاع از قربانیان همزمان نشان بدهد که چرا تفکر قهرمان گرایانه/ ناموسی نقطه ی پیوند تراژیک گروههای سیاسی این قربانیان و حکومت دیکتاتور بوده و هست و باید از آن گذشت. اینکه هیچ قهرمانی دیگر وجود ندارد و نباید بوجود بیاید و تفکر مدرن خواهان جسارت مدنی است و نه تکرار حماقت قهرمان بازی تراژیک/کمدی وار. زیرا هر دیکتاتوری قبلا یک قهرمان مخالف دیکتاتور قبلی بوده است و در یک دور باطل جنگ ظالم/مظلوم. زیرا مرگ دیکتاتور بدون مرگ قطب متقابلش یعنی بدون مرگ قهرمان ممکن نیست. اینها دو روی یک جهان و دیسکورس خیر/شری، اهورامزدا/اهریمنی هستند و مرتب یکدیگر را باز تولید می کنند. همانطور که فرامن اخلاقی و شهوت بی مرز دو روی یک سکه هستند و دومی حقیقت اولی را برملا می سازد، انطور که لکان در نوشتار مهم «کانت با ساد» نشان می دهد. یا تاریخ معاصر ما و فیلمهای خوبی چون «سک کُشی» از بهرام بیضایی نشان می دهند. یا چون نمونه ی دیگرش مسیح علی نژاد نشان می دهد که او درونا همان معصومه ی قمی کلاه مانده است که خیال می کند به جایی رسیده است و حال حاضر است برای حفظ این جا و یا دستیابی به شهرت تازه دست به هر نمایش هیستریکی بزند، همانطور که نمونه های متکملش در ایران همان حزب اللهی های دهاتی هستند که چون در شهر به قدرت رسیده اند، حاضر به هر قتلی هستند تا این منفعت و قدرت را از دست ندهند. به این خاطر او همه چیز را به خودش می چسباند و انگار مشکل اصلی حکومت و طرف مقابل است. ( البته این انتقاد به ساختار محوری و خودشیفتگانه ی فیگورهای پابلیکی چون ایرج مصداقی یا مسیح علی نٰژاد و غیره به معنای نفی کارهای خوبشان نیست. فقط عنصر محوری و سنتی چنین فیگورهایی را نشان می دهد و اینکه چرا محکوم به این هستند به جنبش و به تحول مدرن ضربه بزنند، در نهایت به آن خیانت بکنند و انقدر خودشان را باد بکنند تا با سوزن نقد و طنزی بترکند. همانطور که انتقاد به چنین فیگورهای پابلیکی ربطی به حوزه های خصوصی انها ندارد و مطمئنا دارای نکات خوب خویش در حوزه های دیگر هستند. تفاوت ما با انها در همین است که ما تفکیک حوزه ها را می شناسیم و به مفاهیم مدرن وفاداریم و ازینرو می دانیم احتیاج به نقد و حضور دیگری داریم و می پذیریم که هدف مدرن شیوه ها و ابزار مدرن می خواهد. وگرنه محکوم به مسخ شدن و سیاه شدن است.)

در دو متن ذیل شما هم استاتوس اول فیس بوکی مرا از ده اگوست می خوانید که برای اولین بار من این هشدار را مطرح کردم و به بهایش برخی از این انقلابیون احمق و افراطی شروع به توهین و تهمت کردند و یا حتی برخی از ادمهای باهوش به دفاع از این شیوه ی خطا دست زدند و بعد استاتوس امروز مرا می بینید که بر اساس افشاگریهای اخیر آقای کاوه موسوی حقوقدان و شاکی خصوصی در پرونده ی حمید نوری نشان می دهد که چرا چنین اتفاقاتی اجتناب ناپذیر بوده و هست و چرا امثال ایرج مصداقی یا مسیح علی نژاد فقط به فکر لحاف ملانصرالدین خویش و شهرت خویش هستند. یا چرا بایستی به این اپوزیسیون افراطی و برانداز پشت کرد و حماقت بنیادین آنها را دید و اینکه انها جز بدبختی برای این کشور و مردم به بار نیاورده و نمی اورند. همینکه بخش اعظم این گروه ها و جمعیت خوشحال از دادگاه حمید نوری همزمان موافق ادامه ی فشار حداکثری هستند و نمی بینند که تحریم و بایکوت ملت ایران همانگونه یک جنایت جنگی است که قتلهای سراسری حکومت جمهوری اسلامی بوده است و یا اینکه وقتی خامنه ایی مانع ورود واکسن امریکایی و انگلیسی به ایران می شود، انگاه بایستی جرات دیدار با عمق و وسعت فاجعه را داشت و درس گرفت. اینکه نمی توانی به تحول مدرن دست بیابی، بی انکه حاضر باشی بهایش را بپردازی و از ذایقه و دیسکورسی حمایت بکنی که خواهان تحول مدرن و مدنی ایران و از مسیر بازکردن شاهراههای دیپلماتیک و اقتصادی و فضاهای درونی هست تا هرچه بیشتر دیکتاتور مجبور بشود به کنار برود و اضافی و مزاحم بشود. تا هرچه بیشتر از درون و بیرون دچار گسست و ریزش هزارگونه بشود و نیروی مدرن و نسل رنسانس حال این هزار گسست را به هزار امکان تحول و شادی و امید نو تبدیل بکند. تا به شیوه ی مدرن و مدرن و با خنده و رنگارنگی و بسان وحدت در کثرتی مدرن حساب این دیکتاتوری را برسد و این دور باطل کنونی و فاجعه بار را به تحول دورانی و رنسانسی تبدیل بکند که امثال ما و شما «نخستزادگان» آن هستیم. زیرا باید ذایقه و زبان ما بر صحنه حاکم بشود تا تحول مدرن ممکن بشود و انسدادها و دور باطل بشکند. وگرنه وضعیت همینگونه می ماند و مرتب بدتر می شود. وقتی مُنجیان شما کسانی چون ایرج مصداقی خودشیفته باشند که بقول افشاگری اخیر کاوه موسوی حقوقدان ایرانی در این پرونده و در لینک ذیل حتی گفته بوده است اگر نگویید ایرج مصداقی حمید نوری را بدام انداخت، جلوی این پرونده را می گیرد و حال با حماقتها و حرفهایش در واقع در حال خراب کردن و شکست این دادگاه است. زیرا قاعده ی مدرن و اصل اساسی دادگاه مدرن این است که «متهم بیگناه هست تا زمانی که جرمش توسط دادگاه تایید بشود.». بنابراین شما حق ندارید برای کسی تله بگذارید، وقتی یک دادگاه مدرن این تله گذاری را تایید قانونی نکرده باشد و ماموران دولتی این کار را به عهده نگیرند. یا شما نمی توانید حتی به عنوان پلیس وارد خانه ی یک مجرم احتمالی بشوید، اگر از طرف دادگاه حق ورود به خانه را نداشته باشید و یا حکمی مشابه نداشته باشید. حال اگر وکیل مدافعان حمید نوری بر این موضوع دست بگذارند که انگار گذاشته اند، انگاه دادستان و دولت سوئد در بدترین موقعیت قرار می گیرد اگر ازین موضوع خبر داشتند یا حتی با ان همکاری کرده باشند. یا وقتی ایرج مصداقی مرتب این ادعاها را تکرار می کند و جماعتی هیستریک و کین توز هم برایش هورا می کشند و او را قهرمان ملی می نامند. اینگونه در واقع انها به قربانیان قتلهای سراسری ضربه ایی نو می زنند و دوباره انها را قربانی کین توزیهای فردی و جمعی خویش می کنند، به جای اینکه راه را برای دادخواهی مدرن ایجاد بکنند و همزمان ریشه ی دیکتاتوری را بزنند که همان کین توزی فراقانونی و هیستریک یا سیاه/سفیدی است و اینکه می توانند مخالفان خویش را اعدام انقلابی بکنند یا به تله بیاندازند و شکنجه بدهند. اینکه یاد بگیرند تن به دادگاه مدرن و راههای مدرن دستیابی به دادخواهی بدهند و از شیوه های تله گذاری و فراقانونی حکومتی عبور بکنند.

یا مُنجی شما فردی چون مسیح علی نژاد می شود که با هر حرکت هیستریک و افراطیش در پی این است که سیاست ترامپ و اسراییل برای نفی برجام و تشدید تحریمها ادامه بیابد و از این منظر دولت بایدن را مورد انتقاد قرار می دهد، یا از خطر ربودنش سوء استفاده می کند تا نمایش هیستریک با تعزیه خوانی جدید و جنگ رسانه ایی جدیدی علیه برجام و در همسویی با سیاست و پروپاگاندی اسراییلی براه بیاندازد. یا حتی اخیرا وقتی موضوع افغانستان و فاجعه ی افغانستان در میان می اید، باز هم انتقادی به سیاست ترامپ و پمپئویی نمی کند که با ملا برادر ملاقات کردند و شش هزار زندانی انها را ازاد کردند و شرایط کنونی افغانستان را زمینه سازی کردند. از یکطرف باز خودنمایانه می گوید که از فاجعه ی انها چندشب خوابش نبرده است ولی بعد فقط به طالبان و جمهوری اسلامی حمله می کند و حتی جرات انتقادی به مشارکت امریکا و اروپا در فاجعه ی کنونی نمی کند ( در این باب به این استاتوس دیروز من و با لینک استاتوس او مراجعه بکنید.). زیرا موضوعش چیز دیگری است و این ادمها برایش مهم نیستند. او فکر شهرت و لحاف ملانصرالدین خویش است. یعنی اینجا باید سرانجام ببینید که این حرکات و خطاهای فاجعه بار گروههای اپوزیسیون افراطی و برانداز چون مجاهدین و یا سلبریتهای افراطی چون ایرج مصداقی و مسیح علی نژاد و غیره دارای یک منطق درونی و هولناک است. اینکه انها چه بخواهند یا نخواهند، فرزندان همین حکومتند و به زبان و ذایقه ی انها سخن می گویند و بناچار هر تحول مدرن و هر رخداد مدرنی را به گند می کشند و یا به فاجعه ایی نو تبدیل می کنند، اگر زبان و ذایقه ی مدرن و نسل رنسانس بر صحنه و دیسکورس حاکم نشود و شیوه های مدرن مبارزره و تحول بکار گرفته نشود.

این دو استاتوس ذیل و با فاصله ی زمانی اندک می تواند بخوبی شما را وارد منطق و ساختار اجتناب ناپذیر این حماقت جمعی بکند، بشرطی که حاضر به رویارویی با حقایق هولناک و رهایی بخشی باشید که بدون آنها نمی توانید به دگردیسی مدرن و به تحول مدرن دست بیابید و این دور باطل را بشکنید و به ارزوی فردی و جمعی دست بیابید و دست بیابیم.

داریوش برادری، کارشناس ارشد روانشناسی/ روان درمانگر

بُحران دادگاه حمید نوری و روشدن حماقت علاج ناپذیر اپوزیسیون افراطی!

استاتوس اول: پارادکس یا تناقض دادگاه مدرن حمید نوری با شیوه و تله ی« پرستوسازی» حکومتی!
یک سوال چالشی دیگر و این بار در مورد «دادگاه حمید نوری»!

یا آیا باز هم فقط افرادی چون من باید جرات بکنند، سوالات مزاحم و مهم را مطرح بکنند و نترسند!

من وقتی خبر دستگیری و محاکمه فردی به نام «حمید نوری» را شنیدم که گویا در قتلهای سراسری و جمعی در زندانهای جمهوری اسلامی به عنوان دادیار شرکت مستقیم داشته است و در سوئد زندگی می کرده است، خوشحال شدم. تا مجرمان نیز ببینند که قانون و زندگی هیچ چیز را فراموش نمی کند و هر کسی باید جواب اعمالش را دیر یا زود بدهد. همانطور که چنین دادخواهی قانونی را پاسخگویی و یاداوری زجر قربانیان و ترمیمی اولیه برای زخمهای بر جان و تن بازماندگان این جنایتها می بینم. اینکه امید داشته باشند و روزی ببینند که سرانجام قانون دموکراتیک و حقوق بشر در ایران نیز اعمال بشود.

اما امشب خواندن یک خبر و سپس تایید آن خیر در این لینک ذیل و از زبان خودشان شوکه ام کرد. اینکه گویا در واقع دستگیری حمید نوری توسط یک عملیات از نوع «پرستو وار» بوده است. یعنی همانطور که در این لینک از زبان خودشان می شنوید، دو تا از ایرانیان فعال و مستندساز و زندانیان سیاسی سابق، که فکر کنم در لینک همان نیما سروستانی و ایرج مصداقی هستند، در واقع برای او تله ایی به شیوه ی اداره اطلاعات حکومتی می گذارند. اینکه او را از ایران با کمک وسوسه ی «زن و سکس و مشروب و حال کردن» به سوئد می کشانند و در همان فرودگاه دستگیریش را فراهم می کنند. یعنی این بار شیوه ی «پرستو افرینی» و کشیدن طرف مقابل به دام به کمک وسوسه ی سکس و مشروب و پارتی از طرف اپوزیسیون باصطلاح مدرن صورت می گیرد. شیوه ی حکومتی برای ادم ربایی و به دادگاه کشاندن یا کشتن مخالفان حال توسط نیروهای ضد حکومتی صورت می گیرد. این هم لینک سخن خودشان است که دارند از نقشه صحبت می کنند و ایرج مصداقی می گوید راهش اینه که با زن و مشروب و پارتی به اینجا بکشانیمش و دیگری که فکرکنم همان مستندساز است، می گوید که این را او جور می کند و خوب جورش هم می کنند. اما ایا کار ما به اینجا رسیده است که حرکتی که قبلا بد و مذموم می شمردیم و آن را جنایت می خواندیم، حال خوب می دانیم چون نیروهای باصطلاح اپوزیسیون ان را انجام می دهند. ایا اکنون کار ما به انجا رسیده است که می گوییم«هدف وسیله را توجیه می کند.».

یا چطور ممکنه که چنین چیزی اتفاق بیافتد و هیچ نیروی مدرنی حتی انتقاد نکند و اکثرا هورا برایش بکشند. ایا ازین ببعد هر کلک و شیوه ی حکومتی مجاز است. چون ما خودمان را مدرن می دانیم و به این خاطر حق این را داریم به هر دروغ و کلکی تن بدهیم تا به خواستمان برسیم. ایا همین صحنه و الگوهای رفتاری مشابه جایی نیست که قهرمان و دیکتاتور به هم تبدیل می شوند و نشان می دهند ذایقه و حالات مشابهی دارند و خویشاوندی سیاه/سفیدی شان را نشان می دهند. یعنی میشه یکی به من بگه که چطور تا قبل از من هیچکس به این موضوع در این فیس بوک و یا در جاهای دیگر اعتراض نکرده است، یا شاید من ندیده ام. یعنی اینقدر حتی ترس از انتقاد مدرن دارید و اینکه سریع مهر نفوذی بودن بهتان بزنند که در مورد چنین شیوه ی ضد مدرن و سنتی سکوت اختیار کرده اید. اینکه وضعیت را دارند طوری می کنند که حتی نیروهای درست ترس از انتقاد دارند. ولی ایا این در واقع پیروزی دیکتاتوری نیست و اینکه زبان و ذایقه ی او در حال سرایت کامل به درون اپوزیسیون است و یا در واقع نشان می دهد که چرا این اپوزیسیون عمدتا افراطی اصلش سنتی و دیکتاتورمنش بوده و هست و به این خاطر اینگونه اعمال را انجام می دهد و به این خاطر نمی تواند از پس این حکومت بربیاید. چون در واقع حافظ انهاست. به زبان و ذایقه ی انها سخن و عمل می کند. دیروز و فردای همدیگر در یک دور باطلی چون «بوف کور» هدایت و تاریخ معاصر ما هستند.

یا راستی آیا فردا قرار است دست به ترور و شکنجه هم بزنیم. چون مورد ترور و شکنجه واقع شده ایم؟ یا ایا موضوع نیما سروستانی فقط به دادگاه کشیدن مجرمی چون حمید نوری است، یا انکه فیلم مستندی از این موضوع نیز بیافریند.چون در لینک هم واضح است که از قبل قرار است از این جریان فیلم مستندی ساخته بشود. یعنی نفعی شخصی هم در میان است. در مورد «فانتسم نماینده ی قهرمانان مُرده بودن» نزد ایرج مصداقی و دروغ اگاهانه/ نااگاهانه ی او به خودش و به دیگران سالها پیش نقدی نوشته ام و انرا تکرار نمی کنم. اما اینجا باز با همان ایرج مصداقی روبروییم که حاضر به هر کاری هست تا به خواستش دست بیابد و مثل یک مامور اطلاعاتی نقشه می کشد که چگونه طرف مقابل را به دام بیاندازد. چگونه از ضعفهای جنسی و غیره او استفاده بکند. همانطور که ان طرف با همین کلکهای مشابه کسی چون «اقای زم» را به عراق کشاندند، یا برخی دیگر را به دیگر کشورها و انگاه دزدیدند و کُشتند. ایا این تکرار هولناک نیست و نباید اینجا مکث کرد، سوال مطرح کرد و جلوی این گرایشات افراطی را به کمک نقد مدرن و با تولید هرچه بیشتر دیسکورس و زبان مدرن گرفت؟

یا آیا نباید گفت که از اپوزیسیون افراطی که مرتب از تحریمها و از سیاست «هرچه بدتر بهتر» دفاع می کند و درد مردمش برایش مهم نیست، خوب چه انتظاری داری. زیرا انها فرزندان همین سیستم و حکومت و ذایقه هستند. اینکه هر دو طرف می دانند که چگونه با وسوسه ی سکس و پول و لذت و کامجویی بی مرز و یواشکی یکدیگر را به دام بیاندازند، چون تشنگی مشابه ایی دارند که با هیچ چیزی ارضاء نمی شود. حکایت هر دو طرف حکایت رجاله های هدایت است که دهانی تشنه و گرسنه دارند که یکراست به یک الت تناسلی تشنه تر منتهی می شود و می خواهد ببلعد یا بلعیده بشود. زیرا ادم سنتی دچار « تحریک جنسی مزمنی است که هیچگاه به ارضاء و انزالی کامجویانه یا لذت بخش منتهی نمی شود.». دچار یک حشری بودن دایمی بدون امکان ارضاء و انزالی مالامال از لذت و شادی دارد. هرچقدر هم یواشکی زیرابی برود. زیرا ناتوان از ارتباط و دیالوگ اغواگرانه/ نقادانه با خویش و دیگری است و در جهانی سیاه/سفیدی می زیید که هر دو طرف در نهایت قرینه و تصویر یکدیگر چون تصویر «نارسیست در آب» هستند. ازینرو لذتها و تمتع ها یا راههایش به حالت عمدتا سادومازوخیستی یا کین توزانه است.

یا کار ما به اینجا رسیده است که حاضریم دست به هر خشونت و کلکی بزنیم و اینکه مثل حکومت حاضر به گفتن هر دروغی باشیم. زیرا «برایمان هدف وسیله را توجیه می کند.». در حالیکه نیروی مدرن و قوی به قول نیچه می داند که «برای رسیدن به اهداف خوب بایستی ابزارت را نیز خوب و روحمند بسازید». زیرا برای ما نمی تواند هدف وسیله را توجیه بکند. زیرا اهداف مدرن ابزار مدرن می خواهند. ازینرو دموکراسی و زبان و ذایقه ی مدرن یا سیاست ورزی مدرن برای ما هم استراتژی و هم تاکتیک است.

پانویس یک: لینک استاتوس فیس بوکی همراه با واکنش خوانندگان که خواندن انها جالب است. بویژه به شیوه ی برخورد حزب اللهی و خشن مخالفان نظر من توجه بکنید که وقتی احساسی می شوند دقیقا مثل حکومت شروع به شانتاژ و حمله ی دست جمعی می کنند و تهمت می زنند. یا توجه به کامنت دوستان دانایی بکنید که تحت تاثیر احساسات جمعی چشمشان را بر روی این خطای فاجعه بار و ثمراتش می بندند. یا خوشبختانه به نظرات ادمهای دانای دیگری توجه بکنید که به سان دیگر مناظر نسل رنسانس این خطا را می بینند و هشدار می دهند و از شانتاز نمی ترسند.

پانویس دو: نیما سروستانی را نمی شناسم، اما در مورد ایرج مصداقی که خودش را نماینده ی همه ی قربانیان در زندانها می داند و از زبان انها و بر منبر تاریخ بسان سخنگو و ولی فقیه آنها سخن می گوید، سالها پیش نقدی نوشته ام و انموقع که او پس از سالها دفاع از حرکت مجاهدین به انها پشت کرد و برعلیه رجوی کتابی نوشت. مشکل ایرج مصداقی در واقع این است که نمی خواهد قبول بکند که او به عنوان هوادار مجاهدین در زندان لاجوردی زنده ماند چون توبه نامه نوشت و بنوعی تواب شد. در واقع چه خوب که ابراز ندامت کرد و جان خویش را نجات داد. اما از روزی که از ایران بیرون امد شروع به حمله به توابان و به قول خودش بًریدگان کرد و ابتدا از مجاهدین هم دفاع می کرد. یا این سوال مطرح است که او این همه اطلاعات از بخشهای مختلف زندانهای مختلف را چگونه بدست آورده است اگر به عنوان تواب احتمالی اجازه ی رفت و امد به همه جا نداشته است، با انکه بایستی زحماتش در بیان قتلهای حکومتی و در یاد قربانیان را تحسین کرد. فقط مشکل محوری او این است که چون یک خودشیفته ی خودمدار خودش را نماینده ی قربانیان می داند و به اسم انها روی منبر می رود و حکم صادر می کند یا نظر می دهد. یا مثل این حرکات خودشیفتگانه اش در نهایت همش به فکر این است که اسم خودش مطرح بشود. به این خاطر هنوز هم بر روی منبر نشسته است و خویش را حال چنین نقشه ایی هم می کشد و انجام می دهد. او انگار در همه سلولها و زندانها بوده است و وقتی ازش می پرسی چطور می توانستی بقول خودت با اینهمه مقاومت انقلابی در زندان لاجوردی و جمهوری اسلامی بجای اینکه در سلول انفرادی باشی یا اعدام بشوی، اجازه داشته باشی در همه بخشهای زندان سرک بکشی و در زندان شهرهای مختلف باشی، انگاه جواب درستی نمی شنوی. یا با شانتاژ و نمایشهای هیستریک و تعزیه خوانی در باب قهرمانان از دست رفته سعی می کند از نقد در برود. با انکه همین مواقع است که نشان می دهد در رفتار و حرکاتش چقدر حالات شدید خودشیفتگانه و هیستریک، بازی ظالم/مظلومی و تعزیه سنتی و زبان و ذایقه ی سیاه/سفیدی حاکم است. البته این انتقاد محوری و مهم به معنای نفی زحمتها و اثارش در مورد قربانیان قتلهای دسته جمعی و غیره نیست. اما مشکل او این است که می خواهد خویش را قهرمانی نشان بدهد که نیست و در حینی که قهرمانان همه مُرده اند و محکوم به مرگ بوده اند و نباید برگردند. زیرا مرگ دیکتاتور بدون مرگ قهرمان و بدون مرگ جنگ آنتاگونیستی قهرمان/دیکتاتور ممکن نیست. زیرا آنها دو روی یک سکه هستند. پس بنا به همین منطق ساختاری است که حال نیز قهرمان بظاهر انقلابی چون مصداقی اخر «پرستوساز» می شود و مثل مامور اطلاعاتی نقشه می چیند که چطور طرف مقابل را به تله ی سکس و پرستو و لذتی شهوانی بکشاند و بقول خودش در لینک ذیل اینگونه مغزش را از کار بیاندازد و کاری بکند که سهل انگاری بکند. چون می داند مغز خودش نیز اینگونه از کار می افتد، یا بدین وسیله که می خواهد همیشه در صحنه و مد نظرها باشد. راحت نقشهای هیستریک و نمایشی را بازی می کند. این لینک نقدم بر ایرج مصداقی از سال دوهزار سیزده با تیتر « چرا باید نامه ی سرگشاده ی مصداقی به رجوی را دوبار خواند.». تا ببینید که چرا وقتی حاضر به پرداخت بهای مدرنیت نباشید، چگونه در جا می زنید و مرتب بدتر و خودشیفته تر می شوید. چون زندگی سکون نمی شناسد. یا جلوتر می روی یا عقب تر.

استاتوس دوم، امروز جمعه بیست اگوست، یا چرا فروید بحق می گوید که «ضمیر نااگاه یا حقیقت سرکوب شده بازمی گردد».!

یادتان می اید که روز ده اگوست من نقدی بر محاکمه ی حمید نوری و ادعاهای ایرج مصداقی نوشتم که می گفت با کلک گیرش انداختیم و ماهها روی این گیرانداختن و کلک زدن به او به شیوه ی حکومتی و با سکس و پارتی وقت گذاشتیم. انموقع گفتم که اگر این جریان راست باشد، با انکه باید خوشحال بود که حمید نوری به دادگاه کشیده می شود اما دردناک و هشداردهنده است که اگر او با شیوه ی حکومتی «پرستوسازی» بدام افتاده باشد. زیرا هدف وسیله را توجیه نمی کند. اینکه هدف مدرن راههای مدرن می طلبد وگرنه به ضد خویش تبدیل می شود. بعد هم نوشتم که سالها پیش در مقاله ایی حالات خودشیفتگانه و سنتی یا خودمدارانه ایرج مصداقی را مطرح کرده ام که حال دوباره خویش را نشان می دهد. انموقع برخی از این اپوزیسیون خنگ و افراطی یا کم سواد از انتقاد من ناراحت شدند، یا فحش دادند یا گفتند اشکال ندارد که این کار را کرد. مهم رسیدن به هدف است. انموقع جوابشان دادم که وقتی حقیقت را نفی بکنی و راهت غلط باشد، مطمئن باشید که این دروغ به اشکال نو و بدتر باز می گردد و ضربه می زند.

حال صحبت های مهم اقای کاوه موسوی حقوقدان و از شاکیان خصوصی در دادگاه را در این لینک و در کلاب هاوس در این باب بشنوید، که از جمله کسانی بوده است که اصولا این محاکمه را به راه انداخته اند. او اینجا توضیح می دهد که چرا ادعاهای ایرج مصداقی پرونده را به خطر انداخته است و او عملا هیچکاره در این پرونده است. اینکه چرا برای او مهم بوده است که اسمش مطرح بشود. اینکه نمی فهمد که با این ادعاهایش در مورد به دادم انداختن حمید نوری با شیوه های حکومتی در واقع در عمل پرونده را به خطر می اندازد و این استدلال متقابل را بوجود می اورد که دادستان سوئد در یک بدام انداختن غیرقانونی مشارکت داشته است. چون قانون مدرن بر این اساس است که هیچکس را نمی توانی زندانی بکنی یا به او تهمتی بزنی، وقتی هنوز دادگاه این تهمت را تایید نکرده است و یا حداقل برای بررسی اولیه تایید نکرده است. یعنی موضوع همان اصل مدرن «بیگناه بودن متهم تا زمانی که جرمش ثابت نشده باشد» است.

حالا ان کسانی که انموقع امدند فحش دادند یا ناراحت شدند، و حتی مجبور شدم برخی هایشان را بخاطر توهین های حزب اللهیشان بلوک بکنم، یا انهایی که برای ایرج مصداقی و این شیوه بدام انداختن هورا کشیدند، امیدوارم بفهمند که چه احمق هایی هستند و چقدر اندک مباحث مدرن و شیوه ی دادگاه مدرن را می شناسند. هیچی بدتر از دوستی خاله خرسه ی کسانی چون ایرج مصداقی و مسیح علی نژاد و امثالهم برای جنبش مدرن ایران نیست. اینها فرزندان همان حکومتند و فقط به فکر خودشان هستند. هر کاری می کنند برای نفع خویش و برای لحاف ملانصرالدین است. کاوه موسوی می گوید که ایرج مصداقی فریاد می زد که اگر کسی جز من بگوید که حمید نوری دستگیر شد، پرونده را خراب می کنم و بهم می زنم. گوش بکنید و عبرت بگیرید.

همینکه یکی دو هفته پس از شروع این دادگاه این مسایل رو می شود یا مطرح می شود، باید به شما نشان بدهد که چرا خانه از پای بست ویران است و از این اپوزیسیون خنزرپنزری هیچی در نمی اید. مگر اینکه یاد بگیری که به مباحث مدرن وفادار باشی و مدرن شده باشی. اینکه دادگاه سوئٔد را هم به گند می کشی. وای بحال روزی که رییس دادگاه هم بشود. انموقع معلوم است چه خلخالی و لاجوردی جدیدی می شود و می شوند. زیرا بقول نیچه هیچکس با اسب دیگری نمی تواند به خوشبختی برسد بلکه باید بهای بلوغ و مدرن شدن را پرداخته باشی وگرنه نامه به دستت می رسد و نشان می دهی که چه بوده و چه هستی. ورزیونی جدید از پدر جبار و خنزرپنزری هستی، مثل یک منحرف جنسی که بقول لکان ورزیونی از پدر جبار و اولیه و صاحب حرمسرا در توتم و تابوی فروید است. ( pere-version)

یعنی وقتی امثال ایرج مصداقی قهرمان ملی شما بشود و ژاندارک شما مسیح علی نژاد بشود، انگاه حقتان همین است که مرتب سرتان کلاه بگذارند و تحولتان سقط جنین بکند. زیرا انتخاب شما نشان می دهید که چه ابلهان کوتاه قدی هستید و چرا در سرزمین شما معیارهای سنجش بر مدار صفر حرکت می کند. در واقع جای خویش در ساختار تحول مدرن ایران را نشان می دهید و اینکه چرا این جا و جایگاه شما بضد تحول مدرن ایران است. زیرا شما و کل اپوزیسیون افراطی( یا برانداز امروز و اصلاح طلب دیروز) در نقش های متکمل «راوی خودشیفته ی وسواسی/ مالیخولیایی و لکاته هیستریک» در بازی تحول کور یا در دور باطلی شرکت دارید که در نهایت به تکرار حکومت پیرمرد خنزرپنزری ختم می شود زیرا اینها سه فیگور همپیوند و بقول هدایت «سایه های» یکدیگر هستند و مرتب به هم تبدیل می شوند. به این خاطر هم اُدیپ این فرهنگ و هم حافظه ی جمعیش کور است و حکایتشان حکایت کوری عصاکش کور دیگر است و در حینی که راویان کور و خودشیفته اش مثل امثال ایرج مصداقی و مسیح علی نژاد، مهدی خلجی و غیره تازه خیال می کنند که خیلی هم می بینند و نماینده ی قربانیان و فراموش شدگان هستند و برایشان سینه می زنند. تا انگاه که معلوم می شود انها تمام مدت برای خویش سینه زده و می زنند، مثل پدر جبار و خنزرپنزریشان حکومت جمهوری اسلامی. چون چون رجاله ها فقط دهانی تشنه هستند که یکراست به یک الت تناسلی تشنه تر منتهی می شوند. فقط می توانند ببلعند و بلعیده بشوند، بی انکه چاه ویلشان هیچگاه پُر بشود. زیرا به حالت تشنگی و حشری بودن بدون امکان ارضا هستند و عمل می کنند، چه پدر جبار و چه فرزندان کورش در اپوزیسیون. هرچقدر هم زیرابی بروند، چهار زن بگیرند و صیغه بکنند، یا هرچقدر هم خودشان را باد بکنند و مطرح بکنند تا انزمان که با سوزن نقدی بترکند. یا تا وقتی که یک «تکه واقعیت» مثل چنین مسایلی بقول لکان رو بشود و حقیقت موضوع را برملا بسازد.

پانویس: این لینک این استاتوس دوم است و شاید خواندن نظرات همسوی ادمهای اگاه دیگری در کامنتها امید بیشتری بدهد که نسل رنسانس اندک نیست و چرا ما باید هرچه بیشتر به حالت بینامتنی و زنجیره وار و حول رنسانس و دموکراسی و سکولاریسم به هم پیوند بخوریم و جایگزینی مدرن نسلها و ذایقه ها را ممکن بسازیم تا این دور باطل و حماقت فاجعه باری بشکند که حال تبدیل به مضحکی فاجعه بار شده است. زیرا بقول مارکس «حوادث تاریخی دوبار تکرار می شوند، یک بار به شکل فاجعه و بار دیگر به شکل کمدی.». لینک ان استاتوس قبلی در بالا منتشر شده است، تا شاید خود ان ادمها خجالت بکشند و دیگرانی که ناراحت شده بودند. یا همه ی ان ادمهای فهمیده ایی که بخاطر کین توزیشان یا سادگیشان هنوز گیر این نمایشهای سنتی می افتند و برایشان هورا کشیده و می کشند. زیرا خنگی هم حدی دارد، بعد از چهل و اندی سال دیگر خنگی و بیسوادی نیست، کوری ناشی از ترس و کین توزی است. البته خوشبختانه دوستان توانایی هم بودند و هستند که بخوبی برخوردی مشابه و انتقادی با این موضوع داشتند. اگر اینها هم نبودند که بایستی به جای وقت تلف کردن برای تحول مدرن ایران می گفتیم عطایشان را به لقایشان می بخشیم و اینکه آنها حقشان همین مُنجیان توخالی و خودمداری است که خواب می بینند رهبر بعدی بشوند، مثل قورباغه ایی که اینقدر خودش را باد می کند تا گاو بشود و اخر می ترکد. انگار که گاوشدن هم افتخاری است. 😂😉

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)