تیرماه ١۴٠٠ به دنبال دی ماه ٩۶ و آبان ماه ٩٨، ادامه‌ی مسیر پیش رونده‌ی مبارزات مردم است. در خیزش‌های قبلی، بازی اصلاح طلبی و به انحراف کشاندن اعتراضات مردم پایان یافت و مقابله با کل سیستم شکل گرفت: «اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا».  خیزش ١۴۰۰ با فریاد «انا عطشان» از محروم ترین لایه‌های خوزستان شروع و خواستار برچیدن کل سیستم ستم و سرکوب شد: «اشعب یرید اسقاط نظام». این خیزش در شرایط اجتماعی مشخصی آغاز شد: اعتصابات کارگری هفت تپه، کارگران پروژه‌ای و قراردادی شرکت نفت، عسلویه و سایر اعتراضات کارگری که کل کشور را فرا گرفته است، هم‌چنین اعتراضات بازنشستگان، معلمان، پرستاران، مال باختگان، کشاورزان، دامداران و … که همچنان ادامه دارد.  درحالی که در سیستان و بلوچستان فقر، گرسنگی، تشنگی، کشتار سوخت‌بران و سونامی کرونا بیداد می‌کند؛ در کردستان خشونت آشکار، شلیک به کولبران، دستگیری‌های فعالین کورد هر روز تکرار می‌شود و بالاخره شرایط فرساینده‌ی کرونایی در کل کشور، که اقدامی در جهت کنترل آن صورت نمی‌گیرد و هزاران قربانی داده و می‌دهد. به عبارتی دیگر آنچه که بر مردم خوزستان، سیستان و بلوچستان، کردستان و… می‌رود در نقطه‌نقطه‌ی این مملکت و بر تمامی اقشار زحمتکش و محروم این جامعه می‌رود. دردهای مشترکی که به ویژه در جنبش‌های ضد سیستمی چند سال اخیر، از جمله جنبش خوزستان، حمایت‌های مردمی زیادی را درشهرهای دیگر برانگیخت. «خوزستان تنها نیست» شعار مردم محروم خرم‌آباد، همدان، بجنورد، تبریز، قزوین، بانه، تهران، کرج و… نه فقط در حمایت از خواست مردم خوزستان که خواست مردم محروم خود این شهرها نیز است: دردهای مشترکی که در هر منطقه‌ی خاص سیاسی و جغرافیایی رنگی ویژه به خود می‌گیرد.

خیزش خونین خوزستان با دستان خالی تنها قیام تشنگان نیست بلکه فوران خشم و رنج سالیان است علیه چپاول هستی، زبان، فرهنگ، محیط زیست و….  ملت عرب همواره توسط اقتدار مرکزی سرکوب شده و آب و خاک و جان و زیست‌شان به تاراج رفته است، مردم سربلندی که در اوج تشنگی، زیر بار نمایش خیریه بازی بطری‌های آب نرفته، مانع از ساده‌انگاری بحران سیاسی آب و تقلیل آن به کم آبی و خشکسالی شده و مافیای آب را افشا و رسوا کردند. حاشیه‌نشینانی که خواهان آب و خاک، حق حیات و تعیین سرنوشت خود هستند. این مردم راه خود را به‌خوبی مشخص کرده و منتظر هیچ رهبری ( داخلی و خارجی )، سازماندهی و مرکزیتی نیستند، آنان جسورانه خیابان‌ها را تسخیر نموده و با رقص و آتش و خون، شب‌های تاریک سرزمین به یغما رفته‌شان را پرشور و روشن کرده‌اند.  یاد کشتگان نیزارهای ماهشهر با کشتگان آب عجین شده و «آب مثل آبان» را رقم می‌زند.

مردم خوزستان، از زن، مرد، نوجوان و کودک  به‌رغم قطع اینترنت، حضور گسترده‌ی نیروهای ضدشورش، بستن خیابان‌ها، شلیک مستقیم، بازداشت‌های خانه به خانه، دستگیری زخمی‌ها، وثیقه‌های سنگین برای آزادی دستگیر شدگان، در فضای خون و باروت، خیابان را زنده نگه داشته و مبارزات خود را برای برهم زدن سیستم سود و سلطه رقم زده‌اند، با شجاعتی که نظام را به ترس واداشته است؛ به‌راستی که دیگر این سیل را سر باز ایستادن نیست!

آنچه در طی سال‌های گذشته بر خوزستان و ایران رفت و سبب ویرانی محیط زیست و نابودی معیشت مردم گردید امری طبیعی نیست، هر چند نظام آن را خشکسالی طبیعی جلوه می‌دهد اما مردم به‌خوبی می‌دانند آب خوزستان که زمانی از قطب‌های اصلی کشاورزی بود به منظور سودجویی بیشتر، با سدسازی‌های بی‌رویه و منحرف کردن مسیر آب به شهرهای مرکزی و کم‌آب و یا  صنایع نقاط مرکزی و حتی صدور آن به کشورهای حامی نظام در منطقه، سبب خشکی رودهای خوزستان از کرخه تا کارون (بزرگ‌ترین و پرآب‌ترین رودخانه کشور) گردید. افزون بر آن خشک کردن تالاب‌هایی همچون هورالعظیم به بهانه‌ی صرفه‌جویی در هزینه‌ی استخراج نفت نه تنها باعث کم‌ابی منطقه شد و زندگی و معیشت مردم و حیات گونه‌های زیست بومی را در خطر قرار داد که تبعات زیان آوری دیگری از جمله ریزگردهای آلاینده‌ی هوا را نیز به دنبال داشت. حتی آنچه از آب برای خوزستان باقی ماند نیز در نتیجه‌ی پروژه‌های غیرعلمی سد‌سازی، همچون سد گتوند، تبدیل به دریاچه‌ای از آب شور شد و اکوسیستم منطقه و کشت و کار مردم را به نابودی کشاند.

هیچ‌یک از این پدیده‌ها طبیعی نیست بلکه نتیجه‌ی برنامه‌های سودجویانه‌ی نئولیبرالیستی به بهای نابودی زیست محیط خوزستان و کل ایران است. در خوزستان، ستم طبقاتی و ستم ملی منشا بحران‌های اقتصادی و فجایع زیست محیطی است. ساختار اجتماعی این خطه که در کنارِ جمع کوچکی از اقشار شهری و مرفه عمدتا ساختاری طایفه‌ای وکارگری‌ست با بقایایی از اشکال پیشامدرن قبیله‌ای و رهبری شیوخ، در مقابل قدرت مرکزی، یعنی سرمایه‌داری فارس و شیعه، پیرامونی و حاشیه‌ای محسوب شده و نتیجه‌ی آن تبعیضات طبقاتی، ملی، دینی، جنسیتی، … از جانب مرکزیت سرمایه‌دار، دینی و امنیتی است. نتیجه‌ی مجموع این تبعیض‌های ساختاری و  طبیعت سیاسی شده، از بین رفتن معیشت و کوچ اجباری مردم منطقه است. این تغییرِ ترکیب جمعیتی شیوه‌ی تمامی حکومت‌های مرکزگرا بوده و است. در این میان، نظام و بخشی از اپوزیسیون راست، با بهره‌گیری از ناسیونالیسم فارسی زبان موجود، به‌ویژه در طبقه متوسط، شکاف مرکز و حاشیه و بازتولید کلیشه‌های ناسیونالیستی و تحریک تعصب وطن پرستی، خطر تجزیه‌طلبی را جهت تضعیف و سرکوب خیزش ملت عرب و سایر ملت‌های ترک، کرد، بلوچ، ترکمن، لر و …طرح و تبلیغ می‌کنند.

علاوه بر تبلیغ علیه جنبش‌ها و «دشمن» خواندن آن‌ها، نظام سرکوب برای مقابله با جنبش‌ها و خواست‌های مردمی راهکارهای متنوع دیگری نیز داشته و دارد: تلاش مستمر برای یک دست کردن خود و حذف جناح‌های رقیب یکی از این راهکارها بوده است که این بار با رو کردن آخرین برگ خود، این هدف را از طریق انتصاب وقیحانه ریاست جمهوری و به روی کار آوردن مهره‌هایی انجام می‌دهد که سوابق آنان بر همگان عیان است. گرچه راهکار  اصلی نظام در  مقابله با رنج و درد مردم مثل همیشه سرکوب عیان و پنهان بوده و آمار بالای اعدام‌ها، دستگیری‌ها، سرکوب جنبش‌ها و… کارنامه‌‌ای ۴٠ ساله است اما امروزه با توجه به نقش مهم فضای مجازی در ایجاد امکان ارتباط، سازماندهی، تههیج، تجمیع و خبررسانی جنبش‌ها، و افزون برآن نقش آن در محدود کردن امکان سرکوب، تحمیق و تحقیر مردم، گویا دیگر قطع مقطعی آن کافی نیست. به همین دلیل امروز، درست در زمانی که زمام امور از کف رفته است و موج توفنده مردم کل نظام را هدف گرفته، دستور به «صیانت» از فضای مجازی صادر می‌شود و کمر به قتل کل آن می‌بندند.  بنابراین امروزه مردم در کنار سایر مطالبات خود، همچون آب، برق، کار و… حق آزادی بیان و اندیشه و دسترسی به رسانه‌ها را نیز در اولویت قرار داده‌اند.

اما به‌رغم تمامی تمهیدات نظام برای سرکوب اعتراضات و نادیده گرفتن خواست‌های مردم زحمتکش و محروم، آنان هرگز از مطالبات خود کوتاه نیامده و نخواهند آمد چرا که مسئله‌ی مطالبات آن‌ها مسئله  مرگ و زندگی است و بررسی اعتراضات وجنبش‌های گسترده، به ویژه در یک دهه اخیر، نشان می‌دهد که:

١. خواست‌ها و مطالبات این جنبش‌ها روزبه‌روز رادیکال‌تر شده، از مطالبات محدود درون سیستمی فراتر رفته و اکثر آن‌ها کل نظام و سیستم را هدف قرار می‌دهند؛

٢. فاصله این جنبش‌ها در هر نوبت کمتر شده و مناطق جغرافیایی وسیاسی بیشتری را در برمی‌گیرد؛

٣. جنبش‌ها نسبتا تداوم بیشتری یافته‌اند و از لحاظ مضمون شعارها، مطالبات و نحوه‌ی اعتراض از انسجام بیشتری برخوردار شده‌اند؛ و…. گرچه ممکن است دستاوردهای کوتاه مدتی نیز داشته باشند اما دستاورد میان‌مدت و درازمدت این جنبش‌ها در واقع امکان و فرصت تشکل‌یابی‌های خودجوش، آگاه و هدفمند مردمی است که در نهایت ارگان و ارکان تغییرات اساسی ساختاری خواهند بود.

  هشتم مرداد ماه ١۴٠٠

    زنان آرزم (آورد رهایی زنان و مردان)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)