واکنشهای ایرانیان عمدتا قهرمان پرست به پیروزی «کیمیا علیزاده» بر همبازی قدیمیش «ناهید کیانی» هم تکراری و هم عمدتا دردناک و مضحک هستند. حکومت قهرمان پرست و انقلابی اسلامی که حتی از بیان اسم و پیروزی کیمیا علیزاده در رسانه های داخل کشور خودداری می کند و جماعت انقلابی خارج از کشور عمدتا پیروزی کیمیا علیزاده را به حساب «قهرمان بودن او» و «پیروزی حقیقت بر دروغ و جهل» قلمداد کرده اند و اینکه جرات کرد از ایران خارج بشود و تن به دروغ ندهد. اینکه به زبان دیگر انها که در ایران مانده اند، گویی بُزدل هستند و تن به دروغ می دهند. یا گویی ناهید کیانی یک زن ورزشکار دیگر و خوب ایرانی نیست که چه به عنوان زن یا به عنوان زن ورزشکار با انواع و اقسام تبعیض ها و اجبارات و ستم ها روبرو هست. هیچکدام انها به عنوان زن جوان واقعی و ورزشکار و با تمناها و دردهای فردی یا مشابه خویش دیده نمی شوند، بلکه آنها تبدیل به دو فیگور قهرمان/ضد قهرمان در یک مبارزه ی ناموسی و قهرمانی و در یک جدال انتاگونیستی و سیاه/سفیدی می شوند. همان جدال انتاگونیستی و قهرمانانه که معضل بزرگ فرهنگی ما و علت اصلی گرفتاری این فرهنگ و همه چیزش از ورزش تا سیاست و اندیشه به زبان و ذایقه و ساختار سیاه/سفیدی و به دور باطل دیروز و امروزش هست. همانطور که کافیست فردا کیمیای علیزاده حرفی بزند که به ذایقه ی این انقلابیون و قهرمان پرستان خوش نیاید، تا در پای تصویر قهرمانانه از او انگاه کیمیای واقعی را فدا بکنند. همان کاری که در حملات اخیر و سیاه/سفیدی با «اصغر فرهادی» کردند. زیرا این ملت و قهرمانان دروغینش نمی خواهند بدانند که انچه باعث حفظ این حکومت شده است، همان نقطه ی مشترکش با آنها، یعنی حفظ و تکرار زبان و ذایقه ی سیاه/سفیدی، عشق/نفرتی و افراط/تفریطی و گرفتاری مشترک در یک زبان و ذایقه ی قهرمانانه/ناموسی است.

داریوش برادری، روانشناس/ روان درمانگر

نکته ی محوری و تراژیک جدال ورزشی علیزاده/کیانی!

چالش این دو ورزشکار ایرانی در مسابقات المپیک توکیو و کل صحنه در واقع یک «صحنه و سناریوی تراژیک و دردناک» و غیر ورزشی است. زیرا هر دو می دانند که زیر نگاه «دیگری بزرگ» و رسانه ها قرار دارند و هر حرکت و تماس و نگاهشان بررسی می شود و هر طرف از آنها خواسته هایی قهرمانانه و غیر ورزشی دارد. یکی می خواهد کیمیا علیزاده با پیروزیش حساب جمهوری اسلامی و نماینده اش ناهید کیانی را برسد و دولت و هوادارانش می خواهند ناهید کیانی با پیروزیش حساب کیمیا علیزاده ی خاطی و طغیان گر را برسد. اینکه از ابتدا موضوع ورزش و جدال ورزشی موضوع اصلی نیست که باید باشد. همه از انها تقاضاهای دیگری دارند. به این خاطر حتی نمی توانند مثل دو دوست سابق ابتدا با هم خوش و بش بکنند و یا بعد از مسابقه همدیگر را در اغوش بگیرند. یا مربی زن ایرانی جرات نمی کند کیمیای پیروز را خوب در اغوش بگیرد که احتمالا حتی بازیگر قدیمیش می باشد. یا اصولا چرا این دو ورزشکار خوب ایرانی باید روبروی هم قرار بگیرند، بجای اینکه در کنار هم و در شرایط دموکراتیک برای کشورشان مسابقه بدهند. یا چرا فرار مغزها و قدرتهای ورزشی ایرانی دردناک است و همزمان در شرایط کنونی اجتناب ناپذیر است.

اما خوشحال نباشید که کیمیا علیزاده بر ناهید کیانی پیروز شد و حساب حکومت دیکتاتور را رسید، چون همین برخورد شما و سیاسی کردن کل جریان، روی دیگر همان برخورد حکومت است که مطمئنا از قبل به ناهید کیانی و مربیش گفته است ک به هیچ وجه نباید روی خوش و دوستی با کیمیا علیزاده در زیر نگاه رسانه ها انجام بدهند. یعنی اکثریت خوشحالند که حساب یک طرف را رسیده است، در حالیکه حساب هر دو طرف رسیده شده است و دو دوست و همبازی روبروی هم قرار گرفته اند و زیر فشار نگاه عمومی که از انها فقط جدال ورزشی نمی خواهند، بلکه انها را بسان گلادیاتورها و قهرمانهایی می خواهند که برای ارمانهای پوسیده و انقلابی انها بر روی صحنه بروند و با هم بجنگد و در حینی که کل این صحنه «تراژیک و دردناک» است و اکثر این واکنشها مضحک و چون تف سربالاست. چون نمی خواهد در جدال غلط انها تاریخ معاصر خویش را ببیند که مرتب به جنگ یکدیگر رفته اند، به جای اینکه ازین موضع حرکت بکنند که همه فرزندان این مملکت و خاک و بوم هستند و باید در کنار یکدیگر و بسان نماد ایران مدرن و رنگارنگ با دیگر ورزشکاران این جهان وارد جدال ورزشی و دوستانه بشوند، از یکدیگر ببرند یا به هم ببازند و در همه حال دوست و رقیب خوب باقی بمانند. انگار که ناهید کیانی مامور جمهوری اسلامی است و قهرمان اینوریها بر قهرمان انوریها چیره شده است. در حالیکه جمهوری اسلامی اصولا از ورزشهای زنانه و اینگونه خوشش نمی اید که برای آنها، و به قول کیمیا علیزاده، زن در آن پایش را دراز می کند. چه برسد که زن بخواهد پایش را از گلیمش درازتر بکند و از حقوق برحقش سخن بگوید. آیا تبدیل کردن ناهید کیانی به نماینده ی حکومت و ندیدن قدرت او و یا ندیدن تبعیضی که به او وارد می شود، خودش روی دیگر سکه و تکرار همان بازی احمقانه ی قهرمان گرایی نیست؟

ازینرو من به هر دوتای انها افتخار می کنم و به آن مربی زنی که نمی تواند بازیگر سابقش را درست در اغوش بگیرد و به او پیروزیش را تبریک بگوید. اینکه هرسه به عنوان زن در یک سیستم زن ستیز تا به اینجا پیش امده اند و می دانم که هر سه ته دلشان غمگین و خشمگین از چنین دیدار و وضعیتی هستند که یک نظام انقلابی/ دیکتاتوری و دشمنان عمدتا انقلابی و قهرمان گرایش برایشان بوجود اورده اند.اینکه نمی گذارند ورزش ورزش بماند، لباس دلخواهشان را بپوشند و ورزشکاران را تبدیل به قهرمانان این یا ان ایده ی احمقانه نکنند. تا لااقل بعد از بازی اجازه ی تبریک گفتن به یکدیگر را داشته باشند و نه آنکه مربی بترسد واکنشی نشان بدهد.

اینکه ورزش نیز جوانب سیاسی دارد، ربطی به این ندارد که چالش ورزشی را به جنگ ایده ها تبدیل بکنی. زیرا با چنین کاری فقط می خواهی از «تراژدی اصلی» فرار بکنی که تراژدی خود تو و تاریخ معاصرت نیز هست.تراژدی تاریخ معاصرت که جدال دو رفیق و هموطن در برابرت نمایان می سازد، تراژدی که در عرصه ی سیاسی نیز به سان تراژدی جدال «رستم و اسفندیار» و جدال اشتی ناپذیر نظرات مختلف بروز می کند، به جای اینکه به وحدت در کثرت مدرن دست بیابند و همبازی یکدیگر در چالش ورزشی یا در چالش مدنی برای تحول جامعه شان بشوند و سرانجام از این دور باطل در بیایند. به جای اینکه احمقانه برای هر خودزنی هورا بکشند و جدال این دو چیزی جز یک خودزنی نیست. زیرا مطمئنا کیمیا نیز دوست می داشت که برای ایران وارد مبارزات بشود و مطمئنا همین خواست دوست و همبازیش ناهید کیانی و مربیش نیز می باشد و خواست هر ایرانی مدرن. اینکه باید سرانجام این صحنه ی انقلابی و دروغین و سیاه/سفیدی را شکاند، تراژدی را دید، گریه ی اندیشمندانه کرد تا بینا شد و تحول مدرن را بسان وحدت در کثرتی مدرن بوجود آورد. زیرا قهرمانان همه مُرده اند و راهی جز مُردن زودرس ندارند و اینکه بدست یکدیگر و برای ایده الهای دروغین و پدران جبار کُشته بشوند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)