در کارخانه‌های ایران (دهه ۵۰ شمسی) – بخش نخست

چند سالی می‌شود که «خودگردانی شورایی» بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاده است و شعار «نان کار آزادی، اداره شورایی» راه خود را از دانشگاه‌ها و برخی مجتمع‌های کارگری و به شکلی محدود، تا خیابان طی کرده است.

ایده‌ای که اگر نخواهیم عینیت‌یافتگی آن را تا اولین اشکال اجتماعات بشری پی بگیریم، می‌توانیم تجربه‌ی درخشان مبارزات کارگری در انقلاب فرانسه و تشکیل کمون پاریس، و بعدها در انقلاب اکتبر را اولین نمونه‌های تحقق آن در منطق ضداجتماعی سرمایه‌داری بدانیم.

درست به قدمت همین تاریخ نیز نزاع‌های نظری و پراتیکی بر سر ممکن‌بودن یا نبودن تحقق چنین شکلی از سیاست‌ورزی، چه در مقیاس محیط کار، چه در وسعتی محلی و چه در گستره‌ی جهانی آن ادامه دارد.

موضع بلشویک‌ها در انقلاب اکتبر نمونه‌ای برجسته‌ از این نزاع‌های نظری و پراتیکی است: در حالی‌که خود با شعار «همه‌ی قدرت به دست شوراها» فاتح انقلاب اکتبر و پایه‌گذار اتحاد جماهیر شوروی (جمهوری شوراها) شدند، متهمین اصلی زیر پا گذاشتن قواعد شوراگرایی، سازماندهی ضدهیرارشی و تکیه بر اصل خود-رهایی کارگران نیز هستند.

از این منظر، کشاکش‌های سیاسی و گفتمانی این روزهای نیروهای چپ و فعالین کارگری ایران نیز که بدل به اشکال مختلفی از مجادلات ایدئولوژیکِ برسازنده‌ی دو قطبی‌های نام‌آشنایی هم‌چون شورا یا سندیکا، لنین یا لوکزامبورگ، دولت/حزب یا خودگردانی شورایی، و از این دست شده است، گواه بر تاریخ‌مندی موضوع اداره‌ی شورایی مبتنی بر منطق پراتیک است.

پرسش اساسی این است که در واقعیت امر پدیدآمدن چنین دوگانه‌هایی تا چه اندازه با منطق مادی حیات اقتصادی-سیاسی امروز، درجه و نفوذ نیروهای سیاسی چپ‌گرا در میان توده‌ی مردم، یا شرایط عینی‌ای که در آن نظام سیاسی هرشکلی از تشکل‌یابی کارگری را سرکوب می‌کند، موضوعیت پیدا می‌کند؟

شکل‌گیری این دوگانه‌ها نه ‌تنها تاکنون برسازنده‌ی هیچ راه‌حلی ایجابی و مسیری رهایی‌بخش نبوده است، بلکه می‌تواند منجر به نفی تمامیت تلاش‌ها و فعالیت‌های از پیش‌ موجود هم بشود.

جستار پیش رو از یک سو تلاشی است در جهت نشان‌دادن زمینه‌های شکل‌گیری شوراهای کارگری در بخش‌های بزرگی از صنایع ایران که درگیر انقلاب شدند، و از سوی دیگر به شکلی روایی تمرکز خود را بر دلایل افول و شکست این تجربه‌ی کوتاه‌مدت قرار داده است و در این راستا بر دلایلی جز سرکوب حاکمیت انگشت می‌گذارد.

در این مقاله نشان داده‌ایم که برقراری دموکراسی مستقیم در محیط کار، ویژگی‌هایی دارد و سطوح مختلف خودگردانی درجاتی دارد که یکدست‌سازی پژوهش ذیل عنوان کلی «تجربه‌ی شوراهای کارگری» اشتباهی تحلیلی‌ست که نقض غرضی فاحش در توصیف ماهیت شوراهای کارگری است.

از این رو در ارتباط با ارزیابی تجربه­‌ی اداره­‌ی شورایی کارگری در ایران، به ویژه از حیث تمرکز بر چرایی افول آن، دو نظرگاه عمده در تحلیل تجربه‌ی تاریخی اداره‌ی شوراهای کارگری در ایران را که نقطه‌ی مقابل هم هستند، بازسازی کرده و به مدد آن سعی در بیرون‌کشیدن تحلیلی جدید از دل نشان‌دادن محدودیت‌ها و امکانات هر یک از دو تحلیل فوق کردیم.

در یکی از این دو رویکرد به نمایندگی آصف بیات بر مؤلفه‌ی­ «سرکوب حاکمیت» تأکید می‌شود و در دیگری به نمایندگی سعید رهنما، بر «ضعف‌­های درون­‌ماندگار جنبشی-شیوه‌ی تولیدی».

اهمیت تحلیل این دو رویکرد از آنروست که هر یک از آن‌ها به نوبه‌ی خود دوگانه‌هایی متضاد را می‌سازند که بیش‌تر از آن‌که منتج از سنجش امر واقع باشند به دو بینش ایدئولوژیک راه می­‌برند؛ رویکردی که بر مؤلفه­‌ی سرکوب تاکید دارد به دوگانه­‌ی «یا شورایی یا سوسیال-دموکراسی سرمایه­‌دارانه» شکل می‌دهد و رویکردی که تأکیدش بر «ضعف­‌های درون­ماندگار» است، دوگانه­‌ی «یا رادیکالیسمِ رمانتیک یا ریشه­‌نگری عقلانی» را برجسته می‌کند.

🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:

اداره شورایی در ایران: از ایده تا واقعیت تاریخی

(https://wp.me/p9vUft-2l3)#

امیرحسین سعادت
#اعتصاب_نفت #اداره‌ی_شورایی
#جنبش_کارگری #خودگردانی #شورا

@naghd_com

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)