یادداشت‌های جنبش کارگری:


اگر چه «انتخابات» در جمهوری اسلامی مطابق پایین ترین استانداردهای انتخاباتی در جوامع سرمایه داری شایسته همه صفات استهزا آمیز است، در همانحال نیز مانند همین جوامع وسیله توزیع منابع قدرت و ثروت میان بخش های مختلف طبقه سرمایه دار است. با این تفاوت که در جوامع دمکراتیک سرمایه داری همه بخش های طبقه سرمایه دار تا حدود زیادی از امکان مشارکت و رقابت در این پروسه توزیع منابع برخوردارند، اما در نظام سرمایه داری ایران که بر استثمار نیروی کار ارزان طبقه کارگر استوار است، و حفظ و تحکیم این شکل استثمار نیازمند سلطه بلامنازع استبداد سیاسی می باشد، لذا حضور در پروسه توزیع منابع محدود به خودی های آن بخش از طبقه سرمایه دار می شود که سکان قدرت سیاسی را در دست دارد. آنگاه این حاکمیت استبدادی به مثابه حاکمیت کل طبقه سرمایه دار با حفظ و تحکیم و توسعه نظام سرمایه داری متکی بر استثمار نیروی کار ارزان، فوق سود سرمایه را تسهیل و تضمین و منافع کل این طبقه را تامین می کند.

اما استبداد سیاسی در حاکمیت نمی تواند به طبقه کارگر محدود شود و برای بقیه جامعه دمکراتیک باشد و ضرورتا به سرکوب هم آزادی های سیاسی و اجتماعی و اعمال محدودیت به دیگر اقشار اجتماعی می انجامد. به این منظور حاکمیت استبدادی برای حفظ و تحکیم و تقویت خود نیازمند ایدئولوژی توجیه کننده کارکرد و حضورش است. در عصر سلطنت ناسیونالیسم آریایی ایدئولوژی استبداد سرمایه داری ایران بود، و سپس ایدئولوژی اسلام شیعه با کارکرد دوگانه هم ناجی نظام سرمایه داری ایران از گزند انقلاب بالقوه کارگری ۵۷ و هم تامین کننده شرایط انباشت سرمایه و توسعه نظام سرمایه داری پس از انقلاب جایگزین آن شد.

بنا به این مبانی پایه ای قدرت سیاسی طبقه حاکم و سلطه استبدادی آن است که «انتخابات» های جمهوری اسلامی هیچگاه برای توده های کارگر و زحمتکش و تحت ستم قابل توجه و جدی نبوده است. اگر چه اقشار مرفه و متمول و همواره منتفع از حضور نظام، که در پناه سلطه استبداد کم هم نیستند، «انتخابات» برایشان مهم است. اما برای اکثریت عظیم جامعه یعنی توده میلیونی کارگر و زحمتکش هر تلاشی برای بهبود زندگی شان از مسیر مبارزات مستقیم اجتماعی عبور می کند و در حاشیه آن نیز «انتخابات» های رژیم تنها محملی برای فشار به رژیم و عقب راندن و تضعیف و شکست آن است: معمولا با امتناع و تحریم «انتخابات» و گاها با شرکت اعتراضی در آنها.

از اینرو چیزی طبیعی تر از این نبود که «انتخابات» ریاست جمهوری ۱۴۰۰ با امتناع و تحریم کوبنده توده های مردم تحت ستم مواجه گشت و رویاهای سران نظام برای جلب آنها به پای صندوق های رای و قاچاق مشروعیت برای نظام به ذباله دان ریخته شد. همه می دانستند ابراهیم رئیسی (عضو هیئت مرگ) رئیسِ جمهوری مرگ و تباهی خواهد شد. جنبه با اهمیت «انتخابات» ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ اما زیر پا گذاشته شدن آن توسط مردم تحت ستم بود. به این ترتیب غرش توفنده خیزش های دی ۹۶ و آبان ۹۸ و هزاران اعتراض روزمره اینبار به شیوه ای دیگر سر بر کشید و میلیون های رای امتناع شده به فریاد های «سرنگون باد جمهوری اسلامی» بدل گشت و در سراسر ایران طنین افکند. مردم اعلام داشتند جمهوری اسلامی را نمی خواهند و عملا با انجام پیروزمندانه «رفراندوم نه به جمهوری اسلامی» مهر ابطال حق طلبانه خود را پیکر آن کوبیدند.

این یک شکست دردناک برای رژیم و یک پیروزی بزرگ برای مردم است. شکست و پیروزی ای که اجتناب ناپذیر بود و گسترش و تعمیق آن در هر دو سو اجتناب ناپذیر است و خواهد بود.

جمهوری اسلامی در دو بحران و بن بست داخلی و خارجی زمین گیر است. در داخل با بحران همه جانبه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیک که در حقیقت بحران نظام سرمایه داری معاصر می باشد مواجه است. جمهوری اسلامی در هیچیک از جنبه های بحران نه می تواند به شیوه تاکنونی اش ادامه دهد چرا که اکثریت عظیم جامعه نشان داده اند نمی پذیرند، و نه می تواند در هیچیک از این جنبه ها عقب بنشیند چرا که با تعرض مردم تحت ستمی مواجه خواهد شد که در مترصد بروز ضعف و شکنندگی رژیم هستند. رژیم مدتهاست که تنها به ابزار سرکوب متکی است. اگر چه ابزار سرکوب برای کُند کردن مبارزات مردم و تحمیل مصائب خونبار به آنان موثر است، اما اولا بحث سرکوب امروز پس از بیش از چهل سال کاربرد ناموفق آن در اعمال تمکین مردم به رژیم طرح و از این نظر امتحان پس داده است، و دوما برای خروج از و حتی تخفیف بحران رژیم به یک افق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیک متفاوت نیاز دارد تا راهگشای بن بست هایش باشد. اما چنین چیزی برای جمهوری اسلامی مطلقا قابل تصور نیست چرا که جمهوری اسلامی مطلقا نمی تواند چیزی غیر از همین باشد که هست.

در عرصه سیاست خارجی همه بلند پروازی های رژیم از بدل شدن به قدرت برتر در “جهان اسلام” تا کسب قدرت هژمونیک در منطقه و توسعه طلبی در پرتو سیاست ضد امریکایی و ضد اسرائیلی که به هویت ثابت رژیم بدل شد یکسره شکست خورده است. اما برخورداری از هر امکانی برای تخفیف بحران در داخل به حل بن بست در سیاست خارجی و گشایشی در آن گره خورده و این نیز معنایی جز ترک تخاصم و یا سازش با امریکا و اسرائیل ندارد. جمهوری اسلامی به این ضرورت آگاه است و خود را برای چنین چرخشی آماده می سازد. اما چرخش در سیاست خارجی با هر پوششی که صورت گیرد در عصر رسانه های اجتماعیِ همه جا حاضر و در دسترس همگان به معنای عقب نشینی و شکنندگی رژیم خواهد بود و از پتانسیل برانگیختن وسیع اعتراضات مردمی عیله رژیم برخوردار است.
بنابراین هر تلاش رژیم برای عبور از این بحران ها و بن بست های داخلی و خارجی که قویا در هم تنیده و متاثر از یک دیگرند با خطر انفجار اعتراضات توده ای مواجه است. لذا اکنون رژیم بیش از هر زمان به انسجام مستحکم صفوف خود نیازمند است و انتخابات کنونی پاسخی به این ضرورت بود. اگر چه به نظر می آید کل جناح های رژیم به این ضرورت وقوف و اجماع دارند اما پاسخ حاضر یعنی که انتصاب ابراهیم رئیسی مورد توافق و اجماع نیست و در خود انسجام شکن است و فی الحال به آشفتگی در صفوف نظام انجامیده است. چیزی که از ورای رد صلاحیت ها و اعتراض صادق لاریجانی عضو شورای نگهبان و توضیح حیدر مصلحی برای رد صلاحیت رفسنجانی ، و بیانیه وحید حقانی در باره انتخابات و حمله سایت نسیم به وی و نیز افشاگری احمدی نژاد عیله حسن خجسته باقرزاده، برادر همسر علی خامنه، که گویا می خواسته به تل آویو سفر کند، کاملا مشهود است. این آشفتگی به دنبال شکست رژیم در انتخابات اخیر بی تردید وسعت خواهد یافت.

کسانی که انتخابات کنونی را با “شکست اصلاح طلبی” و “نفی جمهوریت” و “تعرض به حق رای” و غیره تفسیر می کنند این حقایق را پنهان می نمایند که “اصلاح طلبی” از ابتدا مرده متولد شده بود و مردم هم حداقل از چهار سال پیش رسا و آشکار گقتند “دیگه تمومه ماجرا”، و “جمهوریت” نظام نیز با بخون کشیدن کردستان و ترکمن صحرا و حقوق زنان و دهه شصت به صحنه آمد و به تنهایی سرپا جمهوریِ فقر و بی حقوقی و ستم است که با جفت شدن با «اسلامیت» نظام به دستگاه جنایت بزرگ بدل گشت، و «حق رای» در این دستگاه نیز صرفا کلاه شرعی بی حقوقی مطلق توده های تحت ستم است.

در آنسوی صف آشفته رژیم صف توده های وسیع کارگران و زحمتکشان و همه توده های تحت ستم قرار دارد که صریح و بی ابهام عیله رژیم به میدان آمده اند. این رویارویی قطبی شده حاصل روندی است که با خیزش های شهری ده هفتاد در برابر برنامه ریاضت اقتصادی رفسنجانی شروع شد و با چندین خیزش بزرگ و قهرآمیز و دهها هزار اعتراض و مبارزه روزمره به اینجا رسیده است. در این روند طولانی توده های تحت ستم همه اشکال مبارزات مسالمت آمیز و روش ها و سیاست های متنوع را بکار گرفتند و اکنون رژیم فقر و فلاکت و بی حقوقی و ناامنی و بی حرمتی را لخت و عریان در برابر خود دارند و با این حقیقت مواجه اند که هر ذره ای از بهبود در زندگی شان تماما در گرو بزیر کشیدن جمهوری اسلامی از اریکه قدرت است. امتناع و تحریم انتخابات توسط اکثریت مردم و میلیونها رای باطله گویا همین حقیقت است. اگر حاصل انتخابات ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ برای رژیم یک انسجام آشفته است، اما معنای عملی آن توسط مردم تحت ستم تمرین انقلاب بود.

بنابراین می توان گفت که سیر تحولات سیاسی در جامعه ایران وارد دوران مصاف های بزرگ و تعیین تکلیف های قطعی شده و بیش از پیش بسمت آنتاگونیسم طبقاتی گذار می کند. این نشان می دهد که همه چیز به ایفای نقش طبقاتی و تاریخی طبقه کارگر به عنوان عنصر تعیین کننده در این تحولات و رهبری توده های تحت ستم برای بزیر کشیدن ارتجاع و حرکت به سمت ساختن زندگی در شان انسان گره خورده است. دست طبقه کارگر ایران برای ایفای چنین نقشی خالی نیست و از سابقه تاریخی درخشانی برخوردار است.

امیر پیام
۴ تیر ۱۴۰۰
۲۵ جون ۲۰۲۱
amirpayam.wordpress.com
***********************

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)