بیپرده بگویم که میزان دانش سیاسی و مهمتر از آن توانش ذهنی در صورتبندی یک استدلال منطقی اکثر مصاحبهشوندگان رسانههایی که خواستار مشارکت در انتخابات اخیر بودند را مایوس کننده یافتم. این نظر از آن جهت نیست که نگارنده فکر میکند تحریم انتخابات «درست» است و یا شرکت در آن «نادرست». همانگونه که از سالها پیش توجه دادم سوال از درستی یا نادرستی تحریم یا شرکت در انتخابات خود به لحاظ معرفتشناختی «نادرست» است، به این معنی که چنین سوالی «تصمیمپذیر» نیست. منظور این نوشته اما تکرار این موضوع نیست، چیز دیگری است.
خواندن پس پشت ذهن خواستاران مشارکت در انتخابات که نمیتوانستند به درستی بیان کنند این بود که آنها خود انتخابات را انتخاب کردهاند و نه مثلا اینکه به جد معتقد باشند انتخاب فرد الف منجر به نتایج بهتری از انتخاب فرد ب میشود. به گمان آنها مهمترین نامزد انتخابات امسال، خود انتخابات بود، و در نتیجه تحریم انتخابات امسال، شکست خود انتخابات بود. استدلالهای بیمایه دیگری نیز شنیده میشد مانند اینکه رای میدهیم تا بازی مهندسی شده را بر هم بزنیم، شادی کودکانهای است! و اصلا برای یک لحظه از خودشان نپرسیدند چرا آدم سالم باید بازی دیگران را به هم بزند؟
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم – با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی
اینکه حرف بیمایهای نزده باشم در مورد بازی، باید به اشتباه دیگر- اما اینبار غیر معرفتشناسانه- عموم تحلیلگران سیاسی اشاره کنم و آن این است که نظام را معادل رهبری آن و یا هسته سخت قدرت میگیرند. قبل از سال ۷۶ و در استدلال چرایی رای نیاوردن جناب ناطق نوشتم که نظام جمهوری اسلامی، معادل مکانیزمها و سازوکارهایی است که در بسیاری موارد بالای سر رهبران نظام عمل میکند، مکانیزمهایی که معطوف به بقاء است و بخش بسیار بزرگی از رفتار سیاسی مردم هم داخل در این مکانیزم و سازوکار معنی مییابد. به این ترتیب بود که مکانیزم بقاء سیستم الزاماتی را وارد آورد تا کسی مانند جناب خاتمی برنده انتخابات در سال ۷۶ شود. این اشارهای بود که توضیح داده باشم چرا انتخابات، بازی مکانیزمهای نظام است و در بسیاری موارد این مکانیزمها از مردم برای برهم زدن بازی رهبران نظام دعوت رسمی به عمل میآورند!
اما در مجموع رفتار اکثریت اصلاحطلبان خواستار مشارکت به گمانم قابل درک است اگرچه شدیدا غیرصادقانه است. آنها احتمالا میدانند در مواقع بسیاری، تصمیمات انتخاباتی رهبری کنونی نظام موجب تلاشی و فروپاشی آن خواهد شد و در اینجاست که تعهد آنها به حفظ نظام به عنوان اوجب واجبات، خود را در پوسته دوقطبیسازیها کاذب نشان میدهد. در چند نوشته قبلی توضیح دادم چگونه فضای تعلیق گفتمانی بین سه گفتمان دولت انقلابی، سازندگی و توسعه سیاسی در عمر ساخت سیاسی قدرت در ایران موجب بقاء این نظام شده است.
اما برگردم به موضع انتخاب انتخابات و مشکل معرفتشناختی آن. انتخاب انتخابات تنها و تنها در وجهی امکانپذیر است که امکان نفی آن نیز وجود داشته باشد. عدم امکان تحریم، عدم امکان انتخاب است. تعطیل کردن تحریم عملا استدلال افراد را برای انتخاب انتخابات به محاق تعطیل میبرد. اما از طرف دیگر، تحریم یعنی انتخاب نکردن انتخاب نیز انتخاب انتخابات را تعطیل میکند. نتیجه؟! قبلا نوشته بودم چرا درستی یا نادرستی تحریم یا شرکت در انتخابات به لحاظ معرفتشناختی تصمیمپذیر نیست! آیا راه برونرفتی از انسداد گفته شده وجود دارد؟ البته، قبلا در این باره به دفعات نوشتم.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.