در جوامع امروز ما انواع مختلف جنبش های اجتماعی وجود دارد. اگر جنبش اجتماعی را کوشش دستجمعی برای پیشبرد منافع مشترک یا تأمین هدفی مشترک از طریق عمل گروهی بدانیم، جنبشی که هم اکنون برای تحریم انتخابات راه افتاده یک جنبش اجتماعی است. این جنبش حتا بخشی از اصلاح طلبان را هم دربرمی گیرد ولی به جنبشی همگانی تبدیل نشده  اما این آغاز فصل جدیدی است.

جمهوری اسلامی با تفکر پیشامدرنش در کشوری حکومت می کند که از مشروطیت بدین سو در متن مدرنیته است. حاصل چنین حکومتی جز هرج و مرج در داخل و خارج نبوده است. ملت از ۵۷ به بعد دایم با حکومت در ستیز بوده است و برای رسیدن به اهداف خود به راه و روش های مختلف متوسل شده است. رشد شهرنشینی ، میزان صنعتی شدن ، میزان دسترسی به رسانه های همگانی ، رشد سفرهای داخلی و بیرون از کشور همه ایران را در راه تغییر سنت های دست و پا گیر قرار داده است. جنبش های دانشجویان ، زنان ، کارگران را در این راستا شاهد هستیم که همه در همین جهت عمل می کنند. علی رغم وارد شدن مردم به جرگه ی مدرنیته، دولت ایران در عین استفاده از لوازم مدرن، اساساً در جهت پیشامدرن عمل می کند.

جنبش هایی که بهانه است و کل رژیم را نشانه گرفته است

برخی اعتراضات محدود به موضوع طرح شده نیست، بلکه بهانه ای است تا دمل چرکین سر باز کند. برای نمونه  در زمان شاه تظاهرات در خاک‌سپاری تختی در دی‌ ماه ۱۳۴۶ یا تظاهرات علیه گران شدن بلیت اتوبوس در اسفند ماه ۱۳۴۸، فقط بخاطر تختی و یا گران شدن بلیت اتوبوس نبود این ها پوششی بود برای بیان خواست های اجتماعی عمیق تر، از جمله اعتراض به خفقان و نداشتن آزادی که به سبب فشار سنگین ساواک و امنیتی مجال بروز پیدا نمی کرد.  شاه جنبش ملی را جدی نمی گرفت و از کمونیسم می ترسید. انقلاب سفید و در رأس آن اصلاحات ارضی در مقابله با کمونیسم صورت گرفت. شاه نه تنها جریان ملی را تمام شده فرض می کرد، روحانیت را همراه خود می دید و خمینی را که در اقلیت بود به بازی نمی گرفت. ۱۵ خرداد یک جنبش ارتجاعی بود که با قهر حکومتی موقتاً خاموش شد اما چهره ی کریه خود را در ویرانگری و خشونت طلبی اش به نمایش گذاشت. دستگاه امنیتی شاه ناتوان تر از آن بود که به تجزیه وتحلیل آن بپردازد ولی در همان زمان خلیل ملکی در نامه ی خود به امکان قدرت گیری ملایان اشاره کرد و آن را پیش بینی نمود.

اعتراض به افزایش بهای بنزین در آبان ماه سال گذشته از همان گونه اعتراضات است که روکش آن اعتراض به بنزین بود ولی قلب رژیم را نشانه گرفته بود. جنبش سبز در ظاهر اعتراض به  شمارش آرأ بود ولی  کل حاکمیت را هدف داشت چنانکه شعارهایی نیز مبنی براینکه «موسوی بهانه است و کل رژیم نشانه است» داده شد ولی کار به علت رهبری نالایق به شکست کشیده شد.

برخی اعتراض‌ توده‌های فقیر شهری در نیمه‌ نخست دهه ۱۳۷۰ را در اکبرآباد و اسلام‌شهر، اراک، مشهد و برخی شهرهای دیگر جزو جنبش های اجتماعی نمی شمارند چون استمرار نداشته است در حالی که سرکوب شدن یک جنبش و پنهان شدن آنرا نمی توان مترادف مرگش گرفت. جنبش هم بستگی به تعداد اعضایش و علاقمندی آن ها و موقعیتی که برایش فراهم می آید فعالیت می کند. این که یک جنبشی در چه بستری به وجود آمده و چرا نمود و نماد خارجی پیدا کرده است باید مورد توجه قرار گیرد نه تند و کند شدن آتش آن. شدت فقر و استیصال بسیار شمار حرکت های کارگری را تقلیل داده است ولی این جنبش وجود دارد چون فقر وجود دارد، علتش بر جاست.

تحریم انتخابات نشانگر چیست ؟

جنبش های اجتماعی نه تنها می توانند آسیب های حکومت را نشان بدهند بلکه می توانند زاینده ی نوسازی کشور شوند. حکومت موفق نشده است تناقضات خود را با آزادی های فردی در جامعه تطبیق بدهد بعنوان مثال جنبش رفع حجاب به ۱۴۰ سال پیش زمان مشروطیت برمی گردد ولی حکومت همچنان با نیم قرن کوشش نتوانسته مردم را به پذیرش آن وادار کند.

انتخابات یکی از پایه های مشارکت مردم در سرنوشت خودشان یعنی دموکراسی است اما در حکومت هایی شبیه جمهوری اسلامی، نمایشی است تا مشروعیت یا حقانیت رژیم را نشان بدهد. وقتی انتخابات نمایشی شد یعنی دولت در برابر مردم خود را موظف به پاسخگویی نمی بیند و همه ی عوامل حکومت دست نشاندگان دیکتاتور هستند.

در این انتخابات، اختلاف نظر در دل حاکمیت راجع به سیاست خارجی، اصلاح طلبان را به خارج پرتاب کرد و در نتیجه جنبش اعتراضی کنونی  به انتخابات در ایران وارد مرحله جدیدی شد که در ماه های آینده شاهد تحولش خواهیم بود.

البته این جنبش اعتراضی مردم منحصر به انتخابات نیست بلکه اعتراض به تمامیت حکومتی است که پیشامدرن فکر می کند در حالی که ملت دارای سرمایه ی نیروی جوان و نسل جوانی است که به تفکر عقلانی یا انتقادی باور دارد و در جهانی که به سرعت به مرحله فراصنعتی پیش می رود می خواهد حکومت را پشت سر بگذارد.

ملایان هیچگاه نگاه خوشبینانه ای به غرب نداشته اند و بخشی از آنها گرایش به شرق یعنی چین و روسیه را چاره ی کار می شمرند. گذشته از این که در شرایط فعلی چرخش به شرق را تنها راه مقابله با غرب می دانند، اصولاً بدان سو تمایل بیشتری دارند. در حالیکه چین و روسیه برای عامه ی ایرانیان جذابیتی ندارند. زیرا بیشتر نخبگان ایرانی نسل اندر نسل مدل زندگی غربی را پسندیده اند و شیوه ی زندگی غربی را ترویج کرده اند.

تنش های اجتماعی در راه است

حکومت با نزدیکی به چین و روسیه توانسته فشار آمریکا را موقتاً کم کند و گروهی از مردم با وجود اینکه به این رژیم باور ندارند، از واهمه ی آمریکا و اسراییل و برای مقابله با آنها از خامنه ای و گروه او حمایت می کنند. قدرت نمایی شورای نگهبان و حذف برخی کاندیداهای خودی و نشان دادن دیکتاتوری عیان، خواه ناخواه به رادیکالیزه کردن جنبش ها کمک کرده است. وقتی دیکتاتوری بخواهد کنترل جامعه را همه جانبه در دست بگیرد، تشکل های خشونت آمیز پنهانی سازمان می یابند و حتا تروریسم و اعتراضات خشونت آمیز گسترش پیدا می کنند. این را هم باید در نظر داشت که فرق است بین کسانی که از دیکتاتوری حمایت می کنند و کسانی که به اجبار از آن اطاعت می کنند. با افزایش تنش های اجتماعی،  به تدریج این افراد به مخالفان خواهند پیوست.

جمهوری اسلامی آسیب های وحشتناکی به اعتماد و همبستگی ملی زده است. مهاجرت میلیون ایرانی که نخبگان در بینشان بسیار است، کشور را در زمینه های گوناگون با کمبود متخصص روبرو کرده است. حکومت حاضر نیست هیچ امتیازی به مردم بدهد  و راهی به جز سرنگونی برای خود نگذاشته است. ولی جامعه پویای ایران نشان داده که مرعوب نشده و هنوز سرزنده و در تلاش است و از هر فرصتی برای  برانداختن حکومت مستبد مذهبی استفاده خواهد کرد.

حکومت توان اول انقلاب را ندارد. سختگیری بیش از آن که بر عمرش بیافزاید آسیب پذیرش خواهد کرد. وظیفه ی آزادیخواهان هدایت جنبشی است که دارد شکل نوینی پیدا می کند و باید به آزادی ملت ختم شود. قرار نیست استبداد جدیدی جای این یکی را بگیرد.

چهار شنبه، ۲۶ خرداد ۱۴۰۰

۱۶ June 2021

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)