معتقدم که نویسندهای که چندصد صفحه رمان نوشته یا فیلمسازی که با یک دنیا مرارت فیلمی ساخته است، حتماً میخواسته چیزی به خواننده یا بیننده خود بگوید. البته در دنیای حرفهای آنها برای کاری که میکنند پول دریافت میکنند و مایلند هرچه زودتر از شر ساخت فیلم یا نوشتن کتاب خلاص شوند، امّا به ندرت داریم نویسندگانی که هیچ نمیخواهند بگویند، فقط دارند داستانی را تعریف میکنند. چرا آن داستان؟ چرا آن موقعیت؟ چرا آن شخصیت؟ همه اینها انگیزههایی در درون نویسنده دارد. حتی اگر فرض کنیم در این انتخابها او فقط خواست مخاطبش را مورد نظر قرار میدهد، این نوع قصه و این نوع شخصیت را انتخاب میکند چون فکر میکند رمان یا فیلمش بهتر میفروشد، شاید دارد چیزی میگوید، منتها با واسطه. ژانرهای محبوب و تیپهایی که با اقبال عام روبهرو میشوند همه بار معنایی دارند، ایدئولوژیک هستند. فرم محض خود امری بیمعناست. ما بیخود داستانی را تعریف نمیکنیم. با تعریف کردن آن میخواهیم چیزی بگوییم، یا شاید بدون اینکه خود بدانیم، باوری را که به خاطر تربیت در یک فرهنگ معین در ما جا خوش کرده است، بازتولید میکنیم.مثلاً فیلم کازابلانکا (مایکل کورتیز، ۱۹۴۲) را در نظر بگیریم که به عنوان یک فیلمی عشقی ستایش شده است. این فیلم یک حرف سیاسی و ایدئولوژیک خیلی مهم دارد. قهرمان آن ریک، کافهدار آمریکایی باجربزه و بااحساسی در کازابلانکا، پناهگاه پناهجویانی که میخواهند از دست آلمان نازی و حکومت ویشی بگریزند، با زنی که سالها پیش رهایش کرده است، روبهرو میشود. این زن زیبا (اینگرید برگمن) اکنون همسر یک انقلابی مجار به نام ویکتور است. شخصیت ریک و ویکتور با هم مقایسه میشود. درباره ویکتور چیز بدی گفته نمیشود، امّا در مقایسه با ریک او را منفعل مییابیم. او بیشتر مشکل است تا راه حلّ. ریک در عوض، با این که مدام میگوید جز خدمت به خود هیچ آرمانی ندارد، هم عاشقی وفادار است و هم به موقعش به کمک آنهایی میشتابد که نیازمندند، بدون این که شعار بدهد. او نمونه آمریکایی پراگماتیکی است که قرار است در جنگ جهانی دوّم به کمک اروپا بشتابد. بیننده میتواند بدون توجه به این لایه از داستان عشقی فیلم لذّت ببرد، ولی مسلماً فیلم این را هم میخواسته است بگوید. آگاهانه یا ناخودآگاه.
بیاییم به سینمای خودمان. به فیلمهایی توجه کنیم که ساختاری کاملاً حکایتگونه دارند، یعنی پیامشان از ساختار داستانشان آشکار است. مثلاً فیلم بید مجنون (مجید مجیدی، ۱۳۸۳). قهرمان نابینای فیلم بینایی خود را به دست میآورد، امّا با گشوده شدن چشمانش، دل به زنی جز همسرش میبازد. در آخر بینایی خود را از دست میدهد. پیام اخلاقی فیلم آشکار است. در فیلم لیلی با من است (کمال تبریزی، ۱۳۷۴)، مردی که ظاهراً ترسو و در پی منافع خود است، علیرغم میل خود، به سبب اتفاقاتی که به خوبی در فیلمنامه طراحی شدهاند، گام به گام به خط مقدم جبهه نزدیک میشود. او به سبب سلامت نفس خود و این که خواستش جز برآوردن ساده نیازهای یک خانواده نیست، مورد توجه خداوند است و این سعادت را پیدا میکند که تا خط مقدم جبهه پیش برود. مولفان فیلم سلامت نفس انسان را از کیفیتهای قهرمانانه جدا میکنند، ترس را به رسمیت میشناسند و به یک نوع جبرگرایی قائلند به این معنا که سرنوشت انسانها علیرغم میل خودشان و توسط نیرویی بالاتر که اتفاقات را میچیند تعیین میشود. فیلم مارمولک(کمال تبریزی، ۱۳۸۲) هم ساختار و پیام مشابهی دارد. یا یه حبه قند (رضا میرکریمی، ۱۳۸۹). این فیلم زندگی سنتی ما را به شیوهای اغراق شده به صورت زندگی یک خانواده گسترده در یک حیاط زیبا به نمایش میگذارد. دختر جوانی با کسی که در خارج از کشور ازدواج کرده و قرار است برود. پسر جوانی متوجه دختری نیست که به او علاقه دارد و مدام در حال نامهنگاری با خارج برای دریافت پذیرش است. البته در پایان چشم دختر باز میشود. فیلم به ما میگوید ما متوجه زیبایی دنیایی که داریم آن را ترک میکنیم نیستیم.
حالا آیا ما میتوانیم این فیلمها را صرفاً از منظر میزانسن و کارگردانی و نور و حرکت دوربین و غیره بررسی کنیم. چنین نقدهایی بسیار یک بُعدی خواهند بود. یکی از کارهایی که نقد فیلم باید بکند این است که رابطه فرم فیلم و شگردهای فیلمنامهنویسی و روایت را با محتوای فیلم (یک کلمه قدیمی دیگر. مخالفانِ پرداختن به حرفِ داستانها و فیلمها خواهند گفت: آیا فیلمها اصلاً محتوا دارند و آیا محتوایشان اهمیتی دارد؟) تشریح کند.
ما با داستان تعریف کردن، با قصه گفتن، میخواهیم چیزی بگوییم، احساسی را بیان کنیم، نوعی فلسفه زندگی را مطرح کنیم، اعتراضی به یک موقعیت اجتماعی بکنیم و … این سوال بسیار مشروعی است از سوی منتقد که “فیلمساز چه میخواهد بگوید؟” سر این که چه میخواهد بگوید میتوانیم با هم اختلاف داشته باشیم، یا تعبیرهای مختلفی داشته باشیم، امّا نفس پرسش کاملاً بجاست.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.