درباره نئولیبرالیسم

ابتدا باید روشن کنم این بحث، نقدی تئوریک وهشدار دهنده است و نباید از آن برداشتی وارونه پیدا کرد بهمین دلیل لازم میدانم تا صریحا پشتیبانی خودرا از دانشجویان خفقان شکن که با پیام های انقلابی و افشا گرانه شان، مکملی بر خیزش خونین آبان بودند اعلام کنم. حرکت دانشجویان در ۱۶ آذر امسال، قطعا نقطه عطفی نوین در جنبش دانشجوئی ایران است و مرز بندی های انقلابی، بی نظیر و درخشان آن با انواع ارتجاع، بسیارستودنی است آن هم در شرایطی که حکومت سعی میکند تا اعتراضات خونین خیابانی را به ارتجاع های دیگر نسبت دهد. خیزش های خونین دی ماه ۹۶ و آبان امسال که ادامه و ارتقائی از آن است، یک فراروی قطعی ازتوهمات اصلاح طلبانه و اجتناب ناپذیرکردن سقوط کلیت حکومت بوده است که خود، نقطه عطفی اساسی و مهم درمبازات توده ها است چنانچه ۱۶ آذر امسال را باید در ارتباط با آن و بنوعی، صدای آن دانست.
مبارزه علیه سیاست های نولیبرالیستی (بخصوص مظاهر آن)، مانند دیگرمبارزات ازجمله علیه خفقان، جزئی لا ینفک از مبارزه علیه سرمایه داری است. اما هشدار اصلی و استراتژیک اینست که اگر این مبارزات به استراتژی انقلابی گره نخورد، آنگاه میتواند به رفورمیسم و پوپولیسم محدود شود و نهایتا مورد بهره برداری سوسیال دموکرات ها یعنی بورٰژوازی رفورمیست قرار گیرد. این موضوع به این دلیل ٰاهمیت دارد که بورژوازی ایران فقط محدود به حکومت اسلامی و ناسیونالیست های متحد امریکا مانند سلطنت طلبها و مجاهدین و چپ نماهای پوپولیست نیست.
جنبش توده های تحت ستم در ایران تنها یک کاستی دارد: سازمانیابی وسازماندهی انقلابی.
اما خیلی خلاصه، نئولیبرالیسم ونیز دولت رفاه، شکلها و نمودهائی از ذات نظام سرمایه است. یعنی سیاست هائی هستند که تحت شرایط گوناگون، سرمایه داری به خود میگیرد.
دولت نئولیبرال، قدرت گیری و پیش روی سرمایه داری در برابر افت جنبش کارگری است. نمونه اولیه ای از اجرای سیاست های نئولیبرالی را در کشور شیلی در دوره پینوشه میتوان دید که حتی سرمایه داری اش مانند کشورهای اروپائی پیشرفته نبود و بلحاظ سیاسی دیکتاتوری سرکوب گری بود که به کمک امپریالیسم امریکا با کودتا بر سر کار آمده بود.
دولت رفاه در هر شکلش، رفورم وعقب نشینی سرمایه داری در برابر اوج گیری مبارزات کارگری و قدرت گیری طبقه کارگر است. نمونه ای از دولت رفاه، را درسوئد میتوان دید.
سران سیاسی جناح راست سرمایه داری (مانند ریگان یا تاچر) طرفدار نولیبرالیسم هستند. آنها طرفدار کاهش هزینه های عمومی هستند.
سران سیاسی جناح چپ سرمایه داری (مانند سندرز یا کوربین) طرفدار دولت رفاه هستند. آنها طرفدار افزایش هزینه های عمومی هستند.
در ایران، میتوان به عنوان مثال از احمدی نژاد (در حذف یارانه ها)، روحانی و رفسنجانی (در خصوصی سازی ها) بعنوان مجریان سیاست های نئولیبرالی و از موسوی به عنوان طرفدار نوعی دولت رفاهی نام برد.
سیاستمداران و اقتصاد دانان سوسیال دموکرات نظیر برنی سندرز و ریچارد وولف و دیوید هاروی، همه رفورمیست های طرفدار دولت رفاه روزولتی هستند و نهایتا به خاطر پیش گیری از انقلاب میخواهند رفورم کنند اما نکته مهم ا ینستکه، نئولیبرالیسم، مقوله ذاتی نیست و صرفا به شرایط (تناسب قوای طبقاتی) بستگی دارد و البته نظام ها سعی میکنند که جایگزین هائی بعنوان سوپاپ اطمینان را برای خود نگهدارند (مثلا در ایران موسوی را به دلیلی نگه داشته اند).
بطور کلی نمی توان پیش گوئی کرد و گفت که سرمایه داری دیگر عقب نشینی نخواهد کرد. زیرا رشد ناموزون و مرکب سرمایه، میتواند به تغییر درتوازون قوای طبقاتی بیانجامد و یا هنگامی که جنبش ها ی کارگری و نیروی کار (بیکاران) دومرتبه سر بلند کنند واوج بگیرند که احتمال آن کم نیست زیرا اوج گیری اوتوماسیون و استفاده روز افزون از ربات ها، بحرانهائی ساختاری و یا اشباع کالا، پول وسرمایه را بدنبال خواهد داشت که در تضاد با کاهش و خلا قدرت خرید قرار دارد. اگرانقلابات به سرمایه داری مجال بدهد ممکن است موفتا به سیاستهای ظاهرا سوسیالیستی نیم بند تن دهند که همه اینها بطور عام به شرایط و بطور خاص به شرایط مشخص بستگی دارد.
جنبش انقلابی طبقه کارگر، کلیت نظام سرمایه را نشانه میگیرد وهر حلقه مبارزه تاکتیکی را به زنجیراستراتژی سرنگونی سرمایه گره میزند.
تقلیل ومحدود کردن مبارزه علیه سرمایه، به مبارزه صرفاعلیه نولیبرالیسم، یک انحراف از تئوری انقلابی است زیرا شببه به مبارزه ضد امپریالیستی و پوپولیستی، زمینه را برای گم شدن درمیان سوسیال دموکرات ها و انحراف رفورمیستی فراهم میکند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)