نمی‌توان کلمه‌ای برای توصیف این پدیده یافت

سالیان زیادی است که آگهی‌های خرید و فروش اعضای بدن بر دیوارهای شهرهای ایران خودنمایی می‌کنند، فاجعه یا هر کلمه‌ی دیگری این پدیده را توصیف نمی‌کند اما آنچه در این بین جدید است فروش اعضای بدن جوانان است که آگهی‌‌های آن در دنیای حقیقی و مجازی به چشم می‌خورد.

شاید عادت کرده‌ایم به آگهی‌هایی که روی دیوار در شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی می‌بینیم؛ فروش اعضای بدن.

اما وقتی به خودآگاه انسانی خویش برگردیم این اقدام مو بر اندام آدمی سیخ می‌کند، آنچه از ادراکات و شعور، در انسان شکل‌ گرفته، خرید و فروش را مورد مسائلی جستجو می‌کند که مورد استفاده انسان قرار گیرند.

بدن انسان نه کالاست که برای فروش عرضه شود و نه خودرو.

بانک اهدای داوطلبانه‌ی اعضای بدن در کشورهای توسعه‌یافته

در کشورهای توسعه‌یافته و یا در حال توسعه، بانک فروش اعضای بدن از میان داوطلبانی که پیش از مرگ،‌ داوطلب اهدای اعضای خود در صورت حوادث و سوانح آنی می‌شوند، این اعضاء را برای نیازمندان تامین می‌کند.

در این اقدام نه تنها آدمی عذاب وجدان ندارد بلکه خرسندی نیز به همراه خواهد بود وقتی که فردی به دلیل حادثه غیرخواسته و با اهدای اعضای بدن خود، زندگی یک انسان دیگر را نجات می‌بخشد و به آن فرد زندگی مجدد.

این امر اعتلای روح انسانی و فداکاری فردی‌ و جمعی آن جامعه است که حاضر می‌شود تا با اهدای رایگان عضوی از بدن خویش، محتضری را به زندگی دوباره برگرداند.

هر چند فروش اعضای بدن، برای یک بیمار یا نیازمند می‌تواند حیاتی باشد اما آنچه در ایران امروز و تحت حاکمیت ولایت فقیه می‌بینیم حکایت از چیز دیگری دارد.

در حاکمیت ولایت‌فقیه معادله معکوس است

در ایران تحت حاکمیت ولایت‌فقیه، معادله در این باب معکوس است، ممکن است اندک افرادی داوطلبانه، اعضای بدن خویش را بعد از مرگ‌های ناشی از حوادث اهدا کنند اما قسمت دردناک ماجرا در اینجا نیست.

قسمت دردناک ماجرا در اینجاست که فروش اعضای بدن، نه بعد از فوت ناشی از سوانح  و حوادث، بلکه در حالی که صاحبان آن اعضاء زنده هستند صورت می‌گیرد.

وجه غالب در ایران، فروش اعضای بدن به خصوص فروش اعضای بدن جوانان است و فقر و نیاز شدید مالی فروشنده تا نیاز خریدار به عضو.

یک انسان زنده و سالم که مجبور است به خاطر فقر و نداری، بخشی از وجود و هستی خود را که در وجودش به ودیعه گذاشته شده است، در کشوری بر روی دریایی از نفت و ثروت‌های طبیعی بفروشد.

یکی به خاطر مخارج زندگی خانواده، یکی برای مخارج ادامه تحصیل، یکی برای ازدواج، یکی برای اجاره و رهن مسکن و بی‌شمار علل دیگر که می‌توان حدس زد و در آگهی‌ها یا در گفتگو با فروشندگان اعضای بدن خود را بارز می‌کنند. [آگهی جمعی فروش کلیه کارگران کارخانه مس چهار گنبد]

بعد سیاسی پدیده فروش اعضاء بدن

فروش اعضای بدن دلیلی جز فقر ندارد. سنت بود که گفته می‌شد وقتی فقر از دری وارد خانه‌ای می‌شود، ایمان و فضیلت از آن خانه رخت برمی‌بندد.

اما درباره این پدیده یعنی فروش اعضای بدن جوانان، بحث بر سر فضائل و مسائل متافیزیکی نیست.

بحث بر سر این است که چرا در کشوری که بنا بر اذعان رسانه‌های حکومت ولایت‌فقیه، «۵۶ برابر کل اروپا نفت و گاز کشف‌شده و ۳۸ برابر اروپا ذخایر معدنی دارد و به تنهایی از کل قاره اروپا ثروتمندتر است» سرنوشت جوان ایرانی باید بر این مدار بچرخد؟!

از برآیند موضوعات ذکر شده، زاویه تاریکی از فروش اعضای بدن جوانان در ایران روشن می‌شود، بعد سیاسی آن.

به این معنا که یک حاکمیت نالایق و طرار، برای پیشبرد مطامع ایدئولوژیک خود، ثروت‌های عمومی کشور را در کشورهایی هزینه می‌کند که جبهه مقدم ولایت‌فقیه برای رسیدن بهار تغییر به ایران باشند.

بر این گزینه باید افزود؛ جاه‌طلبی ۴۰۰ میلیارد دلاری هسته‌ای نظام ولایت‌فقیه برای بقا را که از ابتدای دهه ۱۳۸۰، هزینه کرده است.

گزینه‌هایی از این دست بسیارند توسعه برنامه موشکی که در شهرهای کشورهای خاورمیانه فرود بیایند و محافظ حاکمیتش باشند و خاصه‌خرجی‌ها برای کشورهای هم‌پیمان.

در بین این کشورهای هم‌پیمان و یار، اغیار مردم ایرانند که باید تاوان فقر ناشی از سیاست‌های ولایت‌فقیه را فروش اعضای بدن خود بدهند. تجارتی به قیمت مرگ

یک درس؛ یک نتیجه

با توضیحاتی که گذشت جز یک درس و یک نتیجه نمی‌توان گرفت؛ در اینجا گر چه در ابتدا موضوع، بعد انسانی به خود می‌گیرد و احساسات آدمی را تا بن استخوان جریحه‌دار می‌‌کند، اما در کنه پدیده، موضوع سیاسی خود را پنهان کرده است.

از سویی تجربه بیش از چهار دهه‌ای حاکمیت ولایت‌فقیه نشان داده که هر چه زمان به پیش می‌رود شهروند ایرانی بیشتر و بیشتر باید شاهد فجایع؛ البته اگر بتواند عمق پدیده را نشان دهد و مرگ فضائلی از این دست است.

شاید بهتر باشد هر آنکس از ما که چشمهایش بارها نگاه را از روی آگهی‌هایی از سنخ فروش اعضای بدن رد کرده، یکبار باید به این بیندیشیم که گزینه دیگری جز وضعیت موجود وجود دارد؛ گزینه تغییر و ایجاد حکومتی که در آن حرمت و کرامت انسانی به قدری پاس داشته شود که شهروند ایرانی، پاره‌ای از تن خود را به خاطر فقر در کشوری ثروتمند نفروشد.

لختی تفکر بر روی این موضوع. [مینای ۱۹ ساله می‌خواهد کلیه و کبد خود را بفروشد؛ چرخه فقر و مرگ تدریجی یا برون رفت قیام؟]

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)