چگونگی برخورد با سیاست آمریکا در کشور ما بسیار مهم است و طبعاً مورد مناقشه. کشمکش بر سر این مسئله گاه بحث های سیاست داخلی را هم تحت الشعاع قرار می دهد. به نظر می آ ید که تعیین تکلیف این رابطه در معین کردن سرنوشت آینده ی کشور بسیار مهم باشد.

برخی این کشور را دموکرات و خیرخواه می دانند که خواستار دموکراتیزه کردن کشورهای خاورمیانه است ، ادعایی که بوش نیز در آغاز حمله به افغانستان و عراق مطرح می کرد. در مقابل، گروهی از موضع ضد امپریالیستی و ضد سرمایه به آمریکا حمله می کنند. واقعیت امر اینست که آمریکا تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد در کشورما بر اثر جور و ستمی که از دولت های روس و انگلیس کشیده بودیم محبوب بود و فداکاری باسکرویل معلم آمریکایی در مشروطه و خدمات شوستر ورد زبان بود . ولی موضع ملیون غیر از این دو است. امروز اگر ملیون و استقلال طلبان ایران به سیاست آمریکا ایراد می گیرند برای دفاع از کشور و استقلال آنست .

حمله ی آمریکا به افغانستان و عراق در همسایگی ایران پی آمدهای ناگواری برای این کشورها داشت و سیاست تجاوزگر آمریکا را بیش از پیش به نمایش گذاشت و مشخص شد که آمریکا برای ایران نیز چنین سرنوشتی را می خواهد رقم بزند و حال اگر به دلایل نظامی اکنون این حمله میسر نبود با تحریم و وسایل دیگر در راه رسیدن به هدف خویش خواهد کوشید.

حاصل حمله های آمریکا در منطقه جز کشتار میلیون ها انسان و آواره کردن میلیون های دیگر نبوده است. با وجود روشن بودن قضایا و وجود اسناد و مدارک لازم ، دشمنان موجودیت ایران نارضایی مردم علیه حکومت را دستاویز کرده اند تا حمله به ایران را موجه جلوه بدهند. جالب آنست که برخی به تئوری های سر هم بندی شده پناه می برند که سیاست آمریکا تجاوزکارانه نیست و این کشور فقط خواستار امنیت برای سرمایه اش است و به این ترتیب باید تسلیم خواست های آمریکا شد زیرا خواستار سرمایه گذاری درایران است و ثبات و ترقی به ایران برخواهد گشت . اینها متاسفانه درگیر ایدئولوژی های اقتصاد محور قدیم هستند و بعد سیاسی استراتژی آمریکا را نادیده می گیرند.

شاید زمینه ی بین المللی شکل گیری جهان بینی جدید در ایالات متحده با مطالعه ی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میسر باشد .فروپاشی شوروی به منزله ی پیروزی برای آمریکا محسوب شد در حالیکه این فروپاشی ناشی از عیوب ساختاری و خطاهای خود شوروی بود. این وضع باعث شد تا آمریکا خود را بی رقیب ببیند و با حمله ی ۱۱ سپتامبر، دست به یک سری اقدامات تلافی جویانه یا بهتر بگوییم انتقامجویانه و ترور بزند. ۱۱ سپتامبر موجب شد کنگره آمریکا بلافاصله به رئیس جمهور اجازه بدهد که بدون کسب اجازه از سنا اقدامات نظامی را آغاز کند.

هدف از جنگ ها چنین توجیه می شد که اگر کشورهای سنتی را که تروریست پرور هستند دموکراتیزه کنیم آمریکا و جهان در امنیت بیشتری بسر خواهد برد. بسیاری از فرهیختگان و نویسندگان و روزنامه نویسان بنام این را باور کردند و آن را تبلیغ کردند ولی بعداً سرافکنده و ناچار به پوزش خواهی شدند.

تجربه ی جنگ در افغانستان

تصور م یشد جنگ در افغانستان برق آسا باشد ولی در عمل بیش از ۲۰ سال طول کشید. انتخاب حامد کرزای با کمک دیپلمات های آمریکایی به عنوان رهبر موقت کشور به کلی خطا بود و نشان از به کار گماردن یک دست نشانده داشت. رهبر جدید در افغانستان ناشناخته بود و از حمایت مردمی برخوردار نبود. در واقع ، او فقط در کابل ، حکومت می کرد در حالی که قدرت واقعی در افغانستان به دست جنگ سالاران اتحاد شمال بود که پس از اخراج طالبان ، نفوذ خود را در این کشور گسترش دادند. پیوند القاعده با طالبان که ازدواج بن لادن با دختر ملاعمر نمونه ی سمبلیک آن بود، کار آمریکا را دشوارتر کرد و ادعای ایالات متحده برای آوردن دموکراسی به افغانستان با درگیر شدن سربازان آمریکایی در جنگ تروریستی و چریکی نقش برآب شد. در نهایت آشکار شد که منظور آمریکا از «دموکراتیزه کردن» کاشتن اجباری یک رژیم دست نشانده در یک کشوراست.

افغانستان نه تنها نا امن شد بلکه با همسایگان نیز اختلاف پیدا کرد و نیروهای آمریکایی در مقیاس با نیروهای طالبان توانایی کنترل کمتری بر افغانستان داشتند. بدین ترتیب اولویت های ایالات متحده در افغانستان از شکست طالبان به آشتی با آنها تغییر یافت.

طالبان پاکستان و افغانستان در مرز مشترک دو کشور حکومت مستقل جدیدی بنام “امارت اسلامی وزیرستان” ایجاد کردند که انحصاراً از قبیله پشتون است. مرکز این حکومت شهرک مرزی وانه اعلام شده است. بدین ترتیب نه تنها دموکراسی به افغانستان وارد نشد بلکه سرانجام آمریکا علناً حکومت طالبان را به رسمیت شناخت. تازه احتمال ایجاد امارت های کوچک نیز در این منطقه می رود که اگر واقع شود، موجب جنگ های قبیله ای فراوانی خواهد شد.

تجربه ی جنگ در عراق

جنگ با عراق نیز از زمره جنگ هایی است که برای برقراری نظم نوین جهانی صورت گرفت البته اگر بتوان آن را جنگ نامید . زیرا این بزرگ ترین قدرت نظامی جهان همواره یک کشور را در جهان سوم انتخاب می کند و پس از ایجاد جار و جنجال و تبلیغ خطرهای واهی برای امنیت و صلح جهانی و بشریت و غیره، کشور مورد نظر را خلع سلاح می کند و سپس بر آن کشور مفلوک که حالا دست و پا یش بسته است، حمله می برد. این کار قدرت نمایی به قیمت حمله به یک کشور بی دفاع است و البته قوانین جنگی هم در آن رعایت نمی شود.

برای خلع سلاح کردن این کشورها بسیاری از ارگان های جهانی مانند سازمان ملل به یاری آمریکا می شتابند و کشتار به نام جنگ انجام می گیرد که صورت ظاهر قابل قبول داشته باشد؛ چنانکه مادلین آلبرایت سفیر آمریکا درجلسه شورای امنیت توسل به زور با استناد به ماده ۵۱ منشور ملل را متحد توجیه کرد. ماده ۵۱ استفاده از زور را به منظور دفاع از خود در برابر «حمله ی مسلحانه» تجویز می کند. استناد به این ماده برای توجیه موشک باران بغداد بود برای اتهام های اثبات نشده و در حقیقت دروغ هایی که دستگاه ها ی امنیتی خود آمریکا ترویج کرده بودند.

مردم عراق نخست با تحریم های اقتصادی به گروگان آمریکا درآمدند و حتا از واردات دارو محروم شدند. وزیر بهداشت عراق در آن زمان مرگ و میر کودکان را بیش از ۱۰۰هزار نفر دانست بعدها این رقم دستکم به ۵۰۰ هزارنفر رسید و خانم مادلین آلبرایت در یک مصاحبه ای ضمن تایید امر، آن را لازم توصیف کرده که این سخن جنجال برانگیز شد و او چند سال بعد در گفتگو با شبکه یورونیوز در مورد سخن جنجال برانگیزش که گفته بود تحریم ها در برابر مرگ پانصد هزار کودک عراقی ارزش داشت، توضیح داد: پیش تر نیز گفته ام که این احمقانه ترین چیزی است که در زندگی ام گفته ام.(۱)

همانطور که کالین پاول بعدها دروغ های خود را در این مورد پس گرفت و معلوم شد تمام اطلاعات ارائه شده از سوی وزیر امور وقت خارجه آمریکا به اعضای شورای امنیت (در اثبات تولید سلاح های کشتار جمعی در عراق) غیر واقعی بوده است.

دروغ بزرگ دیگر ادعای آمادگی عراق برای حمله به بریتانیا در ۴۵ دقیقه ، ادعایی بود که تونی بلر در ۲۴ سپتامبر ۲۰۰۲ در مجلس بریتانیا اعلام کرد و به فوریت، به تیتر اصلی رسانه های این کشور تبدیل شد: «عراق یک برنامه نظامی فعال برای استفاده از سلاح های شیمیایی و میکروبی دارد که می تواند در عرض ۴۵ دقیقه فعال شود.»(۲)

شتابزدگی آمریکا در تصفیه بعثی ها در عراق از حکومت و بیکار کردن سازمان های امنیتی صدام و نادیده انگاشتن باورهای دینی مردم که اکثریت شیعه هستند و به نفوذ ایران کمک رساند. اینها از جمله اشتباهات بزرگی بود که عواقب غیر منتظره ای برای سیاست آمریکا در برداشت که از تفصیل آن می گذریم.

نتیجه

نتیجه اینکه در ایالات متحده، ایده ی برتری نظامی – سیاسی مطلق ایالات متحده نسبت به سایر قدرت ها، تعیین کننده است. این توهم، مبنای ثابت ایدئولوژیک سیاست خارجی این کشور است .

Paul Dundes Wolfowitz پل ولفویتز، نومحافظه کار بنام و رئیس سابق بانک جهانی است که از او با عنوان معمار جنگ آمریکا و عراق یاد میکنند وی در یک سند محرمانه که به تازگی بخش هایی از آن انتشار یافته سیاست آمریکا را چنین توصیف می کند:

«وظیفه اصلی ما پیشگیری است.

مورد دوم تقویت و گسترش توافق های دفاعی با متحدان و ارائه یک پاسخ جمعی برای جلوگیری از تهدیدها و یا در صورت لزوم مقابله با آنها یکی از ویژگی های اصلی استراتژی دفاعی منطقه ای ایالات متحده است.

سومین امر جلوگیری از تسلط هرگونه قدرت خصمانه بر منطقه ای مهم برای منافع ایالات متحده و تقویت موانع در برابر ظهور مجدد یک تهدید جهانی برای منافع ایالات متحده و متحدان آن است.

این مناطق شامل اروپا ، آسیای شرقی ، خاورمیانه ، خلیج فارس و آمریکای لاتین است.

 کنترل تلفیقی و غیر دموکراتیک منابع چنین مناطق حیاتی می تواند تهدیدی جدی برای امنیت ما باشد”.

 هدف چهارم، طبق این سند، “کاهش منابع بی ثباتی منطقه ای و محدود کردن خشونت در صورت بروز درگیری با تشویق به گسترش و تثبیت دولت دموکراتیک و سیستم های اقتصادی باز و دلسرد کردن از گسترش فن آوری مخرب ، به ویژه سلاح های کشتار جمعی» .(۳)

با این برنامه راهبردی کاملاً مشخص است که ادعای دموکراتیزه کردن خاورمیانه بزرگ به شدت پوچ و فاقد خاصیت و کارایی است. هر قدر هم امریکایی ها درباره مزایای آزادی و آسیب دیکتاتوری داد سخن بدهند، تحمل کشورهایی را که مستقل باشند و نافرمان، ندارد. از آن جمله روسیه ، چین ، ایران ، سوریه ، کره شمالی را می توان نام برد.

 از این رو اقدامات ایالات متحده همراه با یک استراتژی تهاجمی نظامی تصویری از استکبار و خودخواهی در اذهان ایجاد کرده که کشورهای خاورمیانه را بیش از اینکه جذب کند، دفع کرده است.

 تجزیه و تحلیل استراتژی ایالات متحده در افغانستان و عراق به ما می آموزد که بدانیم پیشرفته ترین قدرت از نظر نظامی، توانایی اجرای خواست های خود را به تنهایی در دنیای مدرن ندارد. وقتی بوش پسربعنوان پرزیدنت امریکا ، مرکز و مدعی مدل دموکراسی جهان و یک کشور سکولار، با بدست گرفتن کتاب مقدس انجیل، از موضع مذهب پروتستان، مبارزه با تروریسم جهانی را که در زمین بعنوان شر مطلق تجسم یافته، اعلام می کند، می بینیم چقدر شبیه دشمن خود جمهوری اسلامی شده است. این تصویر مضحک به نحوی دیگر و در ابعادی بزرگتر، توسط ترامپ تکرار شد.

ایالات متحده برای از بین بردن هر گونه تهدید امنیتی نیازمند ارزیابی این تهدیدها توسط سازمان سیا است و این سازمان هم تمایل به سیاسی کردن اطلاعات خود دارد.

در پایان سال ۲۰۰۲ سیاست آمریکا نه تنها از طرف دموکرات ها ، بلکه از جناح میانه رو جمهوری خواهان نیز موجب سرگردانی و انتقاد شد ولی با آمدن ترامپ مشکلات دیگری بر آن سیاست افزوده شد.

مجال آن نیست تا به تلاش های لابی اسراییل [ کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل (آیپک)] در کشاندن آمریکا به جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ سخن بگوییم که این تلاش برای کشاندن جنگ برای ایران نیز هنوز ادامه دارد. تا وقتی عنصر قدرت نظامی در سیاست خارجی آمریکا حاکم است و توهمات سیاستمدارانش در حدی که می بینیم، گره از مشکلات نه ایران بلکه خاورمیانه گشوده نخواهد شد.

۲۳ اردیبشهت ۱۴۰۰

۲۰۲۱/۰۵/۱۳

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)