دیروز که متن بیانیه مصطفی تاج زاده را خواندم، برای خودم این پرسش مطرح شد که باید چگونه با این اعلام حضور مواجه شد؟ اکثر مطالبات مطرح شده در بیانیه، مطلوب و مورد توافق طیف وسیعی از فعالین سیاسی است که به دنبال اصلاحات ساختاری هستند؛ اما آیا طرح مطالبات مطلوب، کفایت می کند تا از شخصی حمایت کرد؟ آیا مسیر انتخاباتی و حضور در قدرت، امکان تحقق این مطالبات را ممکن می کند؟ آیا شکست اصلاح طلبیِ در قدرت ناشی از ضعف شخصیت ها بود یا نتیجه ظرفیت محدود ساختار قدرت برای اصلاح؟

پرسش‎هایی از این دست باعث شد در رد و حمایت از این حضور، کاملا مردد باشم. گشتی در شبکه های مجازی باعث شد پرسش های دیگری نیز در ذهنم شکل بگیرد. پرسش های از این دست که “آیا تاج زاده آمده با شعارهای رادیکال، تنور انتخابات را گرم کند و در نهایت با ژستی تشکیلاتی به نفع گزینه‌ای کنار برود که نه مطلوب حامیان آن شعار‎هاست، نه توان تحقق آن را دارد؟”. یا پرسش هایی از این دست که “چه تضمینی است تاج زاده، خلف عهد نکند؟ مگر این امر در کارنامه اصلاح طلبی بی سابقه است؟”.

احتمال بالای رد صلاحیت شدن مصطفی تاج زاده باعث شد که پرسش از امکان اصلاح در ساختار حاکمیت با حضور اصلاح طلبان در قدرت، بلا موضوع جلوه کند و کمتر کسی به آن بپردازد. عقلانیت جمعی‌ای که متکی به تجربیات پیشین بود به این امر گواهی میدهد که، نظامی که هاشمی رفسنجانی را رد صلاحیت می‎کند نباید واهمه‌ای از رد صلاحیت مصطفی تاج زاده داشته باشد. و همچنین بحران جانشینی رهبری در آینده، اختلافات در بدنه اصلاح طلبی و همچنین بی تفاوتی طیف وسیعی از مردم به مسئله انتخابات باعث می شود به امکان پیروزی در انتخابات با گزینه‌ای مانند تاج زاده چندان امیدی نداشت؛ پس ضرورتی ندارد به پرسش‎هایی از این دست پاسخی داد. با وجود همه این مشکلات و پرسش‌های بی پاسخ موجود، چه چیز می تواند انگیزه ای باشد که همچنان به مسئله انتخابات و حضور تاج زاده توجه کرد و به آن پرداخت؟

در چند هفته اخیر، با ظهور شبکه اجتماعی کلاب‎هاوس، بارقه امیدی رخ نمود، و آن میل گروه ها و طیف های مختلف نیروهای سیاسی بود برای گفتگو و واکاوی ریشه های مشکلات. تقریبا بلا‎استثناء همه‎ی نیروها باور دارند که دیگر کسی نمی‎تواند مدعی شود که “همه چی آرومه، من چقدر خوش بختم”. این فهم مشترک از نارضایتی فراگیر همه گروه ها را ملزم به باز‎اندیشی در راه ها و گفتمان ها کرده، و از این روست که به گفتگو برای بازشناسی ضعف گفتمان‎هایشان و اصلاح آن تن داده اند. بحرانی نظری بر همه‌ی اردوگاه های سیاسی حاکم است و بدون ترمیم این بحران های نظری، ترمیم بحران‌های ساختاری ممکن نیست. استبداد واقعیت‎های سخت موجود، ضرورتی ایجاد کرده که گروه ها تن به گفتگو دهند. 

پالایش نظرات و اصلاح گفتمان ها، ضرورتی است که فضای انتخاباتی را جدا از معناداری خود انتخابات، واجد اهمیت کرده است. برای نیروهای سیاسی که انتخابات را در رای گیری و کسب قدرت خلاصه می کنند، همه برنامه ها و اکت‎های سیاسی زمانی معنا و اهمیت پیدا می کند که امکان کسب تایید صلاحیت را داشته باشند، این نگاه سیاسی که معنای انتخابات را با اراده قدرت حاکم گره زده است، ناخواسته فرصت هرگونه خلق امکان های سیاسی را از خودش سلب کرده؛ چرا که معنای انتخابات را نه در کنش خود، که در اراده دیگری جستجو می کند.

گستردگی یأس و ناامیدی در جامعه و سردی فضای سیاسی باعث شده، بسیاری از سیاست‎مداران یأس و ناامیدی را نه به‎عنوان بخشی از مشکل، بلکه به‎عنوان آغاز‎گاه و اصلی از اصول راهبردی خود قرار دهند و بجای حل مسئله، بدنبال تطبیق خود با واقعیت موجود باشند. این سیاستمداران از تفسیر جامعه نه برای تغییر آن، بلکه برای تصحیح باورهای خود بهره می برند و از پیش تسلیم شرایط شده اند. شکست دولت روحانی و خشم جامعه، روح پراگماتیستی فعالین سیاسی را تضعیف کرده و نبود استراتژی سیاسی آنها را به پیروی از واقعیت سخت موجود کشانده و هر نوع اراده سیاسی را در آنها فلج کرده است.

به عبارت دیگر، شکست در نتیجه باعث شده بسیاری از سیاستمداران ریشه شکست را در شیوه و روش سیاسی خود ببینند. روح پراگماتیسم سیاسی که در ۹۲ امکان های سیاسی جدیدی خلق کرد، پس از خلف وعده روحانی جای خود را به رادیکالیسم کور و محافظه‎کاری منفعل داده است. امروز گروهی به کمتر از یک انقلاب راضی نیستند و گروهی که به انقلاب امیدی ندارند به هیچ حرکتی خوش بین نیستند. در این چنین فضایی است که برای هر کنش سیاسی باید اندکی امید و خوش بینی را پذیرفت و تسلیم سیاهی واقعیت نشد.

اعلام حضور تاج زاده و مطالبات مطرح شده از جانب او که از نظر بسیاری از تحلیل‎گران مطالباتی دست‎نیافتنی است، از آن رو واجد اهمیت است که نماینده یک روح پراگماتیسم سیاسی است که شکست را از پیش نپذیرفته و آن را درونی نکرده و از طرفی به واقعیت پشت نکرده است. این نگاه سیاسی از سوی بسیاری از گروه های سیاسی مورد حمله قرار گرفته است، محافظه کاران اصلاح طلب، کنش گران مدنی ناامید از اصلاح، براندازان عبور کرده از اصلاح؛ برای بسیاری از آنها حاملان این اندیشه برهم زننده باورهای ذهنی ایست که آنها مدت‎هاست در خود تثبیت کرده‎اند و میل و رغبتی برای بازاندیشی در خود نمی‎بینند. این نگاه درست از این جنبه است که پرداختن به آن واجد اهمیت است و حضور تاج زاده به‎عنوان چهره اصلی آن می توانند فضای گفتگو در انتخابات را معنا دار کند، حتی اگر انتخابات بی معنا باشد. 

پیش از حضور تاج زاده در انتخابات، مطالبات جنبش سبز بهانه ای برای بحث و باز اندیشی نداشت چرا که اکثریت گزینه های موجود باوری به آن جنبش و آن حضور خیابانی نداشتند. آمدن تاج زاده برای برخی از فعالین جنبش سبز از این رو مهم است که می تواند با مطرح کردن آرمان‎های آن جنبش مدنی، بسیاری از محافظه کاران و رادیکال ها را به چالش و گفت‎وگوی موثر بکشاند. گفتگویی که حامل ارزش های دموکراتیک است.

طغیان توده‎ها، و دو جنبش اعتراضی به حق مردم در سال ۹۶ و ۹۸ که با سرکوب گسترده و خونین همراه بود، پیامد های ناخواسته ای داشته است که فضای سیاسی کشور را متاثر از خشم و نفرت تحمیل شده بر جامعه، به سمت راه حل های سریع، دستور زبان سیاسی غیرمدارا‎گرایانه سوق داده است. نسلی از فعالین سیاسی در این فضا پرورش یافته‎اند که گسست عمیقی با تجربه های پیشین دارند و نگاه غیر راهبردی و غیر ملی برخی فعالین که تحریم و فشارهای خارجی را محور اصلی تغییرات می دانند بخشی از پیامدهای نامطلوب این فضا ست که نیاز به اصلاح و بازاندیشی داد.

خوش بینی، ضرورت هر عمل سیاسی است اما نباید ما را دچار توهم کند. از این رو مواجه با تاج زاده نیز باید با راست آزمایی های همراه باشد، تاج‎زاده زمانی می تواند حامل تغییر باشد که حامیان و طرف‎های مشورت خود را کسانی قرار دهد که مقاومت اصولی آنها موءید باورها و حرف های آنهاست. میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو نماد پایدار جنبش سبز هستند که آقای تاج زاده باید با رجوع به آنها خط سیاسی خود را از اصلاح طلبان محافظه کار تمایز بخشد. بی اعتمادی بسیاری از شخصیت ها به تصمیم آقای تاج زاده، برای بعد از رد صلاحیت احتمالی، نگرانی قابل تأمل و به‎حقی است. چهره های سیاسی بسیاری مطالبات تاج زاده و شجاعت و سماجت او را تصدیق می کنند ولی از آنجایی که تاج زاده خود را در چارچوب اصلاح طلبانی تعریف می کنند که رفتار سیاسی آنها نه راه حل، بلکه بخشی از مشکلات موجود است، باعث شده انگیزه ای برای حمایت از او نداشته باشند.

این تاج زاده است که در روز های آتی با بازی سیاسی خود نشان خواهد داد حامل تغییر است یا حضورش نمایشی است برای گرم کردن بازار انتخاباتی دیگران. برای نیروهای سیاسی همچون من که به جنبش سبز باور دارند، جلب نظر رهبران جنبش، احیای منشور ملی و دمکراتیک آن در فضای کنونی، شرط اصلی است برای حمایت و آزمایشی برای راست آزمایی گفته های آقای تاج زاده است.

موثرترین کنشی که نیروهای مدنی-سیاسی می توانند در فضای انتخابات داشته باشند، بسط و گسترش گفتگوی است که به تعمیق ارزش های دمکراتیک منتهی شود.تعیین شروط برای چهره پیش روی همچون تاج زاده نیز در راستای این امر است که، فضای انتخابات از بازی عشق و نفرت به سمت تحلیل و گفتگوهای پیش برود که نتایج بلند مدت و موثری برای جامعه مدنی داشته باشد. در قسمت دوم، به این موضوع خواهم پرداخت که چرا اولویت دارد از فضای انتخابات برای تحکیم و گفتگو در جامعه مدنی بهره ببریم، تا پیغامی برای حاکمیت و قدرت داشته باشیم. و چرا مطالبه تحریم و بی تفاوتی به انتخابات رویکردی است معطوف به حاکمیت و قدرت، نه معطوف به جامعه مدنی.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)