موضوع مورد بحث در اینجا بنظر من نقش کلیدی در تعیین تاکتیک و استراتژی سیاستهای عملی تمام فعالین سوسیالیستی دارد. بحث زیر از نظر من قطعی نیست و باین جهت از علاقمندان دعوت میکنم ما را از نظرات خود محروم نکنند.

بنظر میاید که اثبات وجود یا عدم وجود “شرایط انقلابی” در ایران امروز دلیلی برای تعیین سیاستهای چپ روانه یا برعکس محافظه کارانه در میان فعالین سوسیالیست و کارگری باشد. تعابیر مختلف از شرایط انقلابی را باید با رجوع به لنین که این مفهوم را در قالبی کنکرت به ادبیات کمونیستی افزود به چالش کشید. لنین سه عامل اصلی شرایط انقلابی را به این شرح معرفی کرد:

« ١( هنگامی که برای طبقات حاکم این امکان وجود ندارد که بدون هیچ تغییری حکومت خود را حفظ کنند، هنگامی که در بین “طبقات بالا” به نحوی از انحا بحران وجود داشته باشد، بحران سیاسی طبقه حاکم منجر به شکافی می شود که از طریق آن نارضایتی و خشم طبقات ستمدیده بروز پیدا میکند. برای شرایط انقلابی، معمولاً “طبقات پایین نمی خواهند” به شیوه گذشته زندگی کنند کافی نیست. همچنین لازم است که “طبقات بالا نتوانند” به شیوه قدیمی زندگی کنند.

٢) وقتی رنج و نیاز طبقات تحت ستم بیش از حد معمول افزایش یافته باشد.

٣) هنگامی که به دلایل فوق تحرک توده ها بنحو چشمگیری افزایش یافته باشد، [توده ها که] در “زمان صلح” بدون هیچ شکایتی اجازه میدادند از آنها سرقت شود، اما، در هنگام طغیان، هم بخاطر شرایط بحران و هم توسط خود “طبقات بالا” به یک اقدام تاریخی مستقل کشیده می شوند.»

نقل از فروپاشی انترناسیونال دوم، ترجمه گوگل، ویراستاری از من

از آنجا که عوامل ٢ و ٣ و حتی نیمی از عامل ١ یعنی “پائینی ها نمیخواهند مانند سابق بر آنها حکومت شود” عینی، آشکار، مشخص و با معیارهای قابل شمارش قابل اندازه گیری هستند، یعنی اساسا فاکت هستند، بعید میدانم سوسیالیستها اختلاف نظری درباره وجود این دو عامل در ایران امروز در ارزیابی از شرایط انقلابی داشته باشند. آنچه میتواند مورد مناقشه قرار بگیرد، بخشی از عامل اول یعنی “بالائی ها نتوانند به شیوه سابق حکومت کنند” است.

معیار لنین برای شناخت چنین عاملی شکاف درون حکومتی است. شکافی که توده زحمتکش از درز آن نارضایتی خود را بروز میدهند. بعبارت دیگر او ناتوانی بالائی ها را در قلمرو سیاست مطرح میکند.

دوستی میگوید: «رژیم هنوز توان سرکوب و اداره حکومت دارد. تا وقتیکه رژیم از این نظر فلج نشود نمیشه گفت شرایط انقلابی است.»

لنین اما ناتوانی طبقه برای ادامه حکومت به شیوه سابق را در قلمرو سیاست مطرح کرده است نه در ظرفیتش برای سرکوب خشونت آمیز اعتراضات. مثال حکومت شاه مصداق ادعای لنین است. شاه ظرفیت کمی برای سرکوب خشونت آمیزتر انقلاب ۵٧ نداشت. آمریکا هویزر را فرستاد تا ارتش شاه را خنثی کند. در مقطعی که شاه تسلیم شد، شاه در عرصه سیاسی، نه لزوما نظامی، در مقابل انقلاب شکست خورده بود، ناتوانی اقتدار شاه را میتوان در تغییر کابینه های دولت در فردای هفده شهریور نشان داد.

همین اختلاف کوچک در تبیین شرایط انقلابی منجر به دو سیاست کاملا متفاوت، به دو تاکتیک و دو استراتژی متفاوت اعتراضی در برخورد به شرایط جاری در ایران میشود. از یکسو اگر شرایط حاکم در کشور را انقلابی ارزیابی کنیم آنگاه احتمال — نه قطعیت — بروز یک انقلاب را در تصمیم گیری مان دخالت داده ایم که در آنصورت لیستی از فعالیتهای انقلابی روی میزمان قرار میگیرد. اما اگر شرایط را غیر انقلابی ارزیابی کنیم به تاکتیک فعالیتهای روتین و آرام تر روی میاوریم. هر یک ممکن است به بیراهه رفتن باشد. بنظر من، ما در مقطعی از تحولات تعیین کننده در ایران قرار داریم که بضاعت ارزیابی اشتباه را نداریم.

علیرغم اینکه به فرمول لنین سمپاتی دارم اما در اینمورد اصولگرا نیستم. شاید امروز لازم است معیارهای جدیدی بر آنچه لنین مطرح کرده بود را در ارزیابی از شرایط انقلابی در نظر داشت. پس اگر معیار لنین در ارزیابی شرایط انقلابی کافی است، که بنظر من هست، “بالایی ها نمیتوانند به شکل سابق حکومت کنند” و در نتیجه شرایط انقلابی است چرا که شکافی جاری در دم و دستگاه جمهوری اسلامی بسیار آشکار است. اما اگر معیار لنین کافی نیست، چه معیارهای جدیدی برای ارزیابی شرایط انقلابی باید تغییر کنند یا به آنها اضافه شوند؟

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)