شایان، مرد ترنس و ساکن تهران است. او از مسائلی که در راه بروز هویت جنسیتی برایش به وجود آمده برایمان نوشته است.
از تجربیاتش در مدرسه، برخورد کادر آموزشی، تبعیض در محیط آموزشی و همچنین نقش خانواده در حفظ روحیه افراد ترنس در مقابله با ناملایمات جامعه برای همراهان شش رنگ میگوید.
حمایت و ایستادگی خانوادههای افراد الجیبیتی در مقابل خشونت و تبعیض سیستماتیک قدم بسیار موثری در جلوگیری از این روند مملو از تحقیر و نقض حقوق بشر است.
مسیر کشف و خودشناسی
من – شایان – مرد ترنس هستم با گرایش جنسی بایسکشوال و اهل جنوب شهر تهرانم. ۱۹ سالمه و دنبال کارای گرفتن مجوز[تطبیق جنسیت] هستم. از سال اول دبیرستان یکی تو مدرسهمون بود که همه میگفتن این پسر ترنسه و این حرفها. من از دوستم پرسیدم ترنس یعنی چی؟ چون تا اون موقع فقط کلمههایی مثل کلمه «دوجنسه» رو شنیده بودم که چیزای خوبی هم راجع بهشون نمیگفتن و منم همیشه فکر میکردم من اونجوریام و اگه به کسی بگم خانواده م رو از دست میدم و همه مسخرهم میکنن. ولی اون موقع دوستم بهم گفت که ترنس کسیه که «عمل میکنه و رفتاراش مخالف جسمشه».
من از اون روز دیگه هی تحقیق کردم، هی چیزای مختلف خوندم. تو اون مدت با چیزهایی مثل لزبین و گرایشات مختلف آشنا شدم. اولش گفتم شاید یه لزبینم که بوچ یا هارد بوچم، ولی بعد از تحقیقات زیاد که فکر کنم نزدیک یک سال و خوردهای با خودم درگیر بودم، فهمیدم که من واقعا ترنسم و گرایشم هم بایسکشواله.
آشکارسازی و اهمیت حمایت خانواده
اسفند ۹۷ بود که دیگه کاملا مطمئن بودم و تصمیم گرفتم به خانوادهم بگم چند روز حالم بد بود و با خودم درگیر بودم که اگه بگم چی میشه. تو اون چند روزم مادرم و خواهر بزرگترم هی باهام حرف میزدن که بهشون بگم چی شده، منم فقط بهشون میگفتم که به مشاور میگم.
بعد از سه چهار روز تلفنی با یه مشاور حرف زدم. اون دکترم به من گفت نشونهای تو بدنت داری؟ اگه نداری که اینا همهش جو و فکر و خیاله. بعد به مادر و خواهرم گفت که من افسردگی دارم و باید تحت درمان باشم. اون موقع مادرم خب کمی ترسید و فکر کرد که با گذشت زمان من خوب میشم. ولی هم مادرم هم خواهرم واکنش بدی نداشتن و میگفتن هرچیزی هم بشه ما کنارت هستیم.
من چند وقت پیش روانپزشک میرفتم، روانشناس میرفتم، دارو مصرف میکردم، ولی اون روانشناسی که پیشش میرفتم سعی میکرد یه جورایی من رو به طرف «دخترانگی» ببره.
یه جلسه که پیش روانپزشکم رفتم، ایشون یه دکتری رو به من معرفی کردن، گفتن که مورد تأییده و اگه میخوای از این سردرگمی راحت شی برو پیش این دکتر.
وقتی رفتم پیش اون دکتر، همون جلسه اول گفتن که به احتمال زیاد من ترنسم و گفتن که باید به پدرم بگم. مادرم هم به پدرم گفت که بچهمون اینجوریه و ما باید ازش حمایت کنیم، اینجور بچهها اگه حمایت نشن حالشون بد میشه و ممکنه خودکشی کنن و خلاصه پدرم رو راضی کرد. ولی پدرم تا چند وقت تو فکر بود. حتی به من روز دختر رو تبریک میگفت تا اینکه کم کم کنار اومد با گذشت زمان.
دبیرستان؛ کابوسِ نوجوانان الجیبیتی
اون روز تو مدرسه بحث بعضی معضلات و مشکلات جامعه و رفتارهای ناهنجار بود که معلممون مثال زد گفت مثل معتادها و افرادی که برعکس عرف جامعه رفتار میکنن. یکی از همکلاسیهام ازش پرسید نظر شما راجع به ترنسها چیه که اون خانم به اصطلاح روانشناس گفت من اصلا همچین افرادی رو قبول نمیکنم که بیان پیشم مشاوره و قبول ندارم اصلا راجع بهشون حرف نمیزنم، هیچ وقت.
که یکی دیگه از بچههای کلاس گفت آره خانم اینا همهش الکیه و اینجور افراد چندشن. آخه مگه میشه آدم بخواد خودش رو تیکه تیکه کنه که بشه جنس مخالف، مخصوصا دختر، جنسیت به این خوبی و خاص چه جوری میخوان آخه پسر باشن (یادمه که همین دختری که این حرف رو زد، یه بار هم قبلش بهم گفته بود من احساس میکنم این داداشم که تازه میخواد به دنیا بیاد کو*نی یا از ترنسها میشه) همون موقع بود که دیگه احساس میکردم از شدت عصبانیت دارم منفجر میشم. بلند شدم و گفتم شما که ادعای روانشناس بودنتون میشه چرا انقدر راحت راجع به آدما قضاوت میکنید و بهشون توهین میکنید. معلم هم گفت من توهین نکردم تو الان داری جلو من بی احترامی میکنی.
گفتم من بیاحترامی نکردم، دارم از حقوق افرادی دفاع میکنم که ممکنه تو این جمع باشن یا تو خانواده شون همچین فردی باشه. اصلا مگه شما نمیگید که جمهوری اسلامی، همین حکومت تون، همونی که این حکومت رو پایه گذاری کرد حکم تأیید و قبول افراد ترنس رو داد؟
همین حکومت میگه که اعتیاد یه بیماریه و باید به این افراد کمک کنیم. شما که میگی روانشناسی و بالاشهر زندگی میکنی و برای هر جلسه مشاوره خدا تومن میگیرید که من همه اینا رو بعید میدونم، هرچند تحصیلات و بالاشهر زندگی کردن هیچ وقت باعث بالا رفتن شعور آدما نمیشه.
معلمم که حسابی عصبی شده بود از این حرفای من به نماینده کلاس گفت این دانشآموز بیادب رو ببر بیرون تا مدیر به حسابش برسه. وقتی رفتم دفتر و فهمیدن که من چی گفتم حتی میخواستن اخراجم کنن و بفرستنم اداره. چون از نظر اونا داشتم ذهن بچهها رو منحرف میکردم به موضوعات مبتذل و مزخرف.
سرکوب و آزار با عنوان ترویج رفتارهای ناهنجار و خلاف عرف
زنگ زدن به مادرم گفتن و اومد مدرسه. جدا از همه اینا، بیشتر از این حرصم گرفت که به مادرم گفتن شما بچه تون رو تربیت نکردید و اگه بالا سرش بودید این جوری میشد. اون لحظه رفتم جلو که مدیر رو بزنم که مادرم جلوم رو گرفت و نذاشت.
با قول دادن و حرف زدن مادرم و تعهد گرفتن ازم، رضایت دادن که اخراج نشم و من رو اداره نفرستن ولی تو پروندهم زدن که ترویج رفتارهای ناهنجار و خلاف عرف جامعه که تا آخر سال هم اون معلم باهام لج بود و تو مدرسه هم برای هر اتفاق کوچکی، دفتر من رو میخواست.
برای موی کوتاه، بغل کردن و گرفتن دست دوستام تو مدرسه که هر روز مدرسه رو برام جهنمتر میکرد.
موارد اینجوری زیاد برام پیش اومده تو خیابون، مغازه، مترو، اتوبوس و هرجایی که جمعیت بوده. حتی با اینکه الان چند وقته با پوشش «پسرونهام» و با ماسک صورتم رو میپوشونم بازم تو هرجایی، با حرفها و تیکه های بقیه یه ترک رو قلبم و روحم به وجود میاد.
اون روز که سر کلاس اون معلم بی فرهنگ اونجوری رفتار کرد، من واقعا به مرز جنون رسیدم. چون هم راجع به ترنسها بد گفت، هم معتادها. و من چون یکی از عزیزترین آدمای زندگیم یه دورانی درگیر اعتیاد بوده و خودم هم ترنسم، اون روز دیگه عصبی شدم. در حالی که من هیچ وقت جواب معلم رو نمیدادم. یه بچه کاملا آروم که کاری به کار کسی نداشتم و البته به جز دوران دو سال آخر راهنمایی که حالا یه شیطنت هایی داشتم ولی تو دبیرستان چون بهترین دوستم از اون محل رفت و من دیگه دوستی نداشتم، آروم بودم و یه جورایی انگار برگشته بودم به دوران ابتدایی که تنها بودم.
ولی اون روز سر کلاس جواب اون معلم رو دادم چون صدها بار خونده بودم که بعضی از مشاورا بدتر حال بچه های ترنس رو بد میکنن با حرفاشون و اونا رو تخریب میکنن. من با اینکه از اون به بعد تو مدرسه شده بودم بهونه ای برای مدیر و معلما که هی اذیت کنن، ولی هیچ وقت پشیمون نشدم از جواب دادن به اون معلم. و با اینکه اون روز بعد از رسیدن به خونه احساس میکردم دلم شکسته و گریه کردم، ولی وقتی خواهرم و مادرم عصبی شدن و گفتن که فردا میان مدرسه تا به حساب اون معلم و مدیر برسن، من آروم شدم.
چون دیگه مطمئن شدم خانواده م واقعا حمایتم میکنن حتی خواهر کوچیکترم که راهنماییه تو مدرسه وقتی حرف از ترنس شده بود با دوستاش بحث کرده بود. وقتی فیلم ها و داستان های بعضی ترنس ها رو میخوند ناراحت میشد و با اینکه چیز زیادی نمیدونه و تا قبل اینکه بفهمه من ترنسم خوشش نمیومد، ولی الان پرچم ال جی بی تی کیوها رو درست کرده تو اتاق زده و اولین نفری بود که من رو داداش و شایان صدا کرد.
و اینکه من فعلا به خانوادهم نگفتم بایسکشوالم و تصمیم دارم حالا بعد عمل اگه شرایطش بود بگم. چون همون جور که خودتون میدونید حتی اگر ترنس بودن رو قبول کنن، کمتر خانوادهای همجنسگرا بودن یا ترنسی با گرایشی غیر از استریت [دگرجنسگرا] رو قبول میکنن و تو ایرانم میگن که فقط استریت و اگه الان مثلا من ترنس برم بگم که من گی یا بایسکشوالم مجوز نمیدن و این رو هنوز درک نمیکنن که هویت جنسیتی و گرایش جنسی دو تا چیز جدا از هم هستن.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.