وضعیت جمهوری اسلامی و فضای درونی آن این روزها تماشایی است. ظاهر ماجرا اینست که انتخابات کذایی شان نزدیک است و به این دلیل همه صریح اللهجه شده اند و از زبان مردم حرف میزنند. اما حقیقت چیز دیگری است. روحانی در این ماههای آخر فیلش یاد هندوستان کرده و باز از رفراندوم حرف میزند و میگوید رفراندوم بگذاریم تا ببینیم از نظر مردم کی درست میگوید:”یک بار دیگر تاکید می‌کنم، راه حل مشکلات پیچیده کشور فقط اصل ۵۹ قانون اساسی است. اگر یک مساله پیچیده هست، دائم به هم می‌پیچیم، این به آن می‌گوید، او به این می‌گوید، این از آن انتقاد می‌کند، او از این انتقاد می‌کند، راه حلی جز اصل ۵۹ قانون اساسی وجود ندارد” منظورش از اصل ۵۹ همان رفراندوم گذاشتن است که در این اصل با شروطی مطرح شده است.  حسین شریعتمداری معلوم الحال جواب تندی به روحانی داده و به مشکلات و معضلات متعددی که دامنگیر این حکومت است به این شکل اعتراف میکند “.. گرانی‌های افسار‌گسیخته، بیکاری، تعطیلی کارخانجات و مراکز تولید، ده‌ها برابر شدن قیمت مسکن و اجاره بها، کاهش فاجعه‌بار ارزش پول ملی، افزایش صدها تحریم جدید به تحریم‌های قبلی که قرار بود لغو بشود، افزایش چند صد درصدی قیمت خودرو، دزدی‌های کلان برخی از نزدیکان مسئولان بلند‌پایه دولتی، برباد دادن امکانات و ظرفیت‌های ۸ ساله نظام، به کارگیری جاسوسان در مراکز حساس تصمیم‌ساز و سیاست‌پرداز، متوقف کردن برنامه هسته‌ای و… آیا تمامی این موارد از مشکلات اساسی کشور نیست؟!”

این وسط عزت الله ضرغامی چهره شناخته شده حکومتی هم که سالها رئیس صدا و سیمای منفور حکومت با آن شوهای انزجار آورش بوده است میخواهد “زیر میز بزند” و همه چیز را بهم بریزد. او در مصاحبه ای میگوید “تابلوی من «زیر میز زدن» است. زدن زیر میز ساختارها و روابط ناکارآمد. ببینید؛ من چندتا شعار دارم؛ یکی فرصت زندگی است. هرچه هم جلو می‌رویم دارم این را تئوریزه می‌کنم. آقا! به حضرت عباس(س) مردم می‌خواهند مقداری زندگی کنند. می‌خواهند مزه این انقلاب را یک خرده بچشند. پا را باید از گردن برخی برداشت، بگذاریم نفس بکشند.” اشاره اش به جنبش مردمی بگذار نفس بکشیم و قتل جورج فلوید در آمریکاست. جالبتر اینست که همین ضرغامی اینطور ادامه میدهد :  شعار من برای انتخابات سال ۱۴۰۰ “نان مسکن آزادی” است! (عجب!)

محمود صادقی نماینده اصولگرای مجلس اسلامی هم که کارنامه اش در دفاع از سیاستهای حکومت اسلامی را همه میدانند در مورد کشتار آبان ۹۸ میگوید ” من به شمخانی اون روز گفتم آقا مردم‌ هستن اینا دارن می‌کشن مردم را تو خیابونا، چه کار می‌کنید؟ اگر مردم نرفتن و وایسادن می‌خواهید همه‌ی مردم را بکشید؟ شمخانی به من گفت: ولو بلغ ما بلغ ما می‌زنیم”

“بلغ ما بلغ” که زبان آخوند جماعت است ظاهرا معنایش اینست که هرچه میخواهد بشود ما میزنیم.  اما اعتراف اینها به کشتار فجیع آبان ۹۸ یک گام فراتر از حرفها و گفته های دیگران است. این اعتراف به یک جنایت فجیع علیه مردم است که در آن ۱۵۰۰ نفر از معترضین وحشیانه کشتار شدند . اینکه یک نماینده مجلس اسلامی آنهم از جنس اصولگرای آن، این اعتراف را صریحا به زبان می آورد  و شهادت میدهد که شمخانی گفته است ما میزنیم، اعتراف سنگینی علیه حکومت جنایتکاران توسط خود دست اندرکاران آنست.  

اما بگذارید ببینیم دلیل و معنای این اعترافات چیست. این را کمی آنطرفتر شیرین عبادی که همیشه در کنار جناحهای حکومت پرسه میزد و تلاش داشت ثابت کند که اصلاح طلب است و اسلام با دموکراسی کاملا خوانایی دارد و حجاب مساله اصلی نیست و غیره، باز کرده و در یکی دو جمله بخوبی توضیح میدهد. او هم این روزها ظاهرا سرنگونی طلب شده است و در نقد اصلاح طلبان حکومتی میگوید “امروز اصلاح‌طلبان از ده‌ها رسانه‌ی کوچک و بزرگشان فریاد می‌زنند و انذار می‌دهند که مراقب باشید! جمهوری اسلامی اگر برود ما آلترناتیوی نداریم! بنابراین اگر رژیم جمهوری اسلامی سقوط کند، ما شاهدان جنگ داخلی و تجزیه‌ی ایران خواهیم بود..” و بعد در جواب آنها تاکید میکند که “جمهوری اسلامی آلترناتیو دارد. آلترناتیو کارگران هفت‌تپه هستند که با مقاومت توانستند به بخشی از مطالبات خود برسند و اسدبیگی را بیرون کردند. آلترناتیو دانشجویان آگاهی هستند که در هر اعتراضی جانب مردم را میگیرند و هوشیارانه علیه وضعیت موجود مبارزه می‌کنند. آلترناتیو زنان فمنیست ما هستند که حاضرند سال‌ها رنج حبس را تحمل کنند، اما زیر بار حجاب اجباری نروند. آلترناتیو نخبگانی هستند که از شر این حکومت فرار کرده‌اند و عطای وطن را به لقایش بخشیده‌اند. ما آلترناتیو داریم آقایان اصلاح‌طلب! ما را نترسانید!”. براستی دوره جالبی است. کسی مثل شیرین عبادی از آلترناتیو کارگری حرف میزند و کسی مثل ضرغامی از نان مسکن آزدی سخن میگوید و شریعتمداری بازجو و شکنجه گر حکومتی از گرانی ها و مشکلات می نالد و روحانی میگوید مردم تصمیم گیرنده نهایی هستند. این نمونه ها فقط یک مشت از یک  خروار است.

نیت شیرین عبادی و همچنین دست اندرکاران حکومت هرچه باشد اعترافاتشان بسیار گویا و مهم است. این جملات گویای اینست که یک معادله برعکس شده است. زمانی همین اصلاح طلبان و همین شیرین عبادی ها تلاش میکردند اصلاح طلبی مزخرف حکومتی را به آلترناتیو کارگر هفت تپه و کل جامعه تبدیل کنند و امیدشان برباد رفت. امروز برعکس ناچارند اعتراف کنند و بگویند که هفت تپه به آلترناتیو آنها تبدیل شده است. هفت تپه یعنی کارگر. یعنی اعتصاب و مبارزه. یعنی اداره شورایی. یعنی چپ.

بعضی دوستان چپ از این چرخش راستها به سرنگونی طلبی و مجیز گویی کارگر و چپ نگران میشوند.  زیرا متوجه نیستند که بحث بر سر فریبکاری نیست. یا بهتر است بگویم فریبکاری از نظر سیاسی جای مهمی در این اعترافات ندارد. بلکه بحث بر سر یک نقطه عطف مهم و یک موقعیت اجتماعی و سیاسی جالب و امید بخش است. و آن دست بالا پیدا کردن گفتمان سرنگونی و کارگر و چپ در سطح جامعه است. همین موقعیت است که کمی آنطرفتر رضا پهلوی را هم وا میدارد که دور داعیه سلطنت را خط بکشد. کسی که خود دست اندرکار ساختن این وضعیت باشد از این موضع گیریها مطلقا نگران نمیشود. بلکه برعکس موفقیت جنبش خود را می بیند.

به دلیل همان درهم ریختگی و فلج اقتصادی و بحرانی که حسین شریعتمداری  به آن اعتراف میکند و میخواهد همه را بگردن روحانی بیندازد، و به دلیل اعتراضات و اعتصابات و تجمعات رادیکال و هرروزه بخش های مختلف طبقه کارگر و نقش جنبش چپ و سوسیالیستی، اوضاع کل جامعه عمیقا به سمت سرنگونی و کارگر و چپ چرخیده است و دست اندرکاران امروز و  دیروز حکومت و اصلاح طلبان حکومتی و جریانات مختلف راست به اشکال مختلف دارند به این وضعیت اعتراف میکنند.  اگر محمود صادقی به کشتار آبان توسط شمخانی و بقیه اعتراف میکند، اگر روحانی در این روزهای آخر صدارتش مراجعه به آراء مردم را میخواهد در کارنامه خود ثبت کند، اگر ضرغامی سازمان دهنده شوهای نفرت انگیز صدا و سیما میخواهد “زیر میز بزند” و همه چیز را به هم بریزد و شعارش نان مسکن آزادی شده است، و هفت تپه و سرنگونی طلبی به آلترناتیو شیرین عبادی اسلامی و اصلاح طلب تبدیل شده است، نفس این اتقاقات است که مهم و خوشحال کننده و امید بخش است و نه نیت کسانی که این حرفها را میزنند. ما در مورد نیت ضرغامی و حسن روحانی و صادقی و شریعتمداری و شیرین عبادی و بقیه تردیدی نداریم. اما قدرت جنبش خودمان را می شناسیم. اگر این جنبش را نبینیم همه چیز به توطئه گری و فریبکاری راست ها و حکومتیان نسبت داده میشود. اما اگر قدرت جنبش سرنگونی و چپ و وضعیت نزار جمهوری اسلامی و کل طبقه سرمایه دار را بببینیم، پشت این اعترافات و سخنان فریبکارانه حکومتیان، وضعیت بن بست حکومت و آینده روشن جامعه را می بینیم. جنبشی را می بینیم که حکومت اسلامی سرمایه داران را از نظر ایدئولوژیک و اقتدار سیاسی خلع سلاح کرده و صفوفش را در هم ریخته است. جنبشی که مدافعان جنبش اسلامی و سرمایه داری و راست را خلع سلاح کرده است. جنبشی که خودمان در ساختن و جلو بردن آن دست داشته ایم و آنرا پروبال داده ایم و ساخته ایم. ترکش های این جنبش انسانی و کارگری و چپ است که دست اندرکاران حکومتی و اصلاح طلبان کذایی دیروزی و امثالهم را به ستایش کارگر و سرنگونی و مردم کشانده است. زنده باد کارگران هفت تپه و همه کارگران! زنده باد جنبش سوسیالیستی و پیش بسوی سرنگونی حکومت اسلامی سرمایه داران!

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)