نویسندهی مقالهی «روانکاوی نبوی و فرضیهی بادکنکوار تاریخ» در بخشهایی، از منتقد جریان بازاندیشی دین به مدافع و شیفتهی پیامبر اسلام تغییر زاویه میدهد و از نقد علمی فاصله میگیرد.
نخست، با فرض نادقیق «پویایی» بحثها بر سر نقد دین آغاز میکند. این پویایی را باید درون ایران و در رسانهها و مطبوعات آن ببینیم که نمیبینیم! بنا بر این، بیشتر با پویانمایی روبهرو میشویم تا پویایی.
بحثهایی که بر سر نسبت دادن اقتدار به پیامبر اسلام آغاز شده، دستکم تأییدی است بر دینپروردگی و پیامبرشیفتگی کسانی که سادهترین نقدها را، هرچند با روش نادقیق، نسبت ناروا به اسلام و پیامبر آن در نظر میگیرند و از «دفاع علمی» دریغ نمیکنند.
عبارت «فرضیهی بادکنکوار» نیز بیشتر آیهی دمیدن روح در جسم گلی انسان را مطابق جهانبینی قرآنی به یاد میآورد تا نقد هرمنوتیک عبدالکریم سروش بر دین که شاید بهاشتباه آن را جامعهشناسانه خوانده است.
دیدگاههای پیامبر اسلام در حرکت از چندگانهباوری به یگانهباوری، از چندخدایی به تکخدایی، دگرگونیای است که با کیفیتی متفاوت، سدهها پیش از پیدایش اسلام، در یونان باستان به چشم میخورد.
اگر کسی دیدگاههای پیشاسقراطیان و اندیشههای افلاطون و ارسطو و فلوطین را خوانده باشد، حتا میتواند نشان دهد «فلسفهی اسلامی» چیزی جز بسط شاخههایی از حکمهای فیلسوفان یونان باستان نیست.
موضوع مهم برای روزگار ما این است که بینش دینی و نظری صدر اسلام و در دوران متأخر، فلسفهی اسلامی، برخلاف جهانبینی یونانی، به فناوری و صنعت و تغییر تکنیکی جهان زیست در کنار توجه همزمان به روان انسان مانند یونانیان نمیانجامد.
اما بعضی نشانهها و مصداقهای اقتدارگرایی، میل به ثروت و حسابگری پیامبر اسلام که متن جامعهشناسانه آنها را نادیده گرفته است: از نخستین نشانهها ازدواج با خدیجه است که با ثروت خود هزینهی بعضی سفرهای بازرگانی محمد را فراهم میکرد و زمینهساز شکلگیری تجربههای او با محیطهای فرهنگی متفاوت بود.
اگر نقشهی دقیق و دیدارهای موجود در گذر آن سفرها را در اختیار داشتیم، شاید توضیح شکلگیری بسیاری از باورهای محمد که خاستگاه آنها، از جمله، در یهودیت، مسیحیت و رابطه با عالمان آن دینها نیز قابل پیگیری است، آسانتر میشد.
گذشته از این واقعیتهای ظاهراً پیشپاافتاده، از یک متن جامعهشناسانه انتظار میرود پیامدهای جمعیتی پیوستن قبیلههای اسلامآورده به یکدیگر پس از پدیداری اسلام و تأثیر تأکید پیامبر آن بر ازدواج و شکلگیری انفجاری خانوادههای جدید را توضیح بدهد، ارتباط آنها را با احتمال انفجار جمعیت در شبهجزیرهی عربستان و افزایش نیاز به منابع اولیه، منابع آب و در پی آن، نیاز به کشورگشایی و تسخیر سرزمینهای حاصلخیز ببیند و سرانجام، اقتدارگرایی و قدرتمحوری ناشی از چنین نیازهایی را برای سازماندهی و اقدامهای نظامی بعدی علیه سرزمینهای آن زمان در میان جانشینان پیامبر اسلام و در نزد خود او تحلیل کند و جدی بگیرد.
موضوع نیاز به جانشینانی برای پیامبر اسلام و اختلافهای تاریخی بر سر آن میان فرقههای شیعه و سنی، دلیل روشن وجود اقتدار و به دنبال آن، اقتدارگراییای بنیادین در نزد پیامبر اسلام بوده است.
نویسندگانی مانند عبدالحسین زرینکوب میگویند جنگهای صدر اسلام راهی برای کاهش کشمکشهای بیناقبیلهای و تمرکز خشونتها بر سرزمینها و دشمنان خارجی بوده است.
ایرانشناسانی مانند ریچارد فرای هم انگیزهی بعضی کشورگشاییهای مسلمانان را کسب غنیمتهای جنگی میدانند.
برای چنین انگیزههایی به اقتدار و اقتدارگرایی نیاز نیست؟ الگوی آن اقتدار را باید در کدام شخصیتهای اسلام یا دیدگاههای اسلامی جست؟
– شاید اشاره به گفتههایی مثل «مسلمانان گنجهای کسری را در اختیار میگیرند» از پیامبر اسلام که با ایران باستان پیوند مییابد و اشارههای تاریخی بیشتر در مورد تسلط بر قومها و کشورهای دیگر و همچنین اشاره به زبان خشونت در متنهای مقدس که زمینهساز جهاد و جنگ با قومهای دیگر است، در سخنرانیهای عبدالکریم سروش، بیشتر میتوانست ویژگی اقتدارگرایی را ثابت کند:
– نوشتن نامه به شاهان و سران سرزمینهای قدرتمند آن زمان جنبهی انکارنشدنی اقتدارگرایی و داعیهی برتری مطلق عقیدتی است. خواندن این نامههای پیامبر اسلام برای درک اقتدارگرایی او ضروری است. در این نامهها او بدون آگاهی عمیق از فرهنگ مقصد از سران سرزمینهای قدرتمند همروزگارش میخواهد بیدرنگ اسلام را بپذیرند! البته نمیتوان این را با آنچه امروز محمود احمدینژاد خطاب به سران بعضی قدرتهای غربی مینویسد، مقایسه کرد و بگذریم که گروه داعش شکلی شبیه مهر منتسب به همان نامههای پیامبر اسلام را در پرچم خود به کار میبرد!
– «ازدواج سنّت من است. هر کس از سنّت من رویگردان شود، از من نیست.» این قاعدهی عامیانه در گفتههای پیامبر اسلام، دستوری برای تعیین شیوه و سبک زندگی نسلهای بعدی است. اما امر مطلق پیامبر اسلام برای همهی افراد زمان او صادق نبوده، از جمله برای دگرباشان جنسی و دستکم ۹ همسر خود او که پس از درگذشت محمد، اجازهی ازدواج نداشتهاند.
– این تضاد را دربارهی همسران پیشین پیامبر اسلام میتوان با آیهای از قرآن پاسخ داد که ازدواج با همسران او را، پس از درگذشت محمد ممنوع میکند:
«وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللّهِ عَظیمًا» (سوره احزاب، آیه ۵۳)
«وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللّهِ عَظیمًا» (سوره احزاب، آیه ۵۳)
به این ترتیب، پیامبر اسلام اجازهی ازدواج با همسران پیشین مردان دیگر را داشته، اما دیگران چنین حقی را در پیوند با همسران او ندارند!
بهتر است بررسی بیشتر این تضاد در پیوند با حقوق زنان طبق آموزههای اسلام را که در جهان دینهای بزرگ بیسابقه نیست، به پژوهشگران حقوق آنها واگذار کنیم.
البته همین حفظ اقتدار حتا پس از مرگ و حق مالکیت بر بدن و نیازهای همسران نشان میدهد چرا بینش دینی نسبت به انسان راه همواری برای برونرفت از تناقضهای مسألهی زنان در جامعهی ایران نیست.
باید بپذیریم که خداوند اسلام، در قرآن تسلیم «مناسبات قبیلهای» زمان پیامبر شده و بنا بر این، بعضی آیههای آن با روزگار ما سازگار نیست؟ اگر قرار باشد طبق منطق فهم رفتارها متناسب با ساختار قبیلهای پیش برویم، باید قرآن را نیز گردآوردهای برای مناسبات درون همان ساختار در نظر بگیریم یا کتابی با داعیهی سازگاری با مناسبات جهانی؟
موروثی بودن مقولهی «امامت» در میان شیعیان، سویه و زادهای از همان اقتدار قبیلهای و خاندانی است که سرانجام فقیهی پیدا میشود و نقطهی پایانی آن امامت موروثی را مبنای انتقال «ولایت» به فقیهان و حکومت امروزی در ایران در نظر میگیرد و اکنون، به نیم قرن از ادامهی زیانبار چنین ترکیبی نزدیک میشویم! از نقد جامعهشناسانه انتظار میرود که این پیوندها را جدی بگیرد.
نویسندهی نقد جامعهشناسانه کوشیده ارتباط سیر تاریخی دین و رفتار دینداران را با شیوهی زندگی بنیانگذاران دین و روانشناسی فردی آنها انکار کند.
نگاهی به شیوهی امروزی پیادهسازی اسلام در کشورهایی مانند ایران نشان میدهد، چرا پرداختن به این روانشناسی فردی اهمیت دارد و چرا زندگی انسانهای بسیاری با الگوبرداری از روشهای مجازات بنیانگذاران دین در امان نیست!
پیامدهای بلندمدت دیدگاههایی که بهتازگی، در جریان بازاندیشی دینی و نقد دین طرح شده، برای جامعه بسیار خوشایندتر از «دفاع علمی» از فقه شیعی و دین است.
گزیدهای از نوشتهها و ترجمهها
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.