(مقالات انتقادی مربوط به روسیه، جلد ۴۳، سال ۱۹۸۴ صفحه ۲۹-۱)
Source: libcom.org
فهرست مطالب
عنوان / صفحه
سخنی با خواننده / ۵
زندگینامه نویسنده / ۱۳
اپوزیسیون بلشویکی علیه لنین: میاسنیکوف وگروهکارگران / ۱۷
توضیحات /۶۷
نامه لنین به میاسنیکوف/ ۸۹
سخنی با خواننده:
برای همه کسانیکه در طول تاریخ در جستجوی حقیقت بودهاند، شک، و به دنبال آن طرح سؤال، مقدمهای برای تلاش و تغییر بوده است، و صداقت یکی از خصوصیات هرکار جدی است. اینکتابکوچک حاصل پروسه و روندهاییاستکه باید بهطور اخص باکارگران رادیکال و جدی و بهطور اعم باکسانیکه خواهان آزادی و اشتراک هستند در میانگذاشته شود.
مدتهای مدیدی فهم و درک قیام اکتبرْ یکی از مشغلههای مبارزین در سطح جهان را تشکیل میداد؛ حرکتیکه نه تنها بر روسیه، بلکه بیش از ۷۰ سال بر جهان سایه انداخت و عملاً آن را به دو قطب بهظاهر متخاصم تبدیل نمود. یکی از اساسیترین و در عین حال دردناکترین و چالشبرانگیزترین سؤالاتیکه در وهله اوّل در مقابلکارگران جدّی،که دیالکتیک عملی را، نه رابطهای را، از سال ۱۸۸۰ تا سال ۱۹۲۴ از تشکیل سندیکا در محلکار، اتحادیههای صنفی ـ کارگاهی، کارخانهای و شوراهای محل تولید صنعتی و کمیتههایکارخانه ــکه این آخری صرفاً ازکارگران جدّیِ مستقل و با خودآگاهی و آگاهی از شرایط مشخص تولید در جاییکه دباغی نیرویکار انجام میگیرد و سرمایه ثابت شرایط عینی و سرمایه متغیر شرایط ذهنی است، در رابطه با شرایط اجتماعی ـ اقتصادی ـ سیاسی و فرهنگی جامعه روسیه ــ برمیخواست، و در مرحله دوّم سؤالهاییکه در مقابل تمام کسانیکه به انقلاب در راستای شرایط تاریخی روسیه فکر و عمل میکردند این بود؛ که: چگونه “دولت و انقلاب” لنین، “دموکراسی صنعتی”ی او و مدیریت شورای کارگران درکارخانهها، بهطورکلی “دولتکمونی”ی او در قبل از قدرت و سپس در بعد از قدرت، از حزب انقلابی به یک حزب حاکم، از سازمانیکه عمل خودانگیختهکارگران از سال۱۹۰۰ تا سال ۱۹۱۷ را علیه نهادهای موجودِ تزار تشویق میکرد، خود به سازمان نهادهایکنترل از بالا تبدیل شد؟ حفظ قدرت، دولت ـ حزب، ارتش، پلیس مخفی، سلسله مراتب انحصاری، امتیازطلبی (حق ویژه)، مدیریت تک نفره و دیسیپلینکار وکارخانه را به پادگان نظامی و محکمه نظامی تبدیلکردن بهوسیله لنین و بخصوص تروتسکی و… چه ربطی به انقلاب طبقاتی از نظرکارگران جدّی و انقلاب اجتماعی از نظر روشنفکران چپ داشت؟! در انقلاب؛ چهکسی باید نیازکسی را تشخیص دهد؟ چه روشی برای حل اختلافات درجهتِ پیشرفت و توسعه انقلاب مجاز است؟ چرا نقدْ ارتداد و منتقد بهمثابهگناهکار در مذاهب شرعیْ مرتد تلقی میشود؟ اکنون که وارد دوّمین دهه قرن بیستویکم شدهایم، هنوز سؤالات مهم دیگری در این زمینه باقی مانده است.
کارگران روسیه پس از آن همه فداکاری و نثارِ جانِ بهترین فرزندان خود برای رهایی، بهجای پارهکردن زنجیرهای اسارت سرمایه، چگونه یک بار دیگر، و این بار شدیدتر از برادران وخواهران خود درغرب، دچار اختناق و سرکوب شدند؟ اگر سالها قبل از اکتبر و حتی چند روز قبل از اکتبر، بلشویسم وعده آزادی و اشتراک را داده بود، چگونه و طی چه رَوَندی خود به مانعی بر سر راه همان آزادی و اشتراک تبدیلگردید.
این بازاَندیشگونه رَوَند انقلابکارگران جدّی و حتی مزدوران مزدی (تودهکارگران) وحتی روشنفکران انقلابیِ نزدیک بهکارگران جدّی از هرنوع گرایشی از مکاتب آنارشیسم، مارکسیسم، سوسیالیسم وغیره، بهعلت سنّت توکل به نژادپرستان هوشمند و قدیسین و سرکوب سرمایه در رَوَند توسعه سرمایه از بحران رقابت خصوصی به تمرکز و انحصار سرمایه عمومی (دولتی)، برداشتن قدمهای مستقل برای یافتن جواب به این سؤالات را کُند کرده بود.
آشنایی با زندگی وآثار دتسگین (کارگر دباغ)، وایتلینگ (کارگر خیاط) و پال ماتیک (کارگر فلزکار) نخستینگام ما در این جهت بود و در طی مطالعات تجربه تاریخی وآشناییِکموبیش باکارگران مبارز در دورههای مختلف تاریخی، عملاً بدین نتیجه رسیدیمکه کارگران، خود، هم تئوری دارند و هم عمل! همین امر هرچه بیشتر انگیزههایمان را به درک تاریخ نانوشته و تجارب مفقوده کارگران، دوچندان تقویتکرد.
قبل از نوشته حاضر، به اثر ارزشمندِ کمون کرونشتات از آیدا مت دست پیداکردیم (که امیدواریم ترجمه آن بهزودی بهصورتکتاب مستقلی به دست خواننده برسد). خودِ کرونشتات، راه را برای یافتن حقایق تازهتری بازکرد…
جزوهایکه اکنون در اختیار خواننده قرار دارد، یکی ازکارهای خوب پال آوریچ میباشد. ما این مقاله را برای اوّلین بار در سایت آنارشیستهای انگلیسی یافتیم. خواندن همین مقاله چشمان ما را به حقایق دیگریگشود. این بودکه مصمم شدیم میاسنیکوف را،که مؤثرترین شخصیتِگروهکارگران حزبکمونیست شوروی ـ بلشویک بود، به خوانندگان بشناسانیم. پس از مروری بر این نوشته، دریافتیمکه پال آوریچ با توجه به وسعت اطلاعاتش از روسیه، برای درک بهترِ نوشتهاش ۱۰۲ زیرنویس نیز به آن اضافهکرده است، درحالیکه انتشاردهندگان این مقاله کلیه این زیرنویسها را حذف کردهاند. سپس برای دستیابی به این زیرنویسها تلاش خود را آغازکردیم: ابتدا با گردانندگان سایت آنارشیستهای انگلیسی تماسگرفتیم. آنها قول دادندکه با جستجو و ارتباطات خود آنها را برایمان بفرستند. متأسفانه علیرغم جستجوی آنها، اینکار نتیجه نداد. پس از آن برای یاریجستن از علاقمندان به این نوع کارهای تحقیقی، در فوروم آنها ثبت نامکردیم. درآنجا از همه افراد شرکتکننده خواستیمکه در این زمینه به ما کمک کنند، امّا متأسفانه هنوز امکان دستیابی به زیرنویسها فراهم نشده است. پس از آن با منبع اصلیِ آن؛ یعنی با مجله “مرور روسیه” تماسگرفتیم. آنها نیز جواب دادندکه به زیرنویسها دسترسی ندارند. پس از جستجوی فراوان، باخبر شدیمکه آقای نوام چامسکی با توجه به شناخت از پال آوریچ، ممکن است در این زمینه کمک کند. بنابراین، از طریق ای میل با وی تماسگرفتیم. وی دو روز بعد جواب داد: “متأسفم، من در این باره چیزی نمیدانم.” ما قضاوت در این مورد را به خواننده واگذار میکنیم، امّا با شناخت نسبیِ ما از روشنفکران آمریکا و ارتباطات آنها، جواب نوام چامسکی را منطقی نمیدانیم. از نظر ما در پشت چنین اظهار نظری، دیدگاههای طبقاتی مشخصی خوابیده است.
علیرغم بینتیجهبودن تلاشهای ما در دستیابی به زیرنویسهای این نوشته، ما همچنان صبورانه و فعالانه برای یافتن آنها مصمم هستیم! اخیراً دریافتیمکه یکی از دختران آوریچ بهنام کرینآوریچ در نیویورک زندگی میکند. ما تلاش میکنیم با تماس با وی، یافتن زیرنویسها را پیگیریکنیم. یک سال پیش خبر خوشحالکنندهای از مسئولین سایت آنارشیستهای انگلیسی دریافتکردیم: آنها با توجه به ارتباطات وسیع خود موفق شدند بهجای زیرنویس نوشته آوریچ، به زیرنویسهایکمونکرونشتات دست یابند و آن را در اختیارمان قرار دهند.
درهرحال تاکنون تلاشهای ما برای دستیابی به زیرنویسهای پال آوریچ به جایی نرسیده. در عین حال بسندهکردن به خود مقاله نیز از نظر ما برای خواننده به زبان فارسی ناقص مینمود. به همین دلیل تلاش شد با اضافهکردن زیرنویسها و توضیحاتی بر نکات مهم، بخشی از این نقیصه برطرفگردد.
ما نه نویسنده ونه مترجم حرفهای هستیم ونه ازطریق اینکار نان میخوریم! در ترجمه این مقاله ممکن است لغزشهایی وجود داشته باشد. به عبارت بهتر: ممکن بود از واژگان زیباتر استفاده شود، یا جملات را بهشیوه رساتری ترجمه کرد. این از نظر ما با توجه به توان ما، یک تلاش صادقانه است.گاهاً در مواردی که موفق نشدیم عبارت سلیس و خوبی بسازیم، برای حفظ امانتداری، بخش و یا بخشهایی از نوشته را تحتاللفظی ترجمه کردیم. امیدواریمکسانی همت کنند و محصولی بهتر از این به خواننده ارائه دهند.
خواننده کنجکاو در جریان مطالعه به چند نکته برخواهد خورد،که پیشاپیش باید توضیحاتی داده شود. یکی از این نکات، مانیفستِگروه کارگران حزبکمونیست شوروی ـ بلشویک است. ما این مانیفست را ترجمهکردهایم. اینکتاب نیز بهزودی در اختیار خوانندگان قرار خواهد گرفت. منطقاً این مانیفست باید همراه همینکتاب و یکجا چاپ میشد، ولی با درنظرگرفتن اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی ـ سیاسی جامعه ایران مجبور شدیم اینکتاب را زودتر بهچاپ برسانیم.
نکته دوّم این استکه ما پس از ترجمه کامل مانیفستِگروه کارگران حزبکمونیست شوروی ـ بلشویک، با تحقیق در این زمینه متوجه شدیمکه خود مانیفست قبل از واردشدن به مقدمه، دو مقاله دیگر نیز به همراه دارد. این دو مقاله خصوصیت مبارزه طبقاتی پرولتاریا و دیالکتیک مبارزه طبقاتی نام دارند. ما در این زمینه به جستجوی خود ادامه دادیم و در جریان اینکندوکاو متوجه شدیمکه جریانِ “کمونیسم بینالملل” قبلاً آنها را طیکتابی برای فروش به چاپ رسانده است. پس ازکسب این اطلاعات، با سایت آنها تماس گرفتیم، که یا این دو مقاله را در اختیار ما قرار دهند، و یا ما با پرداخت پول آن کتاب، به این دو مقاله دست پیداکنیم. علیرغم قولیکه دادند، ما هنوز این کتاب و یا مقالات را دریافت نکردهایم.
نکته سوّم مربوط به نامه لنین به میاسنیکوف در انتهایکتاب است. ما در اینجا با حفظ امانتداری، نامه لنین را درجکردهایم، امّا لازم بودکه نامههای میاسنیکوف به لنین را نیز ضمیمه آن میکردیم. تلاشهای تاکنونیِ ما برای یافتن نامههای میاسنیکوف متأسفانه به جایی نرسیده است، امّا این تلاش هنوز ادامه دارد. از خوانندگان عزیز میخواهیم اگر به این نامهها دسترسی داشتند آنها را چاپکنند و یا در اختیار ما قرار دهند، تا در چاپهای بعدی مورد استفاده قرارگیرند.
مَحوِ آثار فکری و عملیِ خودِکارگران ازسوی گرایشات “چپ” و راست، از بَدوِ پیدایش نظام سرمایه تاکنون بهاشکال مختلف ادامه داشته و ادامه خواهد داشت. بعد از فروپاشیِ نظام “شوروی”، آرشیوهای حزب کمونیست روسیه بهروی همه باز شد، امّا برایکارگران، این خود هنوز “میوه ممنوعه” است.
تجربه تاریخی نشان داده استکه نظام سرمایه برای تحکیم و بازتولید خویش بهمنظور بهرهکشیِ حداکثر از نیرویکار (زیر حداقل قیمت نیرویکار؛ مثل امروز)، با اِعمال قدرت (دیکتاتوری، توتالیتر و سوسیال دموکراسی) فرهنگ مسلط خویش را بر همه زوایای زندگیِ اجتماعی و فردیِ او تحمیل میکند و درجریان حرکت خود لحظه به لحظه و بدون وقفه نیروی متخاصم خود را نه تنها بهطور فیزیکی سرکوب میکند، بلکه تلاش میورزد اثرات بهجامانده از اعتراض و چالشهای آن را در مقاطع مختلف تاریخی به اشکال گوناگون دستکاری و نهایتاً مَحو و نابود سازد؛ چراکه اگر این تجارب تاریخی در طی پروسهای انباشت شده، به نیرویکار منتقل شود،کارگران علیالعموم وکارگران رادیکال و جدّی علیالخصوص به تئوری مبارزه طبقاتی دست یافته، اساس نظام موجود را به چالش خواهند کشید. برای مقابله با این حرکت تاریخی، سرمایه نه تنها از مزدوران ایدئولوگ، سیاستمداران، دانشمندان، جامعهشناسان، روانشناسان، هنرمندان و روحانیون مستقیماً استفاده میکند، بلکه با بهکارگیری خیل وسیعی از روشنفکران درکسوت اپوزیسیون چپ و سازمانهای سیاسی برخاسته از این قشر اجتماعی، موانع حرکت خود را از سر راه برمیدارد. هرکدام از اینها ـ چه نمایندگان واقعیِ خودِ سرمایه و چه پادوان آن در هر شکل و رنگی ـ به انحاء مختلف در انقطاع تجربه تاریخیِ کارگران از نسلی به نسل دیگر نقش ایفا میکنند.
سرانجام، برای مطالعه این اثر لازم است به نکات زیر اشارهکنیم:
- آنچه درون متنِ ترجمه در داخلکروشه [] قرار دارند ویا با حرف «م» مشخص شدهاند، افزودههائی بر متن اصلی هستند،که بهمنظور روشنترشدن مطلب آوردهایم.
- در همهحال تلاشکردهایم ترجمهْ با اصل منطبق باشد. ولی برخی از عبارات و یا واژهها در متن اصلی دقیقاً قابل فهم نبودند و یا برای فارسیزبانان نامأنوس بودند. بهتر دیدیم چنین مواردی را با نشانه * بهصورت زیرنویس در همان صفحه توضیح دهیم،که گاهاً اصل عبارت انگلیسیِ آنها را آوردهایم. همچنین اصطلاحات، عبارات، وقایع و یا اسامیئیکه بهنظر میرسید در متن کتاب و نیز برای خواننده دارای اهمیت باشند، با توضیحات کافی ـکه عموماً با تحقیق و تفحص همراه بودهاندـ در پایان ترجمه آمدهاند.
در تحقیقات خود درخصوص برخی از مطالب و اصطلاحات مندرج در متن اصلی، بهکتب، مقالات و مطالبی برخوردیم،که تعدادی ازآنها بسیار ارزشمند و جالب بودند. ما بهناچار خلاصهای از اینگونه مطالب را در این توضیحات آوردهایم و برای علاقمندان، نشانیِ این منابع را مشخصکردهایم.
- همانطورکه یادآور شدیم، نویسنده این اثر، پال آوریچ، خود ۱۰۲ مورد زیرنویس در متن اصلی مشخص نموده (که ما آنها را با اعداد لاتین نشان دادهایم)، ولی ناشرینآن، در پایان متن با یک توضیحکوتاه، مجموعه توضیحات مربوطه را حذفکرده بودند، و ما با همهکوششیکه برای بهدستآوردن متن این توضیحات بهعملآوردیم، متأسفانه تاکنون هیچ اثری ازآن نیافتهایم. ضمناً بسیاری از اعداد این ۱۰۲ مورد نیز (مانند شمارههای ۱، ۲۰، ۲۸، ۴۵، ۶۲) در متن این نوشته وجود نداشت و همچنین بهجای شماره ۵۸ اشتباهاً عدد ۵۹ و بهجای شماره ۸۳ عدد ۸۱ چاپ شده بودند.
- آنچه را که نویسنده بهصورت وقایعنگاری و بدون اظهار نظر خویش تحریر نموده، بهعنوان یک محقق، جایگاه ویژهای را داراست. امّا آنجاکه در مواردی مسائل را با دیدگاه خود سنجیده، اِعمال نظرکرده، ارزشکار خود را پایینآورده است. ما بهمنظور امانتداری در متن اصلی، ضمن ارائه بیکموکاستِ این نظرات، در بخش توضیحات، اشارات لازم را ارائهکردهایم.
پویندگان تجارب تاریخی ـ طبقاتیِ کارگران
آوریل ۲۰۱۳
زندگینامه نویسنده:
پال آوریچ در ۴ اوت ۱۹۳۱ در یک خانواده یهودی روسیالأصل از منطقه اودیسه در آمریکا به دنیا آمد. وی پس از دیدار نیکیتا خروشچف از آمریکا در سال ۱۹۵۹ از طریق طرح مبادله دانشجو بین دو کشور به روسیه سفر نمود. پال اوّلین کار خود را بهعنوان تز دانشگاهی خود بهنام انقلاب روسیه و کمیتههای کارخانه در آن کشور شروع کرد.
کار بر روی این تزها چشم پال را به تاریخ نانوشته کارگران روسیه باز کرد. پس از بازگشت از روسیه در سال ۱۹۶۷ کتاب آنارشیستهای روسیه را به سرانجام رساند. همین کتاب و کار تحقیقی عمیقْ راه را برای قیام کرونشتات هموار نمود. وی در سال ۱۹۷۰ کتاب قیام کرونشتات را به چاپ رساند.
پال در جریان کار تحقیقی، بارها و بارها برای دستیابی به ماتریال دست اوّل و واقعی از کار بازماند. علاقه وافر وی به قول خود به تاریخ شکستخوردگان، انگیزه وی را برای دستیافتن به تاریخ واقعیْ صد چندان کرد. وی برای شناخت عمیق روسیه و سنتها و ویژگیهای خاص طبقات آن کشور کار سنگینی را بر روی تاریخ دویست ساله روسیه شروع نمود. حاصل و نتیجه این تلاشها منجر به کتاب میراث انقلابی انقلابیون روسیه گردید، که آنکتاب را تحت عنوان میراث انقلابی بین سالهای ۱۶۰۰-۱۸۰۰ به چاپ رساند. در ادامه این تحقیقات، کتاب آنارشیستها در انقلاب روسیه را در سال ۱۹۷۳ آماده نمود. پال در سال ۱۹۸۴ شاهکار خود را بهنام فاجعه هیمارکت آماده نمود. در سال ۱۹۸۸ کتاب تصاویر آنارشیستها را زیر چاپ برد. بین سالهای ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۱ زندگی خود را وقفِ گردآوری وتهیه کتاب ساکو و وانزتی دو آنارشیست ایتالیایی نمود،که در بیدادگاه نظام سرمایه درآمریکا ـکه بهخاطر جرایم واهی به صندلی الکتریکی سپرده شدندـ کرد. پال نهایتاً سال۱۹۹۶ کتاب صدای آنارشیستها را به اتمام رساند.
در باره کار پالآوریچ بهطور موجز میتوان گفت: این انسان علیرغم داشتن پست دانشگاهی، با تواضع تمام و امّانتداری کامل تلاشکرد صدا و حقایق عمداً مدفون شده در زیر خاک و خروارها تحریف و دروغ را در برابر خوانندگان خود قرار دهد. برای مثال اگر مکاتب متأثر از مارکسیسم در قالبهایی چون لنینیسم، استالینیسم، تروتسکیسم سالها قیام کرونشتات را بهعنوان حرکتی ضدانقلابی به جهانیان معرفی کرده بودند، کار آوریچ در صفوف این جعلکنندگان تاریخ چنان آشفتگی ایجاد کرد که اکثر مریدان این مکاتب دست به عقبنشینی زدند. پال در همه کارهای تحقیقیِ خود شرافت و صداقت خود را بهوضوح به نمایش گذاشت تا جاییکه بعدها حتی مخالفینش برای اثبات ادعاهای خودْ از تحقیقات وی استفاده کردند.
پال آوریچ در سن ۷۴ سالگی پس از یک عمر تلاش و کار تحقیقی ارزشمند، روز ۱۶ فوریه سال ۲۰۰۶ چشم از جهان فروبست.
(این بخش از زندگینامه با تلخیصی از اطلاعات ویکیپدیا و آنارشیستهای انگلیسی نوشته شده است.)
همانطور که مشاهده میکنیم این معرفی کوتاه نمیتواند همه مراحل و جوانب زندگی نویسنده را انعکاس دهد. ما قبل از اینکه به آثار بجامّانده از آوریچ اشاره کنیم، لازم دیدیم که گوشههایی از زندگی جوانی وی را مختصراً بازگوییکنیم.
علاقهمندی پال به تاریخ روسیه دو علت داشت: اوّلاً وی در یک خانواده روسی بهدنیا آمده بود و ثانیاً در جریان جنگ کره، بهخاطر همین اصل و نسب وی بهعنوان پرسنل نیروی هوایی برای تکمیل زبان روسی به دانشگاه سیراکوس فرستاده شده بود. آوریچ با شروع جنگ کره، مدتی بهعنوان مأموریت به آلمان فرستاده شد. ما تلاش کردیم مدت زمان خدمت وی را در ارتش مشخص کنیم، امّا در این زمینه به اطلاعات دقیقی دست پیدا نکردیم. آنچه که مشخص است این مأموریت نمیتواند بیش از سه سال باشد؛ زیرا جنگ کره از ۲۵ ژوئن۱۹۵۰ شروع و در ژوئیه ۱۹۵۳ خاتمه یافت.
آوریچ پس از دریافت دکترا در رشته مطالعات شوروی در سال ۱۹۶۱ بهعنوان استاد دانشگاه در دانشکده کوئین شروع به کار کرد و در سال ۱۹۸۲ بازنشسته گردید.
(این قسمت از اطلاعات را از نوشته یکی از همکاران وی بهنام ویویان گرودر اخذ کردهایم.)
آثار پال آرویچ بهترتیب تاریخ نگارش عبارتند از:
آنارشیستهای روسیه (۱۹۶۷)
کرونشتات ۱۹۲۱ (۱۹۷۰)
آنارشیستها در انقلاب روسیه (۱۹۷۳)
یک آنارشیست آمریکایی: زندگی ولتایرین د کلیر (۱۹۷۸)
جنبش مدرسه مدرن: آنارشیسم وآموزش در ایالات متحده (۱۹۸۰)
تراژدی هی مارکت (۱۹۸۴)
تصاویر آنارشیست (۱۹۸۸)
ساکو و وانزتی، سابقه آنارشیست (۱۹۹۱)
صداهایآنارشیست: تاریخ شفاهیآنارشیسم درآمریکا (۱۹۹۵)
ساشا و امّا: حوادثآنارشیستیآلکساندر برکمن و امّا گلدمن (۲۰۱۲)- کار مشترک با کرین آوریچ.
اپوزیسیون بلشویکی علیه لنین:
میاسنیکوف و گروه کارگران
در طول سالهای لنین در قدرت، از اکتبر ۱۹۱۷ تا مرگش در ژانویه ۱۹۲۴، گروههایی در درون حزب کمونیست شکل گرفتند که سانترالیسم دموکراتیک(۱) و اپوزیسیون کارگری(۲) شناختهشدهترین آنها بودنـد، که رهبریِ بلشویکی را بهخاطر ترکِ اصول انقلابْ مورد انتقاد قرار دادند.
انقلاب، بهگونهای که لنین در کتاب دولت و انقلاب و سایر آثارش طرح کرده بود، میبایست دولت بوروکراتیکِ متمرکز را منهدم و بهجای آن نظم اجتماعیِ نوینی را بر اساس مدل کمون پاریس در۱۸۷۱ جایگزین سازد، که درآن دموکراسیِ مستقیم کارگران متحقق خواهد شد. برمبنای نگرش لنین، خصیصه اساسیِ این “دولتکمونی” لغوِ اتوریته بوروکراتیک دولت بود. کارگران از طریق سازمانهای خود (بدون رهبر) ـکه شوراها بهترین نمونه آنهاست ـ دولت را اداره خواهند کرد. کنترل کارگران، از مجرای کمیتههای کارخانه و اتحادیههای کارگری به همین نَحوْ انجام وظیفه خواهند کرد، و یک سیستم دموکراسیِ صنعتی(۳) و خودگردانی ـکه در آن تودهها سرنوشت خود را خودْ شکل خواهند داد ـ جایگزین مالکیت خصوصی و مدیریت [بورژوائی] خواهد شد. لنین تصدیق میکرد که اشتباهاتی رخ خواهد داد، ولی کارگران بهتجربه خواهند آموخت. او اعلام نمود که: “مهمترین چیز، القاکردن در تودههای سرکوبشده و کارگران، اعتماد به قدرت خودشان است.”
دیدِ لنین قبل از انقلاب چنین بود. امّا یکمرتبه در قدرت، او چیزها را از منظر متفاوت دید. یکشبه، همانطورکه بود، بلشویکها از یک حزب انقلابی به یک حزب حاکم مبدل شدند؛ از سازمانیکه عمل خوداَنگیخته علیه نهادهای موجود را تشویق میکرد، خودْ به سازمان دربرگیرنده این نهادها تبدیل شد. علاوه بر این، با گذشت زمان، آنها با مشکلات عدیدهای نظیر جنگ داخلی، ویرانیِ اقتصادی، افزایش نارضاییِ عمومی و فرسودگیِ فیزیکیِکامل مواجه گردیدند، که بقاءشان را تهدید میکرد. لنین و کمیته مرکزی با تأخیرْ درصدد حل مشکلاتی برآمدند که دور آنها تلنبار شده بودند. در این پروسه [رَوَند]، تئوریها تعدیل یا ترک، اصولْ مورد سازش [قرارگرفته] یا کنار گذاشته شدند. حفظ قدرت، همه اهداف دیگر را از تکامل بازداشت. حزبِ اپوزیسیون و انقلاب، به حزبِ دیسیپلین و نظم تبدیل شده بود. ۲
تحت فشارهای فزاینده، رهبریِ بلشویک موضع دیکتاتوریِ فزایندهای در پیش گرفت. یکبهیک، اهداف دموکراسیِ پرولتریِ ۱۹۱۷، برابریِ اجتماعی و خودمدیریتیِ کارگران، کنارگذاشته شدند. نهادهای جامعه جدید از نو درتمرکزقدرت قالب زده شد و یک ساختمان جدید بوروکراتیک همراه با فساد و تشریفات اداری بهوجود آمد. در دولت و حزب، در صنعت و ارتش، سلسلهمراتب و امتیاز (حق ویژه) احیا شد. برای مدیریت جمعیِ کارخانهها، لنین مدیریت تکنفره و دیسیپلین شدید کار را جایگزین ساخت. او پرداختِ حقوق بالاتر به متخصصین و مدیران را همراه با نرخهای قطعهکاری و سایر اَشکال متروک سرمایهداری، دوباره برقرار کرد. شوراها، اتحادیههای کارگری و کمیتههای کارخانه به ابزارهای ماشین دولتی تبدیل شدند. اتوریته و قدرت بهطور فزایندهای در دستان الیت حزبی [نخبگان حزبی] تمرکز یافت.
چنین سیاستهایی نمیتوانست با مخالفت مواجه نشود.آنها (اقدامات و سیاستها) چه ربطی به اهداف اصلیِ انقلاب داشتند؟ آیا برای چنین وضعیتی انقلاب شده بود؟
مسائلی از این دستْ تعداد زیادی از بلشویکهای مصمم را رنجاند. مخالفین در جناح چپ حزب، که نمیتوانستند خاموش بمانند، صدای خود را در مخالفت بلند کردند. در میان آنان، یک کارگر فلزکار بهنام گابریل میاسنیکوف از منطقه اورال و بلشویکی از سال ۱۹۰۶ بود. او یکی از پرسروصداترین مخالفین اوّلیه، و همچنین یکی از گمنامترین افراد است. وی از همان ابتدای دهه ۱۹۲۰ بهعنوان منقد سیاستهای لنین و با طرح پراهمیتترین سؤالات، با برجستگی درخشید. چه کسی باید تصمیم بگیرد که چه چیزی در جهت منافع کارگران است؟ چه روشهایی در حل اختلافات بین انقلابیون مجاز است؟ در چه نقطهای نقد صادقانه از مقامات حزبی “ارتداد” یا نافرمانی محسوب میشود؟ میاسنیکوف زمانیکه شاهد مسدودشدن راه عمیقترین آرزوهای انقلابیِ خود شد، به یک منتقد نافذ و صریحِ دیکتاتوریِ حزب تبدیل گردید و به خطری اشاره کرد که نتایج کامل آن هنوز ظاهر نشده بود.
انتقادات میاسنیکوف به کانون تند منازعه و جَدَل تبدیل شد. این انتقادات در کنگره یازده و دوازده وسیعاً بروز یافت و مورد حمله همه رهبران برجسته حزب و از همه بیشتر لنین قرار گرفت. این مشاجرات، بهعلاوه، انعکاس بینالمللی داشت، “کمونیست بینالملل” [کمینترن] و همچنین احـزاب و سازمانهای خارجی را درگیر ساخت.۳ بنابـراین میاسنیکوف، شایسته توجه بیشتری از آن است که تاکنون مورّخین غربی بدان داشتهاند. ۴
هدف مقاله حاضر نه تنها بازگوییِ داستان وی در جزئیات مربوط به آن؛ بلکه همچنین ارتباطدادن آن به موضوعات وسیعتر حول مسأله ظهور دیکتاتوریِ بلشویکی است. حقیقت این است که میاسنیکوف در گالریِ نقاشیِ انقلابْ چهرهای فرعی و ثانوی بود، با وجود این، او انسانی شجاع و جالب بود و به همین خاطر شایستگیِ آن را دارد که بهتر شناسانده شود. او بر مجادله برسر معنای سوسیالیسم، یک صدای قدرتمند پرولتری افزود. امّا آنچه که به داستان وی تلخیِ ویژهای میبخشد اینست که او یک انقلابیِ مصمم، بلشویکی قدیمی است که ایدهآلهای اکتبر را گرامی میداشت، ولی اینک فقط شاهد سازشها و نابودیِ آن شده بود. شکست وی به یک معنی، حاکی از شکست خودِ انقلاب بود.
سالهای اوّلیه زندگیِ میاسنیکوف کمتر شناخته شده است. او در سال ۱۸۸۹ در اورال، که سنّت مبارزهجویانه طبقه کارگر در آن به قرن هیجدهم برمیگردد، به دنیا آمد. او که خود خُلقوخوی مبارزهجویانهای داشت، در انقلاب ۱۹۰۵ نقش فعالی ایفا نمود.۵ وی هنوز تنها ۱۶ سال داشت، که به شکلگیریِ شورای کارگران در کارخانه بزرگ تولید فلزات موتوویلیخا (Motovilikha) ، جاییکه خودش کار میکرد، کمک کرد. این کارخانه در روستایی درکنار رودخانه کاما در چند مایلی بالای پِرْمْ (Perm’)(۴) قرار داشت.۶ سال بعد، وی به حزب بلشویک ملحق گردید. مدت کوتاهی پس از آن، دستگیر، زندانی و به سیبری تبعید گردید؛ جاییکه هفت سال و نیم از زندگیِ خود را در شرایط سخت اردوگـاه کـار گذراند.۷ میاسنیکوف در سیبری نشان داد که زندانیِ سرکش و مقاومیاست. او بهخاطر عدم اطاعت از مقررات زندان مورد تنبیه بدنی قرار گرفت، بیستوپنج روز دست به اعتصاب غذا زد و بیش از سه بار از سیبری گریخت. وی هر بار پس از فرار به تشکیلات مخفیِ بلشویکها میپیوست.
جای تعجب نیستکه او بهخاطر مقاومت و فداکاری، اعتباری کسب کرد! شجاع، مصمم، تسلیمناپذیر، انسانِ عشق و اشتیاق، دارای نیرویی توفانی ـ او پیش از این، این خصیصههای ویژه را نشان داده بود ـ خصیصههاییکه سبب آشتیناپذیریِ وی علیه سلسلهمراتب حزبیگردید.
او انسانی والامنش، مستقل، سرسخت، مرغ توفان مبارزهجوییِ انقلابی، مردی با ریش و مویی بلند و دیدگانی نافذ، ترکیب بدیعی از ویژگیهای یک فعال کارگری سرسخت با خصوصیات انسانی رمانتیک و رؤیایی بود.* آدمی درمیماند چگونه فردی باروحیات پیشاهنگی باورمند همچون شلیاپنیکوف (Shliapnikov)(۵) از اپوزیسیونکارگری با زمینهای انشعابگرانه (جدایی از هرگونه میل انحرافی) گرایش به دیدنِ مسائل اجتماعی و سیاسی از زاویه قطعیتهای اخلاقی دارد. وی (میاسنیکوف) تا پایان عمر گرایش بنیادگرایانه فرقهای(۶) خود را با رد هرگونه تحریف اندیشههای انقلابی حفظ کرد. ۸
میاسنیکوف پس از بازگشت از تبعید، به فعالیتهای زیرزمینیِ خود ادامه داد. با سقوط حکومت مطلقه در فوریه ۱۹۱۷، او خود را درگیرِ فعالیت انقلابی در منطقه زادگاهش کرد. وی با ایجاد کمیته کارگری در موتوویلیخا در شورای پِرْمْ و سازمان محلیِ بلشویکها، به فعالیت خود ادامه داد. در اکتبر ۱۹۱۷ او در بهدستگرفتن قدرت از سوی بلشویکها در منطقه اورال شرکت نمود. سه ماه بعد، در ژانویه ۱۹۱۸، او بهعنوان نماینده از ایالت پِرْمْ، به کنگره سوّم شوراها فرستاده شد۹ ؛ کنگرهای که در آن انحلال مجلس مؤسسان تصویب شد. کمی بعد از این، اوّلین جداییِ شناختهشده وی از لنین اتفاق افتاد. او با “فراکسیونکمونیستهای چپ” متحد شد و با معاهده برِست لیتوفسک (Brest-Litovsk) (۷) مخالفت نمود. در مه ۱۹۱۸ در جریان کنفرانس شهری در پِرْمْ، میاسنیکوف علیه این معاهده صحبت کرد. او بر این باور بود که انقلاب اروپایی(۸) نزدیک است و بدون آن رژیم بلشویکی قادر به ادامه حیات نیست. او از”جنگ انقلابی” طرفداری نمود؛ جنگیکه پرولتاریای غرب را به حرکت درآورده، نابودیِ نهاییِ سرمایهداری را سبب خواهد شد. ۱۰
میاسنیکوف در طول جنـگ داخلی در تابستان ۱۹۱۸ ـ زمانیکه شدتگیریِ جنگ داخلی به تضعیف کمونیستهای چپ و اعاده اتحاد در درون حزب منجر گردیـد ـ از لنین حمایت نمود. اکنون وی عضوی از شورای منطقهایِ اورال، بهخاطر نقشش در تسویه خانواده امپراتوری، انگشتنما گردید. او شخصاً مسئول قتل میخاییل، برادر جوان تزار بود، که به پِرْمْ تبعید شده بود. شب ۱۳ـ۱۲ ژوئیه ۱۹۱۸، گروهی از کارگران بهرهبریِ میاسنیکوف با دردستداشتن اوراق جعلی شعبه ایالتیِ چکا(۹)، وارد آپارتمان میخاییل شدند. آنها شاهزاده را از خواب بیدار، و همراه منشیِ انگلیسیاش نیکولاس جانسون (Nicholas Johnson) به کارخانه موتوویلیخا برده، تیرباران کردند. ۱۱
اینکه میاسنیکوف این ترور* را بهابتکار خود انجام داد یا دستورات مقامات بالاتر را اجرا کرد، روشننیست. وراکونوخووا**(Vera Kornoukhova) منشیِ کمیته حزب بلشویک پِرْمْ بعدها شهادت دادکه میاسنیکوف آدمی تشنه بهخون وخشمگین بود و نه رویهمرفته معقول و معتدل. او اشاره به این داشت که خود میاسنیکوف بهتنهائی مسئول این ترور بوده است.۱۲ امّا بااینحال حقیقت ایناستکه بهمحض انجام این ترور، میاسنیکوف به مسکو رفته، مستقیماً به لنین گزارش داد. این امر نشان میدهدکه وی تحت فرمانْ عمل نموده است. باید افزود که چهار روز بعد، تزار و خانوادهاش بهدستور بلشویکها، در شهر اکاترینبرگ (Ekaterinburg) اورال تیرباران شدند.
میاسنیکوف در طول جنگ داخلی، یک بلشویک وفادار باقی ماند. حدود ۱۹۲۰ وی رئیس کمیته حزبیِ ایالت پِرْمْ بود، که در آن رهبریِ بخش تبلیغات را بر عهده داشت. در سپتامبر همان سال او نماینده حزب در کنفرانس نهم حزب بود. این کنفرانس در مسکو برگزار گردید و میاسنیکوف در آن در رابطه با تبلیغات درونحزبی صحبت کرد.۱۳ او مانند چند نماینده دیگر در کنفرانس از رهبریِ حزب انتقاد ننمود. با وجود این، او با عدم رغبت (نسبت به رهبری) میجوشید (از درون). او عمیقاً از گرایشات نخبهگرایانه در درون حزب نگران شد، حرکت آرام بهسوی اقتدارگرایی و حاکمیت الیت، پروسهای که شدیداً بهوسیله جنگ داخلی تسریع یافت. او از تمرکز روزافزون قدرت در دستان کمیته مرکزی، جداییِ رهبری از تودهها و سرکوب ابتکار محلی و بحث و جدل (دورن حزبی) وحشت زده شد. بهکارگیری دیسیپلین کار در کارخانهها همراه با ترفیع متخصصین فنی به موقعیتهای اتوریته و جایگزینیِ کنترل کارگری با مدیریت تکنفره و اداره بوروکراتیک به همان اندازه وی را ناراحت ساخت. با این حال، صدای اعتراضش را بهطور علنی بلند نکرد.
برای میاسنیکوف همه اینها نمایانگر نقضآشکار وعدههای بلشویک و تسلیم پیروزیهای اکتبر بود. او در شگفت بود که با احیای سلسلهمراتب و دیسیپلین، کارگران به چهچیزی دستیافتهاند؟! درحالیکه دشمن طبقاتی مجدداً کارخانهها را اداره میکند، “قدرت کارگری” چه معنی دارد؟۱۴
میاسنیکوف انسان تیزی بود. او نمیتوانست خود را با ترک اصول دموکراسی پرولتری ـکه در ۱۹۱۷ اعلام شده بود ـ هماهنگ سازد. او با جانودل به انقلاب باور داشت. بنا به درک میاسنیکوف، هدف مرکزی و اساسیِ انقلابْ لَغوِ اَشکال مختلف استثمار سرمایهداری و درنتیجه آزادساختنِ انرژیهای کارگران و ایجاد شرایط برای احترام و وقار و برابریِ آنها بود. برای میاسنیکوف مسیری که اکنون لنین شروع کرده بود، نه ضروری بود و نه مناسب.
کمی بعد از کنفرانس نهم حزب، میاسنیکوف اعتراض خود را شروع کرد. بعد از بازگشت به اورال، او علناً و با صدای بلند علیه کلیت گرایش سیاست بلشویکی و انحراف آن از خط ۱۹۱۷ به اعتراض پرداخت. او به عروج بوروکراتیسم درحزب، خودکامگی، بالادستیِ مقامات حزبی، و افزایش تعداد غیرکارگران در صفوف حزب در موقعیتهای قدرت تازیانه زد. او با هرگونه سازش با نظم کهن و حفظ اشکال و شیوههای سرمایهداری مخالفت نمود.
میاسنیکوف تلاش نمود حزب را به مسیر اصلیِ خود بازگردانَد. هیچ چیز کمتر از روبیدنِ کامل نظم بورژوایی، نابرابری، بیعدالتی، انقیاد و تنزل کارگران، نمیتوانست عطش وی را برای قرن حاضر ارضا کند. او خواستارِ بهرسمیتشناسیِ برنامه ضد بوروکراتیک ۱۹۱۷، برابری، و انترناسیونالیسم شد؛ همانطورکه لنین خود در کتاب دولت و انقلاب طرح کرده بود. پیشرَوی بهسوی سوسیالیسم بستگی به دموکراسیِ درونحزبی، خودمختاریِ بیشتر محلی و ابتکار تودهای و اعاده قدرت به شوراها را دارد. پیشرَوی بهسوی سوسیالیسم بستگی به شرکت طبقه کارگر، غیرکمونیستها و همچنین کمونیستها در همه سطوح زندگیِ سیاسی و اقتصادی دارد.
بیشترمسائلیکه میاسنیکوف خاطرنشان میساخت قبلاً توسط سانترالیسم دموکراتیکها و اپوزیسیون کارگری مطرح شده بود. او با این دسته از مخالفین، در چشمانداز جناح چپ آرمانگرایی، در نارضاییِ مشترک با سیاستهای رهبریِ بلشویکی، در نفرت مشترک علیه کلّ برنامه استبدادی ـکه رژیم تحت هدایت لنین اقتباس کرده بود ـ دیدگاههای مشترک داشت. با همه اینها، میاسنیکوف راه خود را پیگرفت. علیرغم اتهامات بعدی و منتسبکردن وی به “عضو فعال” اپوزیسیون کارگری۱۵، او تنها ارتباط زودگذری با این گروه داشت.۱۶ در آن زمان، میاسنیکوف، یک تنه مخالف ماند.او همیشه در دیدگاههایش مستقل بود. او هم با سانترالیست دموکراتیکها و هم با اپوزیسیون کارگری، بر روی نکات مهم اختلاف داشت و از آنها در طبیعت گسترده حملات خود علیه سلسلهمراتب حزبی فراتر رفت. او یکی از معدود بلشویکهایی بود که در آن زمان به حمایت از دهقانان و خصوصاً عناصر فقیر آنها پرداخت. او خواهان ایجادِ اتحادیه دهقانان شد و بههمین خاطر متهم به طرفداری از سوسیالیستهای انقلابی۱۷ گردید. بهعلاوه، در جریان مباحثات مربوط به اتحادیهها، او به هیچکدام از پلاتفرمهای رقیب و خصوصاً لنین و طرفداران وی ـکه شلیاپنیکوف اشتباهاً بدان ملحق شد ـ نپیوست.۱۸ برای میاسنیکوف، برعکس، با وجود شوراهـا، اتحادیهها مفیدبودنِ خود را از دست داده بودند. وی استدلال کرد که شوراها با رگه سندیکالیستی، انقلابیتر از نهادهای رفرمیستی هستند. برخلاف اتحادیهها، آنها تنها یک یا بخشی از پرولتاریا، این یا آن پیشه یا شغل را در بر نمیگیرند، بلکه “همه کارگران” را در خطوط تولید بهجای حرفه در بر میگیرند. میاسنیکوف اصرار ورزید که اتحادیههای کارگری همراه با شوراهای اقتصاد ملی ـکه با بوروکراتیسم و کاغذبازی گیج و سردرگم شدهاندـ باید بیمصرف گردند. او گفت که مدیریت صنعت، باید به شورای کارگران واگذار گردد. ۱۹
اظهار عقیده غیر اُرتدکسیِ میاسنیکوف خشم مقامات حزب را براَنگیخت. بنا به دستور کمیته مرکزی، او از اورال به پتروگراد انتقال داده شد (همانطورکه خود میگوید، برای تصحیح نظراتش تبعید شد) تا تحت مراقبت قرار گیرد. این امر در پائیز سال ۱۹۲۰ اتفاق افتاد.
جنگ داخلی با پیروزی به پایان رسیده بود و حالوهوای پایتخت قدیمی، حالتِ جشنوسرور داشت. بااینحال، یک نگاه دقیقتر، نارضاییِ گسترده را آشکار میساخت. همانطورکه میاسنیکوف ذکر کرده است: “پتروگراد سرخ” یک “روستای پوتمکین”(“Potemkin village”) (۱۰) بود.
پشتِ نمای خارجیِ پیروزی، بحرانی جدّی نمایان بود. نفوذ بلشویکها در میان کارگران بهسرعت کاهش مییافت. در درون حزب، پارتیبازی و فساد شایع بود. هتلآستوریا ـجاییکه اغلب مقامات بالا زندگی میکردندـ صحنه عیاشی بود، درحالیکه شهروندان عادی بدون دسترسی به احتیاجات ساده بهسر میبردند. تعلقداشتن به یک واحد حزبی، راهی برای دستیابی به غذا بود. میاسنیکوف دریافتکه همکارانشنه”نانجمعکنها” [نانآورها]، بلکه “نانخورها” هستند و “کمونیسم” نوع جدیدی درحالِ ظهور است، بلهبلهگویان، چاپلوسان و کاریریست*هاییکه “میدانند چگونه مافوق خود را خشنود سازند.”۲۱
ابتدا میاسنیکوف در اعتراض تردید نشان داد. امّا مجدداً شروع به اعتراض کرد. زینوویف (Zinoviev)، رئیس حزبیِ پتروگراد، با تهدید به مقابله پرداخت. در یک جا، زینوویف به میاسنیکوف اخطارکردکه: دست از اعتراض بردار، وگرنه “ما تو را از حزب اخراج خواهیم کرد، شما یا یک اس.ار(۱۱) و یا آدم مریضی هستید.” ۲۲
امّا میاسنیکوف دست از اعتراض برنداشت. مبارزه طولانیِ وی علیه نظم تزاری، طعم آزادی بیان را بهوی ـ حتی بهقیمت قربانیکردنِ دیسیپلین حزبی ـ چشانده بود. او سرکوب انتقاد را توسط کمیته مرکزی رقّتآور میدانست.
او شکایت کرد که کمونیستهاییکه جرأت نظر مستقل داشتند، مرتد و ضدانقلاب محسوب شدند. بهآنها گفته شد: “آیا شما فکر میکنید از ایلیچ عاقلتر هستید؟!” ۲۳
میاسنیکوف علیرغم اخطارهای مکرّر، دست از اعتراض برنداشت.
صداهای ناراضیِ دیگری نیز به صدای وی ملحق شدند. اوایل سال ۱۹۲۱ طبقه کارگر در پتروگراد درحال جوشوخروش بود. در ماه فوریه، کارخانه بهدنبال کارخانه به اعتصاب میپیوست و سخنگویان حزب اغلب از حضور در جلسات بازداشته میشدند.
در اواخر ماه، شهر در شرف یک اعتصاب عمومی بود. در ماه مارس ۱۹۲۱ طغیان کرونشتات (Kronstadt)(۱۲) به وقوع پیوست. میاسنیکوف عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفت. برخلاف سانترالیسم دموکراتیکها و اپوزیسیون کارگری، او حاضر نشد شورشیان را محکوم کند. اگر از او میخواستند در سرکوبکرونشتات شرکتکند، وی ازاینکار سربازمیزد.
میاسنیکوف اعلام نمود اگر کسی جرأت کند به دفاع از اعتقاد خود بپردازد، این کار قیام علیه حزب تلقی میشود. این شخص، خودپرست یا بدتر ازآن ضد انقلاب، منشویک و یا یک اس.ار نامیده میشود. درمورد کرونشتات هم مسأله همینطور بود. همه چیز زیبا و آرام بود، سپس ناگهان ضربهای فرود میآید: “کرونشتات چیست؟ چند صد کمونیست درحال جنگیدن با ما هستند.”! این به چه معناست؟ درحالیکه محافل حاکمْ زبان مشترکی با تودههای غیرحزبی و حتی کمونیستهای درون حزب ندارند، چه کسی در این مورد باید مورد ملامت قرار گیرد؟ آنها تا آن حد همدیگر را درک نمیکردند، که دست به اسلحه بردند. این یعنی چه؟ این آستانه پرتگاه است. ۲۴
بهطور قطع آوردن میاسنیکوف به پتروگراد اشتباه بوده است. کمیته مرکزی با تشخیص اشتباه خود، دستورِ بازگشتِ وی را به اورال صادر کرد. میاسنیکوف اطاعت کرد، امّا بهدنبال بازگشت به منطقه بومیِ خود، تحریکات خود را ازسرگرفت و لانه زنبور در سازمان حزبیِ محلی را به جنبوجوش انداخت. در ماه مه ۱۹۲۱، او با نوشتنِ یادداشتی به کمیته مرکزی مبنی بر اصلاح عمیق حزب، جنجال بزرگی برپا کرد. در این یادداشت وی ضمن اعلام جرم کوبنده علیه کمیته مرکزی و تئوریها و روشهای آن، خواهان لغو حکم اعدام، انحلالِ اَشکال سازمانیِ بوروکراتیک و انتقال اداره صنعت به شورای تولیدکنندگان شد. او اصول انقلابی را در مقابل مصلحتهای مورد تأیید کمیته مرکزی قرار داد.۲۵
برجستهترین خواست این یادداشت، آزادیِ نامحدود مطبوعات بود. میاسنیکوف با نقدکنگره ده بهخاطر خفهکردن مناظره درونحزبی، خواهان آزادی مطبوعات برای همه شد. “از سلطنتطلبها تا آنارشیستها”، بهگونهایکه او در نظر داشت۲۶ ؛ عبارتیکه در جریان پلمیکهای بعدی طنین انداخت.
میاسنیکوف تنها بلشویکی بود که چنین چیزی را طلب میکرد. او آزادی مطبوعات را تنها وسیله محدودساختن گرایشات شیادانه قدرت و حفظ صداقت و جوابگویی در درون حزب میدید. او تشخیص داد که زمانیکه صداهای انتقادی به سکوت وادار شوند، هیچ دولتی نمیتواند جلو اشتباه و فساد را بگیرد. ۲۷
در اورال، میاسنیکوف برای انتقال ایدههای خود به کارگران کمپین قدرتمندی را پیش برد. وی بارهاوبارها علیه رفتار مستبدانه مقامات حزبی و رشد روزاَفزون تمرکز قدرت در مرکز [کمیته مرکزی] سخنگفت. برای جلوگیری از بدترشدن شرایط، او خواستار احیای فوریِ دموکراسی در درون حزب و آزادی عمل بیشتر برای شوراها شد. او اخطار نمود که جایگزینیِ ماشین حزبی همراه با گرایش به تمرکز در درون حزب بهجای شوراها، خطری برای تحقق سوسیالیسم خواهد بود.
انتقادات میاسنیکوف در درون سازمان حزبیِ اورال، آتش بهپا کرد. او با شخصیتیجذاب و صداقتیآشکار، دیگهایجوشان نارضاییِ پرولتری را در پِرْمْ و موتوویلخا به سوی خود جذب نمود. مقامات محلی بلشویک احساس خطر کردند. در ماه مه ۱۹۲۱، کمی بعد از فرستادن یادداشت خود به کمیته مرکزی، کمیته ایالتی پِرْمْ مانع تبلیغ دیدگاههای وی در جلسات حزبی شد. امّا میاسنیکوف بازنایستاد. وی در بیستویکم ژوئن درکنفرانس پِرْمْ، کمیته ایالتی و کمیته مرکزی را مورد نقد قرار داد. یک ماه بعد، روز ۲۷ ژوئیه، از این فراتر رفت و اعلامیهای بهنام “موضوعات آزاردهنده” را منتشر کرد، که درآن خواستهای یادداشت قبلی و بالاتر از همه، آزادیِ انتقاد را مورد تأکید قرار داد. او شجاعانه اعلام نمود: “دولت شوروی مانند امپراتوران روم، باید مفتریان را بهخاطر منافعش حفظ کند.” ۲۹
بهدنبال سخنرانی میاسنیکوف در ۲۱ ژوئن، کمیته پِرْمْ بیکار ننشست و از کمیته مرکزی خواست تا رفتار وی را مورد بازجویی قرار دهد.
روز۲۹ ژوئیه، دو روز بعداز ظاهرشدن [انتشار] “موضوعات آزاردهنده“، دفتر سیاسی برای رسیدگی به موضوع، کمیسیون ویژهای را با ترکیبِ بوخارین (Bukharin) ، پی. ا. زیلوئیسکی (P. A. Ziluisky) و آ.آ. اسلوت (A. A. Sol’ts) تشکیل داد.۳۰ بوخارین یادداشت میاسنیکوف را بهاندازه کافی جالب یافت و آن را به لنین منتقل نمود. بنابراین لنین در این مسأله درگیر شد.
لنین نگـاهی بـه یادداشت میاسنیکوف انداخت. روز اوّل اوت، وی یادداشتکوتاهی به میاسنیکوف نوشت و وی را برای یک گفتگو به کرملین دعوت نمود. لنین از او پرسید: “تو چه نوع آزادی میخواهی؟ برای اس.ارها و منشویکها؟ همه یکجا؟ دریادداشتتو اینروشننیست…” ۳۱
میاسنیکوف روز ۵ اوت ۱۹۲۱، مسأله را با نامه طولانیتری پیگرفت. آنزمان لنین یادداشت و”موضوعات آزاردهنده” را خوانده بود. او حقایقی را در انتقادات میاسنیکوف یافت. این مرد با وجود ساده و بیتکلّفبودن، کاملاً صادق بود. او در ضمن یک بلشویک قدیمی و مبارزِ زندانهای تزار و یک قهرمان انقلاب و جنگ داخلی بود. لنین برای جواب به وی، خود را مدیون دید. او در عین حال امیدوار بود بتواند او را به شدت مورد ملامت قرار دهد. با خطاب قراردادن بهعنوان «رفیـق میاسنیکوف» و بهپایانبردن نامه “با سلامهای کمونیستی” لحن وی دوستانه امّا محکم بود. مانند مدیر مدرسه، وی اکنون دلسوزانه و فروتنانه با شاگرد نافرمان خود صحبت میکرد.
لنین تلاش کرد میاسنیکوف را قانع کند که آزادی مطبوعات تحت شرایط موجود، نیروهای ضد انقلابی را تقویت خواهدکرد. لنین “آزادی” را در شکل تجریدی رد نمود. آزادی برای چه کسی؟ تحت چه شرایطی؟ به کدام طبقه؟ ما به مطلق و نامحدود باور نداریم. ما دموکراسیِ خالص را استهزا میکنیم. لنین ادامه داد: “آزادیمطبوعات بهمعنایآزادیِ سازمان سیاسی برای بورژوازی و وفادارترین خادمین آن یعنی منشویکها و اس.ارهاست.” او استدلال کرد که سرمایهداران هنوز قوی و قویتر از کمونیستها هستند. آنها قصد نابودیِ ما را دارند. دادنِ آزادیِ مطبوعات به آنها این کار را تسهیل خواهد کرد، امّا ما این کار را نخواهیم کرد. ما قصد خودکشی نداریم. ۳۲
آزادیِ مطبوعات، بنا بر لنین، شعاری غیرحزبی و ضد پرولتری بود. لنین حمایت میاسنیکوف از آزادیِ مطبوعات را به روحیهباختگی و عدم درک تئوریِ مارکسیستیِ وی نسبت داد. از نظر لنین میاسنیکوف بهجای تحلیل طبقاتی، یک ارزیابیِ”احساسی” از بحران موجود کرده است. وی بهخاطر روبروشدن با فقروفلاکت، تسلیم و وحشتزده و مأیوس شده است. لنین با اصرار از میاسنیکوف خواست خود را جمعوجورکرده، خونسرد بماند و دوباره فکر کند. لنین امیدوار بود که وی به اشتباهات خود پی برده، به کار مفید حزبی برگردد.۳۳ [متنکامل نامه لنین را درپایان ترجمه آوردهایم.]
میاسنیکوف با استدلالات لنین قانع نشد. او جواب تندی به لنین نوشت. وی با یادآوریِ اعتبار انقلابیِ خودش نوشت: “تو میگویی من آزادی مطبوعات را برای بورژوازی میخواهم. برعکس، من آزادی مطبوعات را برای خودم میخواهم، برای یک پرولتر، برای کسیکه پانزده سال عضو حزب بوده، آنهم در داخل و نه در خارج؛ کسیکه با خطر و بازداشت روبرو بوده است.”
میاسنیکوف درایننامه ازتجربه خود درزندانهایتزاری، از اعتصاب غذا، ازکتکخوردنها وفرار اززندان نوشت. مطمئناً وی بهدرجهای، آزادی مطبوعات را کسبکرده بود؛ حداقل در درون حزب. “آیا من، بهمحض اینکه با تو در مورد ارزیابی از نیروهای اجتماعی موافق نباشم، باید حزب را ترککنم؟ اگراینطور باشد، منآن را درحل اختلافات، روشیخام و خشن میبینم.”
میاسنیکوف در ادامه نوشت: تو میگویی بایـد آرواره بورژوازی شکسته شود. “مشکل اینجاست، زمانیکه تو دستت را علیه بورژوازی بلند میکنی، به یک کارگـر ضربه میزنی. تو خوب میدانی برای همین کلماتیکه از زبان من جاری میشود، صدها، شاید هم هزاران کارگر هماکنون در زندان پژمرده میشوند. من تنها بهاینخاطر هنوز آزاد هستم که کمونیستی مبارزم، برای اعتقاداتم رنجها کشیدهام، و من در بینِ تودههای کارگر هستم. اگر اینها نبود، اگر من یک مکانیک ساده از همان کارخانه بودم، میدانی من اکنون کجا بودم؟ در زندان چکا. و یا همانطور که من برای کشتن میخاییل رومانوف صحنهسازی کردم، بهاحتمال قوی همین صحنهسازی بـرای من تکـرار میشد. یک بار دیگر میگویم. تو دستت را علیه بورژوازی بلند میکنی، امّا این منِ کارگر هستم که خون بالامیآورم و این ما کارگران هستیمکه آروارههایمان خُرد میشود.” * ۳۴
بعد از این، لنین مکاتبه را قطع کرد. روز ۱۱ اوت۱۹۲۱، او به کمیته ایالتی پِرْمْ تلگرافی فرستاد و ازآن کمیته درخواست نمود که نامههای وی به میاسنیکوف و دو نوشته میاسنیکوف؛ یعنی یادداشت و موضوعات آزاردهنده را برای اعضای ایالتی وکمیته منطقهای موتوویلیخا بخوانند.۳۵ هدف لنین روشن به نظر میرسید. وی میخواست نامعقولبودن موضع میاسنیکوف را به اعضا نشان دهد و از این طریق تلاش حزب را برای تحت کنترلآوردن وی توجیه کند.
بااینهمه، میاسنیکوف رام و مطیع نشد. در نیمه اوت، او بهعنوان اعتراض به کمیته ایالتیِ حزب در جایگاه نماینده موتوویلیخا، پس از تقدیم یادداشتی، جلسه کنفرانس را ترک کرد؛ جلسهای که مقامات حزبی در آن سعی میکردند وی را وادار به سکوت کنند. ۳۶
این عمل سرنوشت میاسنیکوف را مهرومـوم کرد. روز ۲۲ اوت، دفترسیاسیِ کمیته مرکزی پس از شنیدن گزارش کمیسیون در رابطه با فعالیتهای میاسنیکوف، دیدگاههای وی را “مغایر با منافع حزب” یافت و اشاعه نظرات وی را در گردهمآییهای آینده ممنوع نمود. ۳۷
میاسنیکوف به مسکو فراخوانده شد و تحت کنترل کمیته مرکزی قرار گرفت. با همه اینها حاضر به تسلیم نشد. بیاعتنا به کمیته مرکزی، او به اورال برگشت و تحریکات خود را مجدداً ازسرگرفت. در اواخر اوت، وی در یک نشست عمومیِ اعضای حزب در موتوویلیخا ظاهر شد و اعضای این منطقه را به درستیِ مواضعش قانع ساخت. این نشست اعضای حزبی موتوویلیخا قطعنامهای علیه دفتر سیاسی صادرکرد، که درآن فراخواندن میاسنیکوف را به مسکو، شکلی از “تبعید” خوانده، خواهان “آزادیِ کامل بیان و مطبوعات برای وی در درون حزب” شد. ۳۸
میاسنیکوف با تأکید بر آزادی بیانش، در نوامبر ۱۹۲۱ اعلامیهای منتشر کرد، که یادداشت خود به کمیته مرکزی و موضوعات آزاردهنده، نامه مورخ ۵ اوت لنین و جواب خود را به وی، تصمیم دفترسیاسی بهتاریخ ۲۲ اوت و قطعنامه اعضای موتوویلیخا در اعتراض به این تصمیم را در آن گنجاند.۳۹ این اعلامیه با عنوان “فقط برای اعضا” در پانصد نسخه بهچاپ رسید. این اعلامیه نه منشوری برای مخالفت، بلکه وسیلهای برای بحث در مورد دیدگاههای خودش برای کنگره یازده حزب بود، که قرار بود در بهار برگزار شود. میاسنیکوف، در همان حال، تلاش کرد در موتوویلیخا و پِرْمْ طرفداران خود را برای دفاع از برنامهاش سازمان دهد.
بهعلاوه، او روز ۲۵ نوامبر۱۹۲۱ نامهای به بی.آ.کورژنر (B. A. Kurzhner) یکی از هوادارانش در پتروگراد نوشت و از او خواست کمپین تبلیغاتی را برای کنگره حزب شروع کند. او اعلام نمود: “ما باید همه عناصر مخالف در حزب را زیر یک پرچم گرد آوریم.” ۴۰
فعالیتهای میاسنیکوف در آن زمان زیر نظر چکا قرار گرفته بود، و نامه وی به کورژنر، بهدست چکا افتاد. برای لنین، این آخرین فرصت بود. با توجه به اینکه اپوزیسیون کارگری بهسادگی سرکوب نشده بود، لنین میترسید که ظهور یک گروه دیگر در درون حزب با ادعای دفاع حقیقی از منافع پرولتاریا، کار را دشوارتر سازد. لنین روز ۵ دسامبر به مولوتوف نوشت: “ما باید توجه بیشتری به تبلیغات میاسنیکوف معطوف کنیم و هرماه دوبارگزارشآن را به دفترسیاسی بدهیم.” ۴۱
در این اثنا، برای مقابله با میاسنیکوف، دفترسیاسیکمیسیونی با عضویت مولوتوف ـکه خود اهل پِرْمْ بود ـ تشکیل داد.
از اینجا به بعد رنج و محنت پایانناپذیر میاسنیکوف شروع شد. روز پانزدهم فوریه سال ۱۹۲۲، کمیسیون دفتر سیاسی تحقیقات خود را تکمیل نمود و خواهان اخراج وی از حزب شد.
این توصیه به دفترسیاسی انتقال یافت. دفترسیاسی روز ۲۰ فوریه ۱۹۲۲ اخراج میاسنیکوف را بهخاطر “نقض مکرّر دیسیپلین حزبی” و خصوصاً تلاش برای ایجاد فراکسیون برخلاف قطعنامه مصوّب کنگره ده، اعلام نمود. دفتر سیاسی، با وجود این، مادهای را برآن افزود؛ که اگر میاسنیکوف راه و روش خود را اصلاح کند، بعد از یک سال میتواند تقاضای عضویتکند. ۴۲
برای اوّلین بار،تنبیه نسخهپیچیشده درکنگره ده علیه فراکسیون بهکار گرفته شد. بهاستثنای اس.آ. لوزوفسکی(۱۳)، بلشویک قدیمی و مشهور؛ که در۱۹۱۸ بهدستور لنین از حزب اخراج شد و سال بعد به حزب بازگشت، این اوّلین مورد اخراج از حزب بود. ۴۳
روز بعد، یعنی ۲۱ فوریه ۱۹۲۲، لنین به کامنف و استالین دستور داد که نامهاش را به میاسنیکوف، و یا حداقل عصاره قابل توجه آن را منتشر کنند، تا نشان دهد که قبل از اخراج میاسنیکوف او تلاش کرده بود وی را قانع سازد.۴۴ زیرا در آن زمان هنوز یک بیمیلی وسیع در درون حزب در بهکارگیری شیوههای فوقالعاده، علیه اعضای مبارز در حزب وجود داشت، خصوصاً علیه کسی نظیر میاسنیکوف، که بهخاطر شجاعت و مصممبودن، در حزب شهرت داشت. لنین درمورد اخراج میاسنیکوف مثل سایرین تردید داشت. با همه اینها، صبر وی در برخورد با میاسنیکوف به سرآمده بود. روسیه در دنیای متخاصم، از هر طرف محاصره شده بود. امید به انقلاب در غرب عملی نشده بود. در چنین شرایطی، لنین احساس میکرد که نقد کمیته مرکزی و فراخوان بهروش دموکراتیک، قدرت را به دست ضد انقلابیون منتقل خواهد کرد. بهعلاوه، اگر خواستهای میاسنیکوف برآورده شود، اگر آزادی مطبوعات و انتخابات در شوراها اجازه داده شود، حزب از قدرت جارو شده، ارتجاعْ حاکم خواهد شد. دراین صورت، بلشویکها و منجمله میاسنیکوف اوّلین قربانیان خواهند بود. موضع لنین چنین بود.
از نظر میاسنیکوف امّا، “دفاع لنین از انقلاب” درواقع دفاع از قدرت انحصاریِ رهبری بود. از نظر میاسنیکوف دفاع لنین از وحدت حزب، توجیهی برای ساکتکردن مخالفین بود.
میاسنیکوف بر انتقادات خود پافشاری کرد. روز ۲۶ فوریه ۱۹۲۲، کمترازیکهفته بعد از اخراج از حزب، او به گروهی از مخالفین پیوست، که شامل شلیاپنیکوف، مِدوِدوف(۱۴) و کولونتای(۱۵) از اپوزیسیونکارگری بودند. آنها طی دادخواستی، به رهبریِ انترناسیونال کمونیستی [کمینترن] شکایتکردند. این دادخواست،که به دادخواست ۲۲ مشهوراست، مصادف با طرد و تکفیر میاسنیکوف شد. این دادخواست قویاً کمیته مرکزی را بهخاطر خفهکردن انتقاد، اهانت به دموکراسیِکارگری، و واردنمودن وسیع اعضای غیرکارگر برای تغییر بافتِ پرولتریِ حزب، مورد انتقاد قرار داده بود. روز ۴ مارس ۱۹۲۲، بنا به توصیه کمیسیون ویژه، که اعضای آن از واسیلکولاروف (Vasil Kolarov) از بلغارستان، کلارا زتکین (Clara Zetkin) از آلمان و مارسلکاشین (Marcel Cachin) از فرانسه بودند، رهبری کمینترن این انتقادات را بیاساس ارزیابی کرد. رهبری کمینترن با دفاع از لنین و بلشویکها دادخواست ۲۲ را بهعنوان “سلاحی علیه حزب و دیکتاتوری پرولتاریا” رد نمود. ۴۶
میاسنیکوف در زادگاه خود نیز پرکار بود. وی در کارخانهای که کار میکرد، کمیتهای را از طریق انتخابات شکل داد، که اکثر آنها ضد لنینیست بودند. در یک جلسه عمومی سازمان حزبی موتوویلیخا، ظاهراً به تحریک وی، قطعنامهای در دفاع از دادخواست ۲۲ صادر گردید و یک حوزه حزبی در ۲۲ مارس در همین کارخانه اطلاعیهای در محکومیت مدیران بورژوا و مقررات بوروکراتیک صادر نمود. ۴۷
موضوعات مورد اختلاف در کنگره یازده در ۲۷ مارس۱۹۲۲، که لنین برای آخرین بار حضور یافت، به اوج خود رسید. درآنجا میاسنیکوف از هر طرف شدیداً مورد حمله قرار گرفت. مولوتوف، تروتسکی(۱۶) و لنین هر سه علیه وی سخنرانی کردند. مولوتوف در حملات خود از این امر شکایت داشت که کمیته مرکزی بهمدت شش ماه برای قانعکردن میاسنیکوف در قبول مشیِ عمومیِ حزب “مشغول صحبت، مشورت و تبادل دیدگاهها” با وی بوده است. همه این تلاشها بیهوده بود. مولوتوف خواهان پاکسازی حزب از وجود چنین عناصر”ناپایدار” از صفوف خود شد.۴۸ تروتسکی نظیر دادستان کل، حمله شدیدی به میاسنیکوف کرد؛ که با دیدگاههایش به دشمن کمک میرساند. او اعلام نمود، تصادفی نیست که دولت لهستان(۱۷) چکیده اعلامیه میاسنیکوف را از رادیو پخش نموده است، یا چرنوف(۱۸)، میلیوکوف(۱۹)، و مارتوف(۲۰) آن را در سرمقاله روزنامه خود چاپکردهاند. “چنین مقالات ضد حزبی اپوزیسیونکارگریکولونتای، آب به آسیاب کسانی خواهد ریخت که مجدداً پرچم کرونشتات را بلند کنند ـ تنها پرچم کرونشتات.” ۴۹ لنین، که بعد از تروتسکی صحبت کرد، اذعان داشت که گروه ۲۲ حق داشتند به انترناسیونالکمونیستی طومار بفرستند. او تأکیدکرد: امّا آنها مجاز نبودند بهنیابت از میاسنیکوف اعتراض کنند؛ چون وی تصمیماتکنگره دهِ حزب را زیر پا گذاشته است. لنین به مکاتباتش با میاسنیکوف اشارهکرد: “من در این آدم استعدادهایی دیدم که ارزش آن را داشت که با وی صحبت کنم. امّا کسی باید به این آدم بگوید اگر بخواهد به این ترتیب بر انتقادات خود پافشاریکند، تحمل نخواهد شد.” ۵۰
در این کنگره کسی از میاسنیکوف دفاع نکرد. امّا یک نماینده بهنام وی.وی. کوسیور (V.V. Kosior)(۲۱) استدلال نمود که لنین روش نادرستی در برخورد به مخالف انتخاب کرده است. کوسیور گفت اگر کسی جرأت کند به نواقص کار حزب اشاره کند، “اپوزیسیونِ اتوریتهناپذیر” نامیده شده، تحت نظر حزب قرار میگیرد و یا حتی مثل میاسنیکوف از حزب اخراج میشود. کوسیور اخطار نمود که با این روش، حزبْ خود را از کارگران بیگانه میسازد. ۵۱
بهدنبال کوسیور، شلیاپنیکوف و مِدوِدوف از اپوزیسیون کارگری به دفاع از دادخواست ۲۲ پرداختند. آنها توضیح دادند که بدین خاطر به کمینترن مراجعه کردند، که رهبریْ شکایات آنها را رد کرد. آنها تأکید کردند که فراکسیون جداگانهای درست نکرده و دسیسهای علیه کمیته مرکزی ترتیب ندادهاند. مِدوِدوف اعتراف نمودکه برای تنظیم درخواست، جلسه خصوصی داشتند. صدایی در جلسه بلند شد: آیا میاسنیکوف آنجا با شما بود؟ مِدوِدوف گفت: بلی، امّا هدف ما اصلاح حزب بود، نه ایجاد انشعاب در آن. ۵۲
کنگره با سرمشققراردادن کمینترن، کمیسیونی متشکل از دزرژینسکی (Dzerzhinsky)(۲۲)، زینوویف(۲۳) و استالین تشکیل داد، تا به تحقیق درباره این مسأله بپردازد. روز دوّم آوریل ۱۹۲۲، آخرین روز کنگره، کمیسیون گزارش خود را در نشست غیرعلنی ارائه داد. کمیسیون امضاکنندگان دادخواست را متهم به ایجاد فراکسیون نمود و توصیهکردکه پنج تن ازآنان یعنی شلیاپنیکوف، کولونتای، مِدوِدوف (Medvedev)(۲۴) و دو عضو کمتر شناخته شده آن اف. آ. میتین (F. A. Mitin) (۲۵) و ان. وی. کوزنتسف (N.V. Kuznetsov)(۲۶) از حزب اخراج گردند. با وجود این، کنگره میتین وکوزنتسف را اخراج و برای سه نفر اوّلی اخطار صادر کرد.۵۳ میاسنیکوف مورد تعرض قرارگرفت وکمی بعد از کنگره، توسط جی.پی.یو٭ دستگیر و روانه زندان شد. وی نخستین کمونیست مشهور زندانیِ سیاسی در روسیه شوروی بود.
این هنوز همه داستان نبود. همانطور که وی قبلاً در نامه خود به لنین، به آن اشاره کرده بود، توطئه “فرار” اجرا شد، امّا بهگونهای عقیم ماند: زمان دستگیری میاسنیکوف، سه گلوله به سوی وی شلیک شد، امّا به وی اصابت نکرد.
همانطورکه از ویژگیهای میاسنیکوف بود، بهمحض ورود به زندان، همانند دوران تزار، دست به اعتصاب غذا زد. دوازده روز بعد، او آزاد شد.۵۴
از این زمان به بعـد میاسنیکوف دائماً تحت نظـر بود. در مورد فعالیتهای وی تا آخر۱۹۲۲ اطلاعی در دست نیست. اوایل ۱۹۲۳، مجدداً بین او و مقامات دولتی مشکلاتی پیش آمد. اکنون میاسنیکوف در مسکو زندگی میکرد.
یک سال از اخراج وی از حزب میگذشت که او از کمیته مرکزی خواهان بازگشت به حزب گردید. درخواست وی در این زمینه رد شد. میاسنیکوف سپس برای بازگشت به حزب به کمیته عالیِ کمینترن رجوع کرد. این کمیته روز بیستوهفتم مارس ۱۹۲۳ اعلام نمود که او بهجای اصلاح روشهای خود به مطلقکردن نظراتی ادامه داده است که این نظرات، “نظرات عاملین بورژوازی برای ایجاد تفرقه در حزب کمونیست روسیه است”. ۵۵
درحقیقت میاسنیکوف فراتر از اینها پیش رفته بود. وی در اوّلین هفته سال ۱۹۲۳ یک اپوزیسیون مخفی سازمان داد؛ چیزیکه لنین از آن هراس داشت. علیرغم اخراجش از حزب، وی “گروه کارگران حزب کمونیست روسیه” (۲۷) را بهوجود آورد و ادعا نمود که رهبریِ بلشویک صدای واقعی و قابل اعتماد پرولتاریا را نمایندگی نمیکند.
کسانیکه اقدام به چنین عمل خطرناکی کرده بودند عبارت بودند از: پی. بی. مویسیف P. B. Moiseev)) (۲۸)، بلشویکی از سال ۱۹۱۴ و ان. وی. کوزنتسف از اپوزیسیون کارگری قبلی، که بهخاطر نقشش در دادخواست گروه ۲۲ در کنگره یازده قبلاً از حزب اخراج شده بود. این سهکارگر خود را “دفتر سازماندهِ مرکزی موقت” نامیدند، که میاسنیکوف مؤسس اصلی و روح راهنمایش بود. اوّلین اقدام آنها، در۲۳ فوریه ۱۹۲۳، طرح یک بیانیه اصول، قبل از کنگره دوازده بود، که قرار بود در ماه آوریل ۱۹۲۳برگزار شود. این اعلامیه یک سند طولانی “مانیفستگروهکارگران حزبکمونیست شوروی“ * براساس یک اعلامیه انتشارنیافته از میاسنیکوف بود، که آن را موضوعات هشداردهنده نامید. این مانیفست تکمیلشده نسخه اعلامیه قبلی در ۱۹۲۱ و موضوعات آزاردهنده بود. میاسنیکوف نویسنده اصلیِ مانیفست بود و کوزنتسف و مویسیف ادیتوریِ آن را برعهده داشتند. ۵۶
مانیفست برنامه قبلی میاسنیکوف را دنبال کرد: خودگردانیِکارگران، خودمدیریتیِکارگران، برکناری متخصصین بورژوازی از موقعیتهای مدیریت، آزادیِ بحث درونحزبی و انتخابات جدید شوراها درکارخانهها جزو این مانیفست بود. میاسنیکوف مانند دفعات قبل، علیه بالادستیهای اداری، بوروکراسیِ روبهرشد، غلبه غیرکارگران در درون حزب، و خفهکردن ابتکارات محلی و بحث درونحزبی به اعتراض پرداخت. او رهبریِ حزب را متهم نمود که این رهبری، که بهنام کارگران حکومت میکند، به کارگران اعتماد ندارد.
در عین حال، در این مانیفست چند تغییر بهچشم میخورد. دیدگاه میاسنیکوف نسبت به آزادیهای مدنی، کمی محدودتر شده بود. در همان حال که آزادی بیان و مطبوعات از جایگاه برتری برخوردار بود، این آزادیها بهکارگران یدی محدود میماند. مانیفست اعلام نمود: “بگذارید بورژوازی را ساکت نگهداریم. امّا چه کسی میتواند با حق آزادی بیان کارگران ـکه با خون خود از قدرتشان دفاع کردهاند ـ مخالفت کند؟” در برخورد با پروفسورها، وکلا و دکترها، بهترین سیاست “زیر فشارقراردادن آنهاست”. ۵۷
علاوه براین، میاسنیکوف سیاست جدید اقتصادی (نِپ)(۲۹) اقتباسشده درسال۱۹۲۱ را بهعنوان ترک اهداف اکتبر و فروشآن به بورژوازی، محکوم کرد. رشد بوروکراتها و کارگشاها در سطحی وسیع، بیزاری و تنفر وی را برانگیخت. این امر یک منظره نفرتانگیز و غیرقابل تحمل، سمبُلی از انحطاط انقـلاب و فساد ایدهآلهای سوسیالیستی بـود. علیرغم لغو مالکیت خصوصی، بدترین اَشکال سرمایهداری حفظ شده بود: بردگیِ مزدی، تفاوت درآمدها و موقعیتها، سلسلهمراتب قدرت، و بوروکراتیسم. مانیفست بهجای کلمه اختصاریِ سیاست جدید اقتصادی (”نِپ”) (New Economic Policy) ، اصطلاح “استثمار جدید پرولتاریا” ۵۸ (New Exploitation of Proletariat) را جایگزین ساخت.
* * *
نِپ برای میاسنیکوف یک شوک محسوب میشد. او نِپ را ادامـه عقبنشینی از سوسیالیسم میدید؛ عقبنشینییی که با جنگ داخلی شروع شد. ریشه این عقبنشینی به کنگره نهم برمیگردد، که در آن مدیریت تکنفره و استخدام متخصصین فنی مورد حمایت قرار گرفت. ارزیابیِ میاسنیکوف این بودکه لنین با این عمل، کارگران را از اساسیترین پیروزیِ انقلابیِ خود، اصلیترین اَهرُم بهسوی پیشرفت، محروم کرده بود. مانیفست گروهکارگران اعلام نمودکه: “از زمان برگزاریِ کنگره نهم حزب کمونیست روسیه، سازمان صنعت کاملاً بهشیوه بوروکراتیک و بدون مشارکت مستقیم طبقه کارگر به پیش برده شده است.” ۵۹ مانیفست درخواست نمود که اداره صنعتی در هرکارخانه به خود کارگران واگذار گردد. این مانیفست، بوروکراتها و آپاراتچیهاییکه “همبستگی” و “برادری” برای آنها یک شعار توخالی بود و کسانیکه تنها به امتیازات فزاینده و قدرت خود فکر میکردند را محکوم نمود. مانیفست تکبّر و دوروییِ این دسته از آدمها، تحقیر کارگران عادی، صحبتهای مزوّرانه و عبارتپردازیهای سوسیالیستیشان را، که با جاهطلبی بورژوایی و شیوه زندگیشان درتناقض بود، از هر طرف مورد حمله قرار داد.
در پیشداوریِ قویِ خود علیه روشنفکران، همراه استهزای مدیران و بوروکراتها، او به ژان واسلاو ماچاجسکی (Jan Waclaw Machajski) (۳۰)، کمونیست رادیکال لهستانی شباهت داشت، که پیشبینی کرده بود، در اواخر قرن، طبقه جدیدِ روشنفکران و متخصصانی ظهور میکنند، که بهنام سوسیالیسم و با سوارشدن برگرده کارگران به قدرت میرسند.۶۰ (میاسنیکوف اینجا تحت تأثیر “ماخائویسم” ۶۱ است.) نشانهای در دست نیست که نشان دهد وی با ماچاجسکی آشنایی داشته، و یا تحت تأثیر نظرات وی قرار داشته باشد، امّا تشابهات بین آنها غیرقابل انکار است.
نفرت میاسنیکوف از بوروکراتها و روشنفکران بیحدوحصر بود. او به سلسلهمراتب بلشویکی مُهرِ”کاست الیگارشی”، عدهای “روشنفکر فرادست” و”مدیریت برادرانه”زد، که افسار صنعت و دولت را در دستانش گرفته است. او در مانیفست اخطار نمود که اگر مسیر کنونی ادامه یابد، “ما با خطر تبدیل قدرت پرولتاریا به قدرت یک محفل محکم سنگربندی کرده باعزم حفظ هردو قدرت سیاسی و اقتصادی بهطور طبیعی زیر ماسک والاترین اهداف روبرو خواهیم شد: بهنام منافع پرولتاریا، بهنام انقلاب جهانی و بهنام سایر ایدههای رفیع و ارجمند.”
پس چه باید کرد؟ به نظر میاسنیکوف جلوگیری از انحطاط انقلاب، تنها میتوانست از طریق اعاده دموکراسیِکارگریْ عملی شود. او در باور خود به ابتکار و ظرفیت کارگران ـکه خود محصول آن طبقه بود ـ ثابت قدم ماند. نقص و کاستیهای رژیمْ دیگر نمیتوانست از طریق رهبریِ بلشویکی تصحیح شود. علاج را باید در تودههای طبقه کارگر، اعضا و غیر اعضا جستجوکرد. دستیابی به سوسیالیسم بدون شرکت همهجانبه کارگران ناممکن است.
لنین برخلاف باور میاسنیکوف، بهجای ابتکارات تودههای کارگر، به راهحلهای اداری چسبید و هرگونه پیشنهادی را برای جاریشدن تنفس دموکراتیک در ماشین حـزبی، رد نمود. او این کار [خلاقیت تودهایِ کارگران] را از خود بوروکراتیسم خطرناکتر یافت. او نهایتاً برای رفرم بوروکراسی، به بوروکراتها تکیه کرد و بخشی از دستگاه ماشین حزبی را علیه بخش دیگر بهکار گرفت.
از نظر میاسنیکوف، چنین درمانهایی بیارزش بودند؛ زیرا به ریشه مشکلات دست نمیبرد. او بر این باور بود که اصلاحات واقعی تنها از پایین امکان دارد. او برای حمله همهجانبه علیه سرمایهداری در داخل و خارج، فراخوان داد. وی با محکومکردن سیاست “جبهه متحد” توسط انترناسیونال کمونیستی [کمینترن]، همکاری با سوسیالیستهای میانهرو و مبارزه برای دستاوردهای محدود اقتصادی را رد نمود. او اصرار داشت که اصلاحات بخشی* میتواند نیروی انقلابی پرولتاریا را تضعیف و آن را از واژگونساختن سیستم سرمایهداری منحرف سازد. مانیفست اعلام نمود که: “زمان بهبودیِ مادی و قانونی برای پرولتاریا از طریق اعتصاب و عمل پارلمانی، بهطور بازگشتناپذیری سپری شده است. برای خاتمهدادن به استثمار و سرکوب، پرولتاریا دیگر نباید برای چند کوپک* اضافی یا زمان کار کوتاهتر مبارزه کند. این کار زمانی ضروری بود، امّا اکنون زمان مبارزه بر سر قدرت است. هیچگونه سازشی با نظم موجود قابل تحمل نیست. کارگران کشورهای پیشرفته صنعتی باید به انقلاب اجتماعی دست بزنند؛ نه در آینده دور، بلکه اکنون، امروز و فردا. آژیر را به صدا درآورید و برای مبارزه گردهم آیید!… ما با تمام توان و انرژی باید به پرولتاریای همه کشورها فراخوان جنگ داخلی بدهیم؛ جنگی بیرحمانه و خونین.” ۶۳
درهرحال، این جنـگ باید از خانه شروع شود. میاسنیکوف، در مانیفستش، تردید داشت که پرولتاریای روسیه ممکن است مجبور نشود “یک مبارزه جدید و شاید خونین برای سرنگونیِ الیگارشی بهراه اندازد.” ۶۴ او در اندیشه یک قیام فوری نبود. او ترجیح میداد کارگران، کمونیستها وغیرکمونیستها برای حذف بوروکراتیسم و احیای دموکراسیِ کارگری تلاش کنند. وی در درون حزب با وجود تصمیمات کنگره ده، از حق تشکیل فراکسیونها و داشتن پلاتفرمها دفاع نمود. او به زینوویف نوشت: “پلاتفرمی که بر روی آن یک اکثریت اعضای حزب گردهم آیند، بر روی آن سیاست جدیدی را در رابطه با این یا آن موضوع اتخاذ کنند، آنگاه آن دیگر نقد نیست، بلکه فقط کلکسیون کلمات است، آن هیچ چیز نیست جز ورّاجی.” ۶۵
میاسنیکوف از این هم فراتر رفت و قدرت انحصاریِ بلشویکی را زیر سؤال برد. او استدلال کرد که تحت دیکتاتوریِ تکحزبی، انتخابات “یک تشریفات توخالی است”. او به زینوویف گفت: “صحبت از دموکراسیِ کارگری و تأکید بر دولت تکحزبی، خود را در تناقضانداختن است؛ یک تناقض درخود.” ۶۶
محتوای مانیفستگروهکارگران(۳۱) چنین بود. متن این مانیفست حولوحوش بهار ۱۹۲۳ بهطور غیرقانونی بهشکل کپی منتشر شد. کپیِ مانیفست ازطریق مرز، به لهستان فرستاده شد و چکیده یادداشت ۱۹۲۱ میاسنیکوف توسط دولت این کشور از رادیو پخشگردید. در برلین، این مانیفست توجه منشویکهای مهاجر را جلب نمود، و روزنامه آنها بهنام سوسیالیستیچسکی وستنیک (Sotsialisticheskii vestnik) ، گروهکارگران را بهعنوان “عناصر شریف بلشویکها، که جرأتِ بلندکردن پرچم انتقاد را کردهاند” مورد ستایش قرار داد.۶۷
در داخل روسیه، مانیفست تأثیرات خود را میگذاشت و افراد جدیدی را بهگروهکارگران جذب میکرد. حدود تابستان سال۱۹۲۳، گروهکارگران، که در مسکو تمرکز یافته بود، ۳۰۰ عضو داشت. بهعلاوه، گروه، هوادارانی نیز در سایر شهرها پیدا میکرد. اغلب این افـراد بلشویکهای قدیمی و اکثراً کارگر بودند.۶۸ غیر از سه نفر مؤسس (میاسنیکوف، کوزنتسوف، و مویسیف) فعالترین اعضایگروهکارگران عبارت بودند از: آی. ماخ (I. Makh)(۳۲)، اس.آی. تیونوف (S.I.Tiunov) ، وی. پی. دمیدوف (V. P. Demidov)، ام.ک. برزینا (M. K. Berzina) ، آی. ام. کوتوف (I. M. Kotov) ، جی. وی. شوخانوف (G. V. Shokhanov) و ا. آی. مِدوِدوف(A. I. Medvedov) ، (با ا.آی. مِدوِدوف از اپوزیسیونکارگری اشتباه نشود). ماخ بلشویک رزمندهای از خارکوف، نماینده حزبی در کنگره دهِ حزب بود. تیونوف در سال ۱۹۱۷ به حزب پیوست. بنابهاظهار آنته سیلیگا (Ante Ciliga) ، کمونیست معترض یوگسلاوی ـکه بعدهـا با وی در زندان برخوردکرده بودـ وی از مرتبطین خود باسوادتر و مصممتر بود،که حاضر بود “همه زندگیش را وقف انقلاب کند”.۶۹ سیلیگا در زندان با اعضای گروهکارگران ازجمله ماخ، کوزنتسف، مِدوِدوف، و بارزیتیا و یکی از اعضای زن این گروه برخورد کرده بود.۷۰ همه این افراد با میاسنیکوف در رابطه با انحطاط حزب و انقلاب، باورهای مشترکی داشتند و سه نفر از آنان علاوه بر میاسنیکوف، دادخواست گروه ۲۲ را امضا کرده بودند. این افراد عبارت بودند از: کوزنتسف، شوخانوف، و مِدوِدوف. کوزنتسف، در بازجوییهایی که در زندان از سوی جی.پی.یو G.P.U. [سازمان امنیت] انجام گرفت، کارگران و رهبریِ بلشویکها را “نیروهای متضاد” نامید. کوزنتسف میگوید:
او به بازجوی خود بعدها اعلام نمود:
«ما میبینیم که سطوح بالای بوروکراسیِ حزبی، رفقای دیروز ما، بهطور فزایندهای نسبت به ما بیاعتماد شده و از ما میترسند. آنها ما را پرولتاریای بهلحاظ سیاسی بیسواد و مردمی نادان میدانند و کلماتی نظیر “پرولتاریا” و “کارگر” را تنها بهعنوان “پوشش و استتار” بهکار میگیرند.» ۷۱
ظهور گروه کارگران از چشم مقامات پنهان نماند. این حرکت خود را درکنگره دوازده، که درآوریل۱۹۲۳ در غیاب لنین برگزار شد، نشان داد. لنین پس از چند سکته جدی، که وی را فلج و از صحبتکردن محروم نمود، قادر به حضور در این کنگره نشد. در شرف برگزاری کنگره، “یک پلاتفرم بدون امضا و اسم” پخشگردید،که “ازهمه عناصر صادق پرولتاریا” میخواست در درون وخارج حزب، خودرا براساس مانیفست گروه کارگران سازمان دهند.۷۲ این سند، که مثلث زینوویف، کامنف، و استالین را محکوم میکرد و خواهان اخراج آنها از کمیته مرکزی شده بود، ظاهراً کار گروه کارگران و شاید خود میاسنیکوف بود. ۷۳
در غیاب لنین، لعن و نفرین علیهگروهکارگران را تروتسکی، رادِک و زینوویف بهعهدهگرفتند. تروتسکی بامحکومنمودن مانیفستِ میاسنیکوف گفت: “این مانیفست، تئوری کهنه فراموششده ماچاجسکی را یادآوری میکند،که تحت سیستم سوسیالیسم، حاکمیت بهدستگاهی برای استثمار طبقه کارگر تبدیل خواهد شد.” رادِک بارانی از تنفر بر روی “فرمول غلوّآمیز” آزادی مطبوعات ریخت. زینوویف اعلام نمود که: “هرگونه انتقاد از خط حزبی، حتی بهاصطلاح نقد از زاویه چپ، اکنون بهطور عینی نقد منشویکیاست.” او اضافهکرد: “میاسنیکوف مدعیاست که کارگر علیه ما و ما علیه کارگر هستیم. چنین مفهومی یاوه است. من شخصاً بهمدت یک سال مورد مزاحمت وی قرار گرفتم. ولادیمیر لنین خودش را با وی مشغولکرد، به او نامه نوشت و به وی استدلالکرد.” یککمیسیون ویژه،که بوخارین عضوآن بود، سعیکرد وی را قانع سازد. فایدهای نداشت. میاسنیکوف “به حزب خیانتکرد.” زینوویف تأکیدکرد که حزب، الیت طبقه حاکم را از سنگر قدرت پایینآورده است. “هژمونیِ پرولتاریا تحت سختترین شرایط حفظ شده است و امیدوارم تا آخر حفظ شود.” ۷۴
میاسنیکوف به یک خار غیرقابل تحمل درگوشت رهبری تبدیل شده بود.* روز ۲۳ مه ۱۹۲۳، یک ماه بعد از کنگره دوازده، او توسط جی.پی.یو دستگیر شد. در طول بازجوییها، او انتقادات خود را علیه بوروکراسی بهعنوان بدخواهی، بیرحمی و خودپرستی، تکرار کرد. ۷۵
با کمال تعجب، میاسنیکوف از زندان آزاد شد و اجازه یافت کشور را ترککند. او احتمالاً بهعنوان عضو هیئت تجاری شوروی بهآلمان فرستاده شد؛ ابزاریکه نه بهندرت توسط مقامات برای رهایی ازدست مخالفین بهکار گرفته میشد. امّا میاسنیکوف دست از اعتراض نکشید. در برلین، او باحزب کارگران کمونیست آلمان و جناح چپ حزب کمونیست آلمان بهرهبریِ آرکادی ماسلو (Arkady Maslow)(۳۳) و روت فیشر (Ruth Fischer)(۳۴) رابطه برقرار کرد. وی در این روابط بنا بهگفته فیشر، تصویر مأیوسکنندهای از وضعیت طبقه کارگر روسیه ترسیم نمود. ۷۶
میاسنیکوف بهکمک این گروهها، توانست مانیفست گروه کارگران را بهشکل کتابچهای با فراخوانی در مقدمه، که توسط رابطین وی در مسکو نوشته شده بود، انتشار دهد.۷۷ در این فراخوان بهطور خلاصه فشرده نکات اصلیِ مانیفست آمده بود: “به رفقایکمونیست در سراسر جهان!” با نقلقولی از خطابیه مارکس(۳۵) در افتتاحیه “انترناسیونال اوّل” (۳۶) (“آزادیِ کارگران باید امر خود کارگران باشد”)(۳۷) شروع میشد و بند دوّم سرود “انترناسیونال” (۳۸) بهدنبالش آمده بود. در انتها، مانیفست با یک سری شعار در جهت اهداف گروه کارگران بهپایان میرسید: “قدرت طبقهکارگر درهمبستگیاش نهفته است. زنده باد آزادیِ بیان و مطبوعات برای پرولترها! زنده باد قدرت شورایی! زنده باد دموکراسی پرولتری! زنده باد کمونیسم!” ۷۸
در زمان غیبت میاسنیکوف، گروه زیر نظر کوزنتسف و مویسیف به اشاعه دیدگاههای گروه کارگران پرداخت. مویسیف کمی بعد، خود را از دفتر موقت مرکزی کنار کشید و ماخ جای او را گرفت. روز پنجم ژوئن ۱۹۲۳، این گروه کنفرانسی در مسکو برگزار کرد و اعضای دفتر مسکو را انتخاب نمود. این دفتر شامل چهار یا هشت نفر بود (منابع متناقضی در این مورد وجود دارد). بنا به کوزنتسف، یک دفتر موقت شش نفره سلول کمونیستی شکل گرفت و ماخ در دفتر مسکو و دفتر مرکزی، هردو، عضویت داشت. این گروه تصمیمگرفت درصورت فراهمبودن شرایط، مجلهای را انتشار دهد.۷۹
درنتیجه، در یک مقیاس کوچک، گروه به صورت یک حزب جداگانه ظاهر میشد. گروه کارگران وفاداریِ خود را به برنامه حزب کمونیست اعلام مینمود و خود را علیه هرگونه تلاشی برای براَندازیِ قدرت شورایی متعهد میدانست. گروه روابطی را با کارگران ناراضی(۳۹) در چندین شهر ایجاد نمود و با رهبران اپوزیسیونکارگری (ازجمله کولونتای، شلیاپنیکوف و مِدوِدوف) شروع به مذاکره کرد و تلاش نمود یک دفتر خارجی شکل دهد که در آن امیدوار بود با استفاده از رابطین بینالمللی و دانش زبان کولونتای*، ماسلو Maslow از حزب کارگران کمونیست آلمان را جذب کند.۸۰ این تلاشها نتیجهای نداشت. بنا برگزارشی، گروهکارگران حمایت ارتش سرخ مستقر در پادگان کرملین را ـکه بخشی از آن میبایست به اسمولنسک(۴۰) منتقل شود ـ بهدست آورد. ۸۱
یک موقعیت غیرمنتظره در اوت ۱۹۲۳ برای گسترش نفوذ گروه پیش آمد؛ زمانیکه موج اعتصابات در فوریه ۱۹۲۱ مراکز صنعتی را درنَوَردید. یک بحران اقتصادی، مشهور به بحران قیچی(۴۱)، از اوایل سال تعمیق یافته بود، که موجب کاهش دستمزدها و اخراج تعداد وسیعی از کارگران شده بود. این اعتصابات، که در مسکو شروع شده و به سایر شهرها گسترش یافت، پدیدهای خوداَنگیخته و غیرسازمانیافته بود، که با بدترشدن شرایط، برافروخته شد. هیچ دلیل و مدرکی برای اثبات رابطه این حرکات اعتراضی با فراکسیونهای مخالف وجود ندارد. گروه کارگران در این میان تلاش کرد با استفاده از این ناآرامی به مخالفت با رهبری حزب بپردازد. این گروه به تبلیغات خود شدت بخشید و میخواست با فراخوان یک روز اعتصاب عمومی و سازماندادن تظاهرات تودهایِ کارگران بهمانند یکشنبه خونین ۱۹۰۵ با عکسی از لنین عکسالعمل نشان دهد. ۸۲
رهبران حزب از این حرکت مطلع شدند. همانطورکه بعدها بوخارین تأیید کرد، اعتصابات همراه با فعالیت گروههای مخالف “ضرورت توجه به کاهشدادن قیمتها، ضرورت توجه به دستمزدها، ضرورت بالابردن سطح فعالیت اعضای سازمان حزب ما” ۸۳ را جلب کرد. در همان حال، کمیته مرکزی گروه کارگران را “ضدکمونیست و ضد شوروی” اعلام نمود و از جی.پی.یو درخواستِ سرکوبِ آن را کرد. در حولوحوش اواخر سپتامبر ۱۹۲۳، حمله به جلسات این گروه سازمان یافت. ادبیات و نشریاتشان توقیف و رهبرانشان دستگیر شدند. دوازده عضو گروه از حزب اخراج شدند، که مویسیف، تیونوف، برزینا، مِدوِدوف، کوتوف و سوخانوف در میان آنان بودند و ۱۴ نفر دیگر توبیخ رسمی شدند. ۸۴
از خود میاسنیکوف چه خبر؟ وی از ژوئن۱۹۲۳ درآلمان بهسر میبرد و در تبلیغات اعتصاب نقشی نداشت. با وجود این، او خطرناک محسوب میشد. در پائیز سال ۱۹۲۳، او با قولوقرار زینوویف و کرستینسکی (Krestinsky) سفیر شوروی در برلین، که مورد تعرض قرار نخواهد گرفت، به روسیه فراخوانده شد. ولی بهمحض رسیدن به خاک روسیه دستگیر و روانه زنـدان شد. بهخاطر اهمیت مسأله، دستگیریِ وی توسط خود دزرژینسکی *عملی شد.
در ژانویه ۱۹۲۴، لنین مرد. تا آن زمان گروهکارگران توسط حزب از بین برده شده بود. هنگامیکه هنوز لنین زنده بود، این آخرین جنبش مخالف در درون حزب بود که از بین برده شد. بهعلاوه، این آخرین گروه از پایین سازمانیافته بود، که بهمیمنت اقدامات همه رهبران سطح بالا، که مبارزهشان را برای کسبِ ردای** لنین شروعکرده بودند، خرد شد. ۸۵
میاسنیکوف سه سال و نیم بعد را در زندان بهسر برد. وی ابتدا در مسکو و سپس در تومسک و ریکوف زندانی گردید. او باز با نوشتن نامههایی به استالین، زینوویف، بوخارین و ریکوف به اعتراض خود ادامه داد. وی در تومسک دست به اعتصاب غذا زد. این دوّمین اعتصاب غذای وی در زندان بلشویکها بود. او در نامهای که بهطور مخفیانه به غرب راه یافت، هدف اعتصاب خود را توضیح داد. او اعلام نمود هدف وی ایناست که اتهامات وی رسماً اعلام شده و در دادگاهی علنی محاکمه شود و یا آزادی وی تأمین گردد.۸۶ او به هیچکدام از این اهداف دست نیافت. در روز دهمِ اعتصاب غذا مقامات با توسل به زور خواستند تا اعتصابش را بشکند. میاسنیکوف مقاومت کرد. روز سیزدهم اعتصاب غذا، زندانبانان به حکم مأموران محلیِ جی.پی.یو او را بهزور از سلولش بیرون کشیده، به تیمارستان روانی منتقل کردند. میاسنیکوف باز دست به اعتراض زد و شکایت کرد که: بااین عمل “مقامات نمونه خوبی را برای فاشیستهای همه دنیا بهجاگذاشتند.” میاسنیکوف اضافه کرد که: “حتی فاشیستها این روشها را بهکار نبردند.” آنها هنوز این قدر پیش نرفتهاند، امّا اینجا شعار این است: “هرکس اعتراض کند دیوانه است و به دیوانگان متعلق است! خصوصاً اگر معترض متعلق به طبقه کارگر بوده، بیست سال سابقه مبارزه کمونیستی داشته باشد.” ۸۷
آنها میاسنیکوف را باز به زندان برگرداندند و در سلول انفرادی نگهداشتند. هیچکس حق صحبتکردن با وی را نداشت؛ چه زندانبانان و چه زندانیان. در همان حال همسر وی دایا گریگورونا و سه پسر کوچکش به تبعیدگاه فرستاده شدند. ۸۸ (۴۲)
درسال۱۹۲۷، میاسنیکوف به ایروان پایتخت ارمنستان تبعیدگردید.۸۹ او تحت نظر پلیس سیاسی قرار داده شد. علیرغم اینها، در هفت نوامبر ۱۹۲۸، در روز یازدهمین سالگرد انقلاب بلشویکی، در یک تظاهرات ضد دولتی شرکت کرد. پس از آن، برای آنکه دستگیر نشود، تصمیم به ترک کشور گرفت. او موهای خود را کوتاه و ریشش را اصلاح نمود و کیف خود را با یادداشتها و دستنوشتههایش پر کرد و با قطاری، راهیِ مرز ایران شد. در نزدیکی جلفا از قطار پایین پرید و پس از عبور از رودخانه ارس [آراز] خود را به آن سوی مرز رساند، که بلافاصله دستگیر شد.
میاسنیکوف پس از شش ماه زندان در ایران، بدون پاسپورت و یا ویزا به ترکیه فرستاده شد. در آنجا مرتباً از سوی پلیس مورد آزار و اذیت قرار گرفت. وی در نامهای به بخش روسیِ کارگران صنعتی در شیکاگو، از کنستانتینوپول [قسطنطنیه، استانبول کنونی] در بیستوهفتم نوامبر ۱۹۲۹، از بازجوییِ بیپایان خود نوشت: “از سال ۱۹۲۲ تا امروز من همیشه مورد توجه بودهام؛ گاهی از سوی جی.پی.یو و گاهی از سوی شعبات جاسوسی دولتهای مختلف.” ۹۰
شرایط برای میاسنیکوف بهقدری سخت شد که حاضر شد به کنسول شوروی در طرابوزان مراجعه کند، تا تحت شرایطی به روسیه برگردد؛ ولی دو طرف به توافق نرسیدند. ۹۱
در طی بهار ۱۹۲۹، میاسنیکوف با تروتسکی مکاتباتی را آغاز کرد، که وی نیز در آن سال در ترکیه در تبعید بود. این عملِ میاسنیکوف با توجه به حملات تروتسکی علیه اپوزیسیون [مخالفین] در چند سال قبل، تعجبآور به نظر میرسید. با اینهمه، اکنون خود تروتسکی نیز از حزب اخراج و از کشور بیرون رانده شده بود. او، همچنین، با وجود تأخیر، پرچم دموکراسی حزبی را علیه دیکتاتوری ماشین بلشویکی برافراشته بود.(۴۳) با همه اینها او منکر شد که این بهمعنیِ “توجیه اقدامات میاسنیکوف و طرفدارانش” ۹۲ نیست. این دو نفر نقطه اشتراکاتی داشتند تا بتوانند وارد یک مجادله دوستانه شوند. هر دو به جناح چپ سیاستهای ضد استالینی در امور بینالمللی و داخلی تعلق داشتند. در رابطه با چین مواضع هردو تقریباً یکسان بود. ۹۳
در مواردی، توافق بین آنان غیرممکن بود. مهمتر از همـه اینها، میاسنیکوف شوروی را “دولتکارگری” نمیدانست. این ایده را میاسنیکوف در دستنوشتهای که پرورانده بود، برای تروتسکی فرستاد، تا مقدمهای برآن بنویسد.۹۴
تروتسکی از این امر خودداری کرد و بر این باور خود چسبید که علیرغم بدشکلیهای بوروکراتیک، دولت روسیه دولتِ دیکتاتوریِ پرولتاریا است. دستنوشته میاسنیکوف آخرین کار قلمی وی بود(۴۴)، که از همان ایدههای نوشتههای اوّلیه ریشه میگرفت. او با انعکاس ایده ماچاجسکی اعلام نمود: “بوروکراسی در صفوفی منظم پیروزیش را تکمیل میکند.” بوروکراسی با منافع و آرزوهای خود بهشدت از منافع و آرزوهای کارگران دور شده و به یک طبقه جدید استثمارگر تبدیل شده است. درنتیجه، روسیه شوروی، از تبدیل شدن به یک دولت کارگری متوقف شده است. این یک سیستم سرمایهداری دولتی بود که توسط یک الیت بوروکرات اداره میشود.۹۵
تا جاییکه سرمایهداری دولتی اقتصاد را کاراتر از سرمایهداریِ خصوصی سازمان میدهد، از نظر میاسنیکوف تاریخاً پیشرو محسوب میشد. ۹۶به همان اندازه که کارگران نسبت به ثمرات انقلاب مورد خیانت قرار گرفته و به طبقه محکوم تقلیل یافته بودند، در چنین شرایطی از نظر میاسنیکوف تنها راه چاره، احیای دموکراسیِ کارگری بود. لازمه اینکار همانطورکه او مطرح نمود: “دولت چند حزبی و تضمین همه حقوق و آزادیهای بالفعل و همچنین بر طبق قانون برای پرولترها، دهقانان و روشنفکران بود.”
خصومت میاسنیکوف از زمان نوشتن مانیفست گروه کارگران نسبت به روشنفکران نرم شده بود. اکنون او بینِ بوروکراتها و کارفرمایان از یکسو و “روشنفکران صادق با تفکرات پرولتری” از سوی دیگر، فرق میگذاشت. از نظر وی روشنفکران میبایست با ملحقشدن به پرولترها و دهقانان، بوروکراسیِ انگلی را سرنگون سازند. اقدامات جزئی بیفایده است. میاسنیکوف اصرار داشت که تنها انهدام سرمایهداریِ دولتی و نابودیِ حاکمیتِ تکحزبی میتواند شرّ بوروکراتیک را برکَنَد. ۹۷
بنابراین، میاسنیکوف، که از سال ۱۹۲۰ تلاش برای اصلاح حزب کمونیست را شروع کرده بود، سرانجام آن را اصلاحناپذیر یافت. او تأکید کرد که جای این حزب را باید “احزاب کمونیست کارگران اتحاد جماهیر شوروی” بگیرند. او در مخالفت با حاکمیت تکحزبیِ موجود، روی احزاب بهصورت جمع تأکید کرد.
با همه اینها سؤالاتی بیجواب ماند: با کدام رَوَند اهداف بلشویسم منحرف شده بود؟ انقلابیکه قرار بود به آزادی انسانیت، به جامعه بیطبقه و بدون دولت که درآن سرکوب وجود نداشته باشد منجر شود، چه برسرش آمد، که در باتلاق بوروکراتیسم و سرکوب غرق شد؟ تا چه حدودی این انحطاط ناشی از شرایطی خارج از کنترل آدمها، از ایزولهشدن انقلاب در یک کشور عقبمانده و فقیر، از خرابیِ حاصله از جنگ داخلی، از مشکلات اداره یک جمعیت متنوّع ازهمدورافتاده در میان آشفتگیِ انقلابی و درگیریهای داخلی بود؟ بهطور حتم، اینها عوامل مهمی بودند. انحطاط انقلاب تنها نمیتواند به “بوروکراسی” نسبت داده شود؛ تازه بوروکراسی کمتر از تدابیر و طرحهای رهبریِ بلشویکی نقش داشته است. بهعلاوه، چرا انقلابیونیکه از استبداد و ستمگری نفرت داشتند، میبایست بوروکراسیِ سرکوبگر خود را ایجاد کنند؟ آیا انقلابات قبلی نیز به همین سرنوشت دچار شده بودند؟ آیا همه انقلابات، وقتیکه ایدهآلها با واقعیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تصادم پیدا میکنند، با انحطاط روبرو میشوند؟
پاسخ میاسنیکوف به چنین سؤالاتی، چندان روشن نبود و درعین حال باید اضافه شود که خود وی نیز از انتقاد مبرّا نبود. میاسنیکوف با ایدهآلیزهکردن پرولتاریا،که خود ازآن برخاسته بود، عدم تحمل وحشتناکی را نسبت به طبقه متوسط از خود نشان میداد، که اگر روایت خود را از سوسیالیسم بهعمل درمیآورد، خود محکوم به فنا میشد. بهکارگیری و جذب متخصصین فنی و غیر پرولترها از سوی لنین، با همه روشهای استبدادی و بیبصیرتیِ اخلاقیاش، و واردکردن آنان در بازسازیِ اقتصادی، آیا اعتباری برای وی محسوب نمیشود؟ درهرصورت “دولت کارگری” چیست و به چه کسی منفعت خواهد رساند؟ بهطور حتم این یک جامعه آزاد است،که افراد درآن با پیشینهها و علائق متفاوت، بهجای واحدهایی از حزب یا طبقه، بهعنوان انسانهای گوناگون، میتوانند در کنار هم زندگی کنند.
برای بقیه حیاتش، فرقه پرولتاریا(۴۵) بر تفکر میاسنیکوف تسلط داشت. نه رهاشدن از تجربه توهمانگیزش در روسیه و نه تلخیِ زندگیِ مهاجرت، نتوانست امیدهای فراوان و ایمان پرحرارت وی را به پیروزیِ نهاییِکارگران درهم بشکند.*
بههرحال، بهدنبال دفع تروتسکی از حزب، میاسنیکوف به چهرهای منزوی تبدیل شد. [زیرا] وی اجازه یافت از استانبول به پاریس برود؛ جاییکه در اکتبر ۱۹۳۰ اقامت گزید و در همان شغل قدیمیِ خود، در یک کارخانه فلزکاری بهکار پرداخت. او دستنوشته خود را در رابطه با بوروکراسیِ شوروی تحت عنوان “فریب رایج” ** بهچاپ رساند. دو سال بعد، وقتی مارکسیست فرانسوی لوسین لورات(۴۶) مقاله مشابهی در این زمینه نوشت، تروتسکی سریعاً این موازیکاری را تشخیص داد. او نوشت که: “لورات بدون اینکه بداند، کل تئوریِ وی با زرقوبرق و حرارت بیشتر، سی سال قبل توسط انقلابیِ روسی ـ لهستانی، یعنی ماچاجسکی فورموله شده و تنها اخیراً همان ایده توسط میاسنیکوف پیش کشیده شده است. میاسنیکوف بر این باور است که: هژمونی طبقه جدیدی، بوروکراسی اجتماعی جای دیکتاتوریِ پرولتاریا را در روسیه شورویگرفته است.” ۹۸
سازگاری با پاریس برای میاسنیکوف کار دشواری بود. امّا بهتدریج اوضاع بهتر شد. او زبان فرانسوی یاد گرفت و همسری فرانسوی اختیار نمود (با اینکه همسرش دایا گریگورونا هنوز زنده بود). او دو تن از آشنایان چپ مخالف بهنام روت فیشر و ویکتور سرگه(۴۷) را ملاقات نمود، که آنها در خاطراتشان از میاسنیکوف یاد کردهاند. ۹۹
حدود سال ۱۹۳۹، زمانی که فیشر وی را برای آخرین بار دیـد، میاسنیکوف خوشحال به نظر میرسید. فیشر مینویسد که در آغاز جنگ جهانی دوّم میاسنیکوف یک دوره عملی را گذرانده و بهعنوان مهندس فارغالتحصیل شد. ۱۰۰ در آن زمان وی ۵۰ سال داشت.
میاسنیکوف در طول جنگ، در فرانسه ماند. سپس در سال ۱۹۴۶ ناپدید گردید. دوستانش در پاریس، پس از جستجو دریافتند که وی توسط یک هواپیمای روسی به روسیه برده شده است. اینکه وی با اراده خود این کار را کرده و یا توسط ام.وی.دی [وزارت داخله شوروی] ربوده شده است، دقیقاً معلوم نیست. قابل اتکاءترین نظر در این مورد توسط روی مِدوِدوف اظهار شده است. در پایان جنگ نمایندهای از سوی دولت شوروی به دیدار میاسنیکوف رفت و او را قانع ساخت که به شوروی برگردد. میاسنیکوف با توجه به تجربه سال ۱۹۲۳ ـکه با وعده دروغین از آلمان به روسیه کشانده شدـ ابتدا خودداری کرد. با همه اینها به وی اطمینان داده شد که جای نگرانی نیست و گذشته فراموش شده و اجازه زندگیِ آزادانه وی در مسکو از سوی “بالاترین مقام” یعنی استالین به وی اعطا شده است.
میاسنیکوف علیرغم بدگمانیاش، نهایتاً سرانجام موافقتکرد. زمانی که او از هواپیما در مسکو پیاده شد، در فرودگاه دستگیر و به زندان بوتورکی انتقال یافت. ۱۰۱
در همان حال، تراژدی دامن خانواده میاسنیکوف را گرفته بود. در طی جنگ علیه هیتلر، هر سه فرزند وی،که به ارتش سرخ پیوسته بودند، در جبهه کشته شدند. درنتیجه، دایا گریگورونا دچار بیماری عصبی شده و به بیمارستان روانی انتقال داده شد. وی پس از یک سال، از بیمارستان مرخص شد، ولی بهطور کامل بهبود نیافت. در سال ۱۹۴۶ ضربه دیگری به وی وارد شد. پلیس به دایا مراجعه و به وی اطلاع داد که میتواند همسرش را، که بهمدت بیست سال ندیده بود، در زندان بوتورکی ملاقات کند. دایا، که از این خبر گیج و مبهوت شده بود، با دوستی مشورت کرد. سرانجام پس از یک هفته تأخیر، او به بوتورکی رفت. وی خیلی دیر آمده بود: به او گفته شد که میاسنیکوف کشته شده است. پس از شنیدن این خبر، دایا با یک اختلال عصبیِ دیگر روبرو شد و مجدداً به بیمارستان انتقال یافت و بعدها در همانجا درگذشت. ۱۰۲
چنین بود سرنوشت میاسنیکوف وخانوادهاش. وی برای ایدهآلهای خود بهای نهاییاش را پرداخت. میاسنیکوف هنوز از صحنه تاریخ پاک نشده است. باوجود اشتباهات و اِعمال قهرمانانهاش، تنها عدم سازش بر سرِ پرنسیپهایش ـ چه در دوره تزار و چه در دوره بلشویسم ـ برای اثبات کمال انقلابیگری میاسنیکوف کافی است. چنین انسانی بهندرت فراموش میشود.
مورّخین روسی، که در سالهای بعد از ۱۹۱۷ بهکاوش میپردازند، بارهاوبارها به مُهر مخالفت میاسنیکوف در رابطه با انتقادات رسمی سیاسی و پیشنهاد آلترناتیو وی برای ساختن یک جامعه سوسیالیستی، دیدگاه مرکزی وی ـ شرکت کارگران در مدیریت، دموکراسی پرولتری و حزبی، آزادی بحث درونحزبی ـ که در فعالیت مخالفین اخیر شوروی ادامه یافته است، برمیخورند و روزی ممکن است فرارسد که ایدههای وی، که با پافشاری و ازخودگذشتگی طنین افکنده است، تأثیر خود را در شکلدادن سیاستهای کمونیستی به نفع مردم روسیه بگذارد.
پایان
ـــــــــــــــــــــــــــــ
تذکرِ russian review (مجلهای که این مطلب را منتشر کرده) در مورد توضیحات ۱۰۲گانه:
“ازآنجاکه حجم بالای مستندات به زبان روسی است، و با توجه بهکمبود وقت، پاورقیها حذف شده است. مراجعه شود به مرور روسیه، جلد ۴۳، سال ۱۹۸۴”
(“مرور روسیه (russian rewiew) یک مجله فصلنامه سه ماهه است، که بهگذشته و حال روسیه، اختصاص داده شده است. این مجله به مقالات علمی در زمینه تاریخ، فرهنگ، جامعه و سیاست در روسیه و اروپای شرقی اختصاص دارد. سردبیران آن گاهاً حول دستهای از مقالات، موضوعاتی را با تفسیر بهطور آگاهانه و میانرشتهای انتشار میدهند.”)
[توضیح مترجم: پال آوریچ در متن نوشته خود به ۱۰۲مورد توضیح اشاره داشته (که ما آنها را با اعداد تُک لاتین در درون متنکتاب مشخص کردهایم). ولی همانطورکه مشاهده میکنید، مجله فوق بههمین آسانی از بار مسئولیتِ انتشارِ آنهمه اسناد مهمیکه توسط پالآوریچ ارائهشده، شانه خالیکرده، آن را حذف نموده است. ما بهخاطر آنکه به این منابع باارزش دست پیدا کنیم، جستجوهای لازم را انجام دادیم. همچنین به یافتنِ جلد ۴۳ از مقالات انتقادی مربوط به روسیه پرداختیم. نتیجه آنکه تاکنون موفق نشدهایم به هیچ زبانی این منابع را بهدست آوریم.]
توضیحات:
ــــــــــــــــــــــــــ
(۱) سانترالیسم دموکراتیک (Democratic Centralists) گروهی از اپوزیسیون درون حزب کمونیست شوروی بود، که با کنترل شدید حزب و دولت بر شوراهای محلی و ارگانهای حزبی محلی مخالفت مینمود. این گروه بین سالهای ۱۹۱۹ و۱۹۲۰ شکلگرفت. افراد مشهور این گروه عبارت بودند از: تیموفی وی. ساپرانوف، ولادیمیر اف. اسمیرنوف و والرین اوسینسکی. اغلب هواداران این گروه را روشنفکران درون حزب تشکیل میداد.
(۲) اپوزیسیونکارگری (Workers’ Opposition) درمقابله با بوروکراتیزهشدن حزب کمونیست در سال ۱۹۲۰ در درون این حزب شکل گرفت. این حرکت ازسوی الکساندر شلیاپنیکوف رهبر اتحادیه فلزکاران هدایت میشد و الکساندرا کولونتای، سرگِیمِدوِدوف، میخاییل ولادیمیروف (رهبر اتحادیه پارچهبافی)، کیریل اورلوف (عضو شورای صنایع جنگی)، آلکسیکیسلیوف (رهبر اتحادیه معادن)، یوری لوتووینوف (یکی دیگر از رهبران کارگران فلزکار و عضو شورای سراسری اتحادیههایکارگری) عضو این اپوزیسیون بودند. اینان طرفدار نقش بیشتر اتحادیههایکارگری در اداره اقتصاد جامعه بودند و میخواستند کارگرانْ خود رهبران خود را انتخاب کنند و این رهبران مسئول اداره اقتصاد جامعه باشند. آنها بر این باور بودندکه کمیساریاها [وزارتخانههای اوّلیه درشوروی] در اتحادیه کمتر دخالتکنند و اتحادیهها مستقل بمانند. در همان حال اپوزیسیون با استخدام متخصصین بورژوازی تحت کنترل اتحادیههای کارگری مخالفتی نداشتند.
شلیاپنیکوف و هوادارانش با “گروهکارگران” میاسنیکوف مباحثاتی را پیش بردند، امّا برخلاف میاسنیکوف، آنها خواهان ترک حزب نبودند. بعدها کولونتای از میان این اپوزیسیون، دیپلماتی مشهورگردید و شلیاپنیکوف به نوشتن خاطراتش مشغول شد. شلیاپنیکوف بهعنوان یک بلشویک قدیمی، بعد از ۱۹۱۷ از سوی لنین اوّلین وزیر کار دولت شوروی شد. پس از نوشتن خاطرات، حزبْ وی را مجبور ساخت که طی چند مقاله به اشتباهات خود در خاطراتش اعتراف کند.
شلیاپنیکوف در سال ۱۹۳۳ از حزب اخراج، و در سال ۱۹۳۵ بازداشت شد. وی علیرغم عدم اقرار به اتهامات خود در ۲ دسامبر ۱۹۳۷، تیرباران گردید.
(۳) دموکراسیِ صنعتی بهاندازه خود سرمایه صنعتی قدمت دارد. این اصطلاح برای اوّلین بار از سوی سیدنی و بیترسوب دو سوسالیست انگلیسی طرح شد وکتاب آنان به همان نام در دانشگاههای انگلیس و بعدها آمریکا وکانادا بهعنوان کتابی آموزشی مورد استفاده قرار گرفت. این دو نویسنده در یک کتاب ۹۵۱ صفحهای از طریق تحقیقاتی شش ساله، اوّلین سازمانهای کارگران در انگلیس را مورد مطالعه قرار دادند. نخستین کار تحقیقی این دو تحت عنوان دموکراسی صنعتی در انگلستان چاپ و سپس در۱۹۰۲ در آمریکا تجدید چاپ میشود. آنها با ارائه آمارهایی دقیق از اوّلین تشکلات کارگران نساجی، ذغال سنگ و خیاطان، مناسبات درونیِ آنان را تشریح و نحوه برگزاری جلسات و اداره آن جلسات و تصمیمگیریهای آن را مورد تحلیل قرار دادند. در چنین تشکلات اوّلیه، هرکس بهعنوان عضوی ساده، کاملاً از حقوق برابر برخوردار بوده و اداره و مسئولیت جلسات متناوباً بین اعضا بهطور گردشی انجام میگرفته است. این دو نویسنده چنین عملکرد سازمانهای کارگران را “دموکراسی بدوی” نام نهادند. این تشکلات هدف خود را بهبود وضعیت کارگران تعریف میکردند و اغلب جلسات آنها بهدور از چشم دیگران و کاملاً مخفی برگزار میشده است.
این تشکلات تقریباً از سالهای۱۷۲۰ به فعالیت میپردازند. در این دوره کارگران بهطور پارتیزانی با سرمایه و سرمایهداران بهنوعی درگیر جنگوگریز بودند. در این دوره هنوز بورژوازی از ترس مخاطرات چنین سازمانهایی، فعالین این سازمانها را تهدید، دستگیر، زندانی وگاهاً صندوق سازمانها را بهکلی مصادره میکرد.
در سال۱۸۲۰ در اسکاتلند ۶۰۰۰۰ کارگر دست به یک اعتصاب عمومی میزنند، ولی این اعتصاب توسط بورژوازی انگلیس بهشدت سرکوب میشود. از سال ۱۸۳۰ سازمانهای کارگری بهتدریج تحت تأثیر فعالین اوئنیستها شروع به گسترش نموده، موفق به ایجاد اتحادیههایی در سراسر کشور میشوند، که این امر تا سال ۱۸۳۴ سوسیالیستهای زیادی را جذب این سازمانها میکند.
پس از یک دور جنگوگریز کارگران با بورژوازی انگلیس و سرکوب آنان، تسلط تدریجی رفرمیستها بر سازمانهای کارگری رو به فزونی میگذارد. در طی این دوره سبک کار پارلمانی کاملاً بر مناسبات دورنی و سازمانیِ اتحادیهها مسلط میشود. بورژوازی انگلیس با تکیه بر رفرمیسم و رهبران این گرایش و مهارکردن گرایشات رادیکال به سودمندی اتحادیهها پی میبرد. بهقول سیدنی و بیترس، در اتحادیههای قانونی، رهبران اعتصابات محلی به یک مذاکرهکننده متخصص صنعتی تبدیل میشوند،که مشغلهشان همکاریِ احترامآمیز با انجمنکارفرمایان و بازرسانکارخانه برای تضمین نظارت بر قوانین عمومی مورد توافق بینکارگران و کارفرما میشود.
درچنین شرایطی در سال ۱۸۶۷ کمیسیون سلطنتی به این نتیجه میرسد که وجود اتحادیه در محیط کار بهنفع هردو طرف؛ یعنی اتحادیه وکارفرمایان است. بالأخره پس از یک دوره کشوقوس، اتحادیه توسط حزب لیبرال بهرهبریِ گلادستون، قانونی اعلام میگردند.
دموکراسیِکارگری چه بهلحاظ نظری و چه در عمل، بهمعنای شناسایی تشکلات کارگری از سوی سرمایهداران و دولتهاست. دموکراسیِ صنعتی در طول تاریخ خود را به دو شکل نشان داده است، که عبارتند از: دموکراسیِ نمایندگی و دموکراسیِ مشارکتی. در دموکراسیِ نمایندگی، کارفرمایان با نمایندگانکارگران در اداره محیطکار باهم همکاری میکنند.کارفرما ازطریق نمایندگان، سیاستها و تصمیمات خود را به اطلاع کارگران میرساند و این نمایندگان به نیابت از کارگران، در همه عرصهها حق مذاکره دارند. در دموکراسیِ صنعتیِ مشارکتی، کارفرما، مدیران و مهندسین و سرکارگران با شرکت مستقیم درجلسات کارگران درمورد اداره محیطکار و نحوه بالابردن راندمان کار و مرغوبیت کالاهای تولیدی مشورت میکنند. در این نوع از دموکراسی مشارکتی صنعتی کارفرمایان با تشویق و پرداخت پاداش به کارگران، از ایدههای عملیِ خود کارگران برای ارزشافزایی بیشتر، بهترین استفاده را میکنند.
در دوران تشدید انباشت سرمایه و تسریع صنعتیشدن شوروی سابق، حزب بلشویک از این شیوه بیشترین استفاده را برای تشدید بهرهکشی از کارگران نموده بود.
این دو شیوه از دموکراسیِ صنعتی در کشورهای مختلف؛ نطیر کشورهای اسکاندیناوی، ژاپن، آلمان و انگلیس در دورههای مختلف بنا به نیاز سرمایه، استفاده کردهاند.
طرفداران دموکراسی صنعتی در مورد شرکت و دخالتدادن کارگران در امور محیط کار، مزایایی را خاطرنشان میسازند، که اینجا بهاختصار به چند نمونه ازآن اشاره میشود:
ـ کاهش اختلاف بین کارگران و کارفرمایان
ـ تصمیمگیری بهتر
ـ افزایش خلاقیت کارگران
ـ استفاده بهتر از وقت و منابع
ـ بالابردن بارآوری کار
ـ کاهش روزهای غیبت کارگران
ـ کاهش فشارهای روحی بین کارگران و کارفرمایان.
(۴) پِرْمْ شهری در کنار سواحل رودخانه کاما در بخش اروپایی روسیه، نزدیک کوههای اورال قرار دارد. بنا بهآمار سال ۲۰۱۰ این شهر ۹۹۱۵۳۰ نفر جمعیت دارد.
(۵) شلیاپنیکوف یکی از اعضای شناختهشده گروه اپوزیسیون کارگری بود، که بعد از اکتبر ۱۹۱۷ برای مدتی از سوی بلشویکها بهعنوان کمیسر (وزیر) کار منصوب شد، امّا بهخاطر اختلافاتش بر سر معاهده صلح برِست لیتوفسک از سِمَت خود برکنار شد. وی درمباحث مربوط به رابطه حزب با اتحادیههای کارگری از استقلال اتحادیههای کارگری در مقابل حزب طرفداری نمود.
(۶) دین مسیحیت نیز مانند سایر ادیان اصول و فروع خود را دارد. معتقدین اوّلیه مسیحیت دو اصلِ راستگویی و صداقت و امانت را جزو اساس دین خود محسوب میکردند و به این اصول، اصول مطلقه میگفتند. بنا به باور مسیحیان اوّلیه، نقض و زیرپانهادن این اصولگناهکبیره محسوب میشد و در هیچ شرایطی نمیبایست از این اصول تخطی میکردند. “باورمند قدیمی و مطلقیات اخلاقی” به این امر اشاره دارد.
(۷) قرارداد ختم جنگ بین روسیه و آلمان و اتریش، که در ۳ مارس ۱۹۱۸ در نزدیکی مرز لهستان بهنام برستلیتوفسک بهامضا رسید، به صلح برست لیتوفسک مشهورگردید. این نشستها تا حصول نتایج آن، یعنی صلح بین کشورهای درگیر جنگ جهانی اوّل، ۶ ماه طول کشید. دولت آلمان با تشخیص ضعفهای دولت تازه تأسیس بلشویکها و اشغال بخشهایی از اینکشور تلاش میکرد امتیازاتی را در سطح اروپا کسب کند. لنین در جریان این مذاکرات برای تحکیم قدرت بلشویکها از صلح بدون قیدوشرط دفاع میکرد. در آن زمان بخش زیادی از کمیته مرکزی حزب بلشویک و چهرههای بانفوذی از قبیل نیکلای بوخارین و کارل رادِک بر این باور بودند که انقلاب درکشورهای نظیر آلمان و کشورهایی در همسایگی روسیه نظیر بلغارستان و ترکیه درشرف وقوع است. از نظر اینان ادامه جنگ میتوانست نه تنها به دولت نوپای روسیه کمک کند، بلکه به انقلاب جهانی دامن بزند.
در طی مدت ۶ ماه مذاکره افراد مختلفی از سوی بلشویکها برای پیش برد ولی به نتیجه عملی ختم نشد. این مذاکرات از دور اوّل تا آخر با هدایت لنین، تروتسکی و زینوویف پیش برده شد. در پایان دور دوم دولت روسیه با فرمول نه جنگ و نه صلح مذاکرات را بهپایان بردند. درآخرین دور چیچرین بهنمایندگی از بلشویکها این قرارداد را امضا نمود.
قرارداد صلح، همانطورپکه اشاره شد، مورد اعتراض بخشهایی از کمیته مرکزی وکادرهای حزب وکارگران صنعتی و حتی شوراهایکارگری قرارگرفت. با توجه به اهمیت این قرارداد و تأثیرات آن در داخل روسیه و اروپا لازم دیدیم کمی روی این امر مکث کنیم و اطلاعات بیشتری در اختیار خواننده قرار دهیم.
برای درک بهتر شرایط آن روزها یادآوری رویدادهای آن زمان میتواند نوری بر تاریکیها بیاندازد:
۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ اعضای دولت موقت کرنسکی بازداشت میشوند.
۳ دسامبر ۱۹۱۷ مذاکرات اوّلیه با آلمان و اتریش شروع میشود.
۱۵دسامبر۱۹۱۷ قرارداد آتشبس بین بلشویکها وآلمان و اتریش امضا میشود.
۱۹دسامبر۱۹۱۷ یعنی۵۴ روز پس از سقوط دولت کرنسکی، چکا (سازمان امنیت داخلی) بهدستور لنین تشکیل میشود.
۲۰ دسامبر یعنی روز بعد، مذاکرات صلح برست لیتوفسک شروع میشود.
۲۵ ژانویه ۱۹۱۸ آمریکا از طریق پیام رادیویی طرفین جنگ را برای صلح به پاریس دعوت میکند.
۱۰ فوریه ۱۹۱۸ مذاکرات بهخاطر اختلاف نظر در نحوه و شرایط صلح به بنبست میرسد.
۱۸ فوریه ۱۹۱۸ آلمان به حملات خود علیه روسیه شدت میبخشد.
۲۳ فوریه ۱۹۱۸ کمیته مرکزی حزب بلشویک شرایط صلح آلمان را در جلسه خود قبول میکند.
۲۳ مارس ۱۹۱۸ صلح برست لیتوفسک امضا میشود.
۱۲-۱۱ فوریه ۱۹۱۸ بلشویکها با محاصرهکردن دفاتر و چاپخانههای آنارشیستها درصدد خلع سلاح آنها برمیآیند. در جریان درگیریها تعدادی از آنارشیستها کشته و زخمیشده، افراد زندهمانده آنها بهزندانها منتقل میشوند. چاپخانههای آنارشیستها مصادره میشود.
۶ ژوئن ۱۹۱۸ سفیر آلمان وان میرباخ توسط اس.ار.ها ترور میشود.
۵ نوامبر آلمان رابطهاش را با روسیه قطع میکند.
۹ نوامبر ۱۹۱۹ انقلاب آلمان آغاز میشود.
۸ تا ۱۵ ژانویه ۱۹۱۹ هفته خونین در برلین، رزالوکزامبورگ و کارل لیبکنشت توسط اجیرشدگان نوسکه سوسیال دموکرات کشته میشوند. ما درآینده با انتشار مانیفست گروه کارگران در این زمینه اطلاعات دقیقتری را دراختیار خوانندگان قرار خواهیم داد. امّا اینجا بهطور مختصر به موضع جناح چپ حزب بلشویک و رزالوکزامبورگ اشاره میکنیم.
بعد از متارکه جنگ و در ابتدای مذاکرات صلح برست لیتوفسک، زمانیکه نمایندگان بلشویکها با دیپلماتهای کشورهای سرمایهداری در پشت یک میز مذاکره نشستند، در بین شوراها و خصوصاً کارگران صنعتی و حتی بخشی از کمیته مرکزی حزب با تشخیص خطرات آن، خواهان جنگ انقلابی شدند. بین ژانویه و فوریه سال ۱۹۱۸ تقریباً اکثریت شوراها طرح صلح لنین را نپذیرفتند. شوراها و اپوزیسیون چپ طرح تروتسکی را نیز رد نمودند. تروتسکی بر این باور بود که انقلاب در فرانسه و انگلیس قریبالوقوع است.
در این زمان اپوزیسیون چپ نامهای به کمیته مرکزی نوشت که در جلسه ۲۲ فوریه ۱۹۱۸ مسأله صلح را در آن به بحث گذارند.
“رفقای عزیز!
“در واکنش کمیته مرکزی حزب به حمله از سوی امپریالیستهای آلمانی، که آشکارا اعلام کردهاند که هدفشان سرکوب انقلاب پرولتاریایی در روسیه است، این توافقی بر اساس شرایط آلمان است که نمایندگی روسیه در برست چند روز قبل آن را رد نموده بود. این توافق که بهدنبالش فوراً دشمنان پرولتاریا اوّلین حملات خود را شروع کردند، بهمعنی این است که پیشروی قریبالوقوع پرولتاریا در مقابل بورژوازی جهانی تسلیم شده است. با نشاندادن ضعف دیکتاتوری پرولتاریا به کل بورژوازی جهانی این امر خصوصاً در لحظه بحران انقلابی در اروپای غربی ضربهای به هدف پرولتاریای جهانی است، همچنین همزمان، این امر، روسیه را از جنبش جهانی محروم میکند. تصمیم دستیابی به صلح، بههرقیمتی، که بر اثر فشار و رفتار عناصر خردهبورژوایی اتخاذ شده است بهناچار منجر به این خواهد شد که پرولتاریا همچنین نقش هدایتکننده خود را در داخل (روسیه) از دست بدهد. اگر ما صلح کنیم، در عرصه عمل، در محدوده برنامه اقتصادی مقامات شوروی محدودیتهایی به ما تحمیل خواهد کرد که راه سرمایه آلمانی را هموار خواهد کرد، این بهاین معنا خواهد بود که کاری که پرولتاریا از ابتدای انقلاب اکتبر برای ساختن سوسیالیسم انجام داده است بههدر خواهد رفت. تسلیمکردن موقعیت پرولتاریا درسطح خارج بهناگزیر راه را برای تسلیم در سطح داخلی آماده خواهد کرد.”
این فقط پاراگراف اوّل نامه اپوزیسیون چپ به کمیته مرکزی است. امیدواریم در کتابهای آینده این نامه را بهصورت کامل در اختیار خوانندگان قرار دهیم. این نامه ازسوی ۱۲ تن از اعضای کمیته مرکزی حزب بلشویک امضا شده است.
پس از امضای قرارداد، رزالوکزامبورگ در شماره ۱۱ اسپارتاکوس، سپتامبر۱۹۱۸ ترک انقلاب جهانی ازسوی بلشویکها را “جفتشدن عجیب لنین و هیندنبورگ” نامید. حزب کمونیست آلمان (اسپارتاکیست) علیرغم ارسال نماینده به کنگره مؤسس انترناسیونال سوّم به شکلگیری این نهاد رأی منفی داد.
گای ساباتیر
قرارداد ۱۹۱۸ برست لیتوفسک: جلوگیری از انقلاب
۱۸۱۸ Treaty of Brest Litovsk: Curbing the Revolution
Guy Sabatier
(۸) میاسنیکوف بر این باور بود که انقلاب کارگری در اروپا نزدیک است. بنابراین کارگران روسیه باید به کارگران اروپایی فراخوان دهند که جنگ سرمایهداران را به جنگ داخلی علیه بورژوازی خود تبدیل کنند. بههمین خاطر وی سیاست جبهه متحد کارگری را، که از سوی رهبری بلشویکها و کمینترن تبلیغ میکردند، سیاستی خائنانه ارزیابی میکرد.
(۹) چکا (Cheka) مخففکمیسیون فوقالعاده است. این کمیسیون در۲۰ دسامبر ۱۹۱۷ بنا به پیشنهاد لنین ایجاد شد و اوّلین رئیس آن فلیکس برژینسکی نیز مستقیماً توسط لنین منصوب گردید. در اواخر سال ۱۹۲۰ نیروهای دفاع داخلی (چکا) به ۲۰۰هزار نفر رسید. این نیروها وظیفه تعقیب، دستگیری و شکنجه مخالفین را برعهده داشتند. درسال۱۹۲۱ یاکوب پترز، ژوزف یونسژلیچ، بلنکی، برژینسکی و وییاچسلاو منژینسکی عهدهدار اداره چکا بودند. بعد از سال ۱۹۲۲ وظایف چکا را بین دوایر مختلف دولتی تقسیم نمودند.
(۱۰) “روستای پوتمکین” یک مسأله تاریخی در ذهنیت روسها بوده، معنای ویژهای را داراست، و براساس شاخوبرگیکه بر یک واقعیت تاریخی دادهاند، آن را بهصورت یک افسانه درآوردهاند. کاترین دوّم، یکی از پادشاهان تزار، یکی از فرماندهان نظامی خود را مأمور تصرف بخشهای نزدیک به سیبریکرد،که هنوز تحت استیلای تزار روسیه نبود. نام این فرمانده گریگوری پوتمکین بود. او در این جنگ پیروز میشود و پس از پیروزی، برای اینکه موقعیت خود را نزد تزار تحکیم بخشد و به مقام والائی از قدرت اقتصادی و سیاسی دست یابد، از کاترین دعوت میکند تا از آن منطقه دیدن نماید. قبل از این بازدید، پوتمکین یک ماکت از منطقهای وسیع، بهصورت روستاها و دهات مختلف ایجاد میکند. در مسیر حرکت کاترین، او تلاش میکند در هوای تاریک، این منطقه را به وی نشان دهد؛ چراکه درصورت روشنبودن هوا، دکوربودن این منطقه تشخیص داده میشد. با مشاهده این محل، بهکاترین چنین القا میشودکهگویا گریگوری در این مدت توانسته روستاهای کمجمعیتی را به یک منطقه آباد و متمدن تبدیل نماید!…
بر این اساس در فرهنگ روسها هنوز چنین مسألهای وجود دارد که کسیکه بخواهد با بَزَک و رنگولعاب، حقایق را بپوشاند، این عمل وی را به “روستای پوتمکین” تشبیه میکنند. بههمین خاطر یادکردن از “روستای پوتمکین” هم جنبه تاریخی و هم جنبه فرهنگی دارد. بدین ترتیب، میاسنیکوف با نامبردن از “روستای پوتمکین” قصد دارد بگوید که هرچند بهاصطلاح انقلاب پیروز شده و شهر را چراغانی کرده بودند، ولی در زیر این پوسته و بَزَکها، میلیونها کارگر گرسنهاند و فساد و فسخوفجور و عیاشی رهبران حزبی نمایان بود.
(۱۱) حزب انقلابیون سوسیالیست که مدافع دهقانان روسیه بود. نسل اوّل فعالین این حزب بر این باور بودند که با ترور مهرههای برجسته رژیم تزار میتوانند این رژیم را به عقبنشینی واداشته و سیاستهایی را بهنفع دهقانان شکل دهند. بعداز فوریه ۱۹۱۷ بخش اکثریت این حزب با بورژوازی روسیه وارد همکاری شدند، که شناختهشدهترین این افراد در آن زمان کرنسکی بود و در رأس دولت موقت قرار گرفت. بخشی از این حزب با نام انقلابیون سوسیالیست با بلشویکها همکاری کردند و چند تن از آنان وارد کابینه لنین شدند، امّا پس از مدتی از بلشویکها جدا شدند.
(۱۲) کرونشتات نام شهری از توابع پترزبورگ است که در سال ۱۹۲۱ ناوگان رزمی مشهور بهعنوان قهرمانان انقلاب اکتبر در جزیره کوتلین در آنجا مستقر بود. ملوانان این ناوگان همراه کارگران شهر در اعتراض به سیاست بلشویکها و احیای شوراهای واقعی در روز اوّل ماه مه ۱۹۲۱ قطعنامهای ۱۵ مادهای صادر نمودند و قدرت بلشویکها را بهچالش کشیدند. این حرکت انقلابی،که به کمون کرونشتات مشهور گردید، با سبعیت تمام از سوی لنین، تروتسکی و زینویف سرکوب شد.
(۱۳) سولومون لوزوفسکی یکی از بلشویکهای مشهور در روسیه شوروی بود. وی در ۱۸۷۸ در اوکراین بهدنیا آمد و از سال ۱۹۰۱ به حزب بلشویک پیوست. او پس از قیام اکتبر در ظرفیتهای مختلف مسئولیتهای متعددی را برعهدهگرفت. وی موقعیتهایی چون عضو کمیته مرکزی، عضو دفتر سیاسی شورای مرکزی اتحادیههای سراسریِ شوروی، عضو شورای عالی، معاون کمیساریای مردم در امور خارجه، و رئیس دفتر اطلاعات شوروی را عهدهدار بود.
لوزوفسکی دو بار از حزب بلشویک اخراج شد: بار اوّل مربوط به سال ۱۹۱۴ است، که اطلاعات دقیقی در مورد دلایل آن در دست نیست. بار دوّم وی بهخاطر دفاع از استقلال اتحادیههای کارگری از دولت و حزب بلشویک اخراج گردید.
لوزوفسکی از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۷ رئیس اتحادیههای بینالمللی سرخ بود. وی در ماه مه ۱۹۳۹ بهعنوان معاون کمیساریای امور خارجه منصوب شد. در جریان جنگ جهانی بهعنوان سخنگوی جبهههای جنگ از سوی شوروی کار کرد.
لوزوفسکی بهخاطر اینکه در خانوادهای یهودی بهدنیا آمده بود، از سوی شوروی مأموریت یافت تا کمیته ضد فاشیستی یهودیان را تشکیل دهد، که خود در رأس این تشکیلات کار کرد. وی از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ این سمت را عهدهدار بود.
لوزوفسکی در اوایل دهه ۵۰ در جریان کمپین ضد یهودی دستگیر شد. وی علیرغم فشار و شکنجه فراوان، چیزی علیه دیگران بر زبان نیاورد. محاکمه وی حدود دوسالو نیم بهطول انجامید. وی سرانجام در۱۲ اوت۱۹۵۲ همراه ۱۳ نفر از کمیته ضد فاشیستی یهودیان تیرباران شد. اعدام این افراد در شوروی به “شب قتل شعرا” مشهور است.
(۱۴) مِدوِدوف عضو اپوزیسیون کارگری.
(۱۵) آلکساندرا کولونتای در اوّل آوریل سال ۱۸۷۲ در سنت پترزبرگ به دنیا آمد. پدر وی یکی از ژنرالهای تزار روسیه بود. وی بهمدت کوتاهی با یک افسر تزاری ازدواج کرد و سپس از وی جدا شد. کولونتای از همان اوایل شکلگیریِ سوسیال دموکراسی در روسیه به این حزب پیوست. وی پس از اختلاف در بین سوسیال دموکراتها و جداییِ بلشویکها از منشویکها، بین این دو جریان درنَوَسان ماند. او پس از راندهشدن از سوی هردو گرایش درسال۱۹۰۸ به خارج از کشور عزیمت نمود و به کشورهای مختلف سفر کرد. در طی این سالها وی بر این باور بود که انقلاب باید بافت خانواده سنتی را همراه بافت سیاسی و اقتصادی، از بین ببرد. کولونتای هرنوع ازدواج را محکوم نموده، بهجای آن به تبلیغ عشق آزاد پرداخت. وی تا سال ۱۹۱۷ درآمریکا ماند. در طی این مدت با لنین مرتباً در مکاتبه بود.
وی سال ۱۹۱۷ پساز سرنگونی تزار به روسیه برگشت و بهکمیته مرکزی بلشویکها انتخاب گردید. کولونتای یکیاز افراد پرحرارت در دفاع از قدرتگیری بلشویکها بود. در چند سال اوّل قدرتگیری بلشویکها، او نقش اپوزیسیون حزب را بازی کرد. در سال ۱۹۲۰ وی یکی از چهرههای مشهور اپوزیسیون کارگری بود. کولونتای در سال ۱۹۲۱ بعد از آشتی با حزب، بهعنوان رئیس بخش زنان حزب بهکار پرداخت. در این مقام، کولونتای یک بار دیگر مسأله عشق آزاد را در حزب طرح نمود، که با انتقاد لنین روبرو شد، امّا با وساطت بخشی از اعضاء کمیته مرکزی حزب، از اخراج وی صرفنظر شد.
کولونتای در سال ۱۹۳۲ با بهفراموشیسپردن عشق آزاد و انقلابیگری دوران جوانیاش، به یک دیپلمات تبدیلگردید. وی در این سال به سِمَتِ سفیر شوروی در نروژ گمارده شد. بین سالهای ۱۹۲۶ـ۱۹۲۷ بهمدت کوتاهی سفیر شوروی در مکزیک بود، ولی پس از آن مجدداً سفیر شوروی در نروژ گردید. در سال ۱۹۳۰ در سوئد سفیر بود. کولونتای ۱۵ سال این سمت را در سوئد برعهده داشت. در سال ۱۹۴۴ مسئول مذاکره صلح با فنلاند بود. وی در سال ۱۹۴۵ به روسیه برگشت و بقیه عمر خود را بهعنوان مشاور امور خارجه شوروی کار کرد. کولونتای در ۹ مارس ۱۹۵۲ درگذشت.
(۱۶) تروتسکی یکی از سوسیال دموکراتهای مشهور روسیه بود. تا اکتبر۱۹۱۷ از پیوستن به بلشویکها خودداری نمود. وی تا قبل از اکتبر با منشویکها رابطه نزدیکی داشت، امّا در مواردی مواضعی مستقل از منشویکها و بلشویکها اتخاذ مینمود. او تا سال ۱۹۲۲ پس از لنین قدرتمندترین چهره حزب بلشویک محسوب میشد. تروتسکی سمتهایی ازجمله کمیسر جنگ و کمیسر مردم داشت. پس از مرگ لنین وی از روسیه تبعید و نهایتاً بهدستور استالین در ۲۱ اوت ۱۹۴۰ در مکزیک کشته شد.
(۱۷) دولت لهستان پس از پایان جنگ جهانی اوّل، چند سالی از صلح با شوروی خودداری نمود.
(۱۸) چرنوف از رهبران مشهور انقلابیون سوسیالیست بود، که سالها سردبیریِ ارگان حزب انقلابیون سوسیالیست را بهنام روسیه انقلابی برعهده داشت. چرنوف بعد از فوریه ۱۹۱۷ بهعنوان نماینده مجلس مؤسسان انتخاب شد، و در انتخابات داخلی مجلس بهعنوان رئیس مجلس انتخاب گردید. در جریان اکتبر ۱۹۱۷ به مخالفت شدید با بلشویکها پرداخت. وی بهسال ۱۹۱۸ روسیه را ترک و به چکسلواکی رفت و بعدها به آمریکا مهاجرت نمود. چرنوف در سال ۱۹۵۲ در نیویورک مرد.
(۱۹) میلیوکوف رهبر حزب لیبرال روسیه،که خواهان اصلاحات سیاسی در روسیه تزاری بود. وی طرفدار سلطنت بود و در دولت موقت قبل از بهقدرترسیدن کرنسکی وزیر کشاورزی روسیه شد. بعد از اکتبر۱۹۱۷ با بلشویکها به مخالفت برخاست. بعد از پایان جنگ داخلی در روسیه به فرانسه مهاجرت نمود. علیرغم مخالفتهای اوّلیه با رژیم بلشویکی، بعدها به طرفداری از سیاستهای استالین پرداخت.
(۲۰) مارتوف از سوسیالدموکراتهای نخستین روسیه و دوست نزدیک پلخانوف، لنین، و تروتسکی بود. در کنگره حزب در ۱۹۰۳ در لندن بر سر نوع حزب در روسیه با لنین اختلاف پیدا کرد. مارتوف بر این باور بود که در روسیه حزبی مثل بقیه احزاب سوسیالدموکرات اروپا باید شکل بگیرد. لنین در این کنگره با تکیه بر شرایط سیاسی روسیه و استبداد تزاری از حزب انقلابیون حرفهای دفاع نمود. بر اساس همین مباحث حزب سوسیالدموکرات روسیه به حزب منشویک و بلشویک تقسیم گردید. در این کنگره زینوویف، استالین، کامنف و سوردولوف لنین را همراهیکردند. در مقابل اینها، پلخانف، تروتسکی، ورا زاسولیچ به منشویکها مشهور شدند.
(۲۱) بنابهاسناد روگوین مادیم زاخورویچ (Rogovin, Vadim, Zakharovich) درکتاب نسلکشی سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی (Political Genocide in The USSR) کوسیور در مارس ۱۹۳۸ همراه ۳۵۱ نفر بهدستور استالین تیرباران گردید. وی همراه بخشی از هواداران تروتسکی دستگیر شده بود.
(۲۲) دزرژینسکی اوّلین رئیس سازمان امنیت روسیه بود، که در ۲۰ دسامبر ۱۹۱۷ بهدستور لنین و تأیید کمیساریای مردم روسیه شکل گرفت.
(۲۳) زینوویف عضو کمیته مرکزی و عضو کمینترن.
(۲۴) عضو اپوزیسیون کارگری.
(۲۵) عضو اپوزیسیون کارگری.
(۲۶) عضو اپوزیسیون کارگری.
(۲۷) گروه کارگران حزب کمونیست روسیه را کارگرانی تشکیل میدادند، که پس از پایانیافتن جنگ داخلی سیاستهای بلشویکها را در همه عرصهها مورد نقد قرار دادند. استخوانبندی این گروه را کارگران صنعتی تشکیل میدادند، که خواهان مدیریت تولید بودند. از نظر این دسته از کارگران، کارگران باید خود کشور را اداره کنند و نه کسانیکه بهنام کارگران بر جامعه حکومت میکنند.
(۲۸) عضو گروه کارگران.
(۲۹) نِپ؛ سیاست اقتصادی جدید.
(۳۰) ژان واسلاو ماچاجسکی، کمونیست رادیکال لهستانی، درسال۱۸۶۶ بهدنیا آمد و در سال ۱۹۲۶ فوت نمود. وی از همان ابتدا نه تنها با بورژوازی و احزاب آنان بلکه با سوسیال دموکراتها به مخالفت برخاست. اکثر مورّخین بر این باورند که ماچاجسکی آنارشیست مبارز و پیگیری بوده است. تحقیقات کامل بعدی با توجه به مواضع ماچاجسکی نشان میدهد که این امر با مواضع طبقاتی و سیاسیِ وی خوانایی ندارد زیرا ماچاجسکی در تحلیل اقتصادی کاملاً متد مارکس را بهکار میگیرد ولی در مواضع سیاسی خود هرگونه قدرت مافوق و حتی “دولت کارگری” را رد میکند. وی در آثار خود بر این نکته پافشاری میکرد که در آینده بخشی از روشنفکران، با تکیه بر احزاب مارکسیستی، قدرت اقتصادی و سیاسی را بهنام طبقه کارگر بهدست خواهند گرفت و تحت نام کمونیسم برگرده خود کارگران سوار خواهند شد. او در نوشتجات خود با بهمیانکشیدن اجتماعیشدن دانش استدلال میکند که روشنفکران بهعنوان طبقه جدیدی درست مثل بورژوازی خواهان استثمار کارگران هستند. پس از بهقدرترسیدن بلشویکها و سرکوب کارگران، در روسیه تحت تأثیر فعالیتهای وی گروههایی شکل گرفتند امّا وی هیچکدام از این گروهها را بهرسمیت نشناخت. نقطه نظرات وی ازسوی کارگران جدی و رادیکال در روسیه مورد توجه قرار گرفت. دولت شوروی برای خنثیکردن آثار بدبینیِکارگران نسبت به روشنفکران و مقامات حزبی، مقالات متعدد زیادی چه در روزنامهها و چه در دوایر سیاسی و تبلیغاتی، علیه او و دیدگاههای وی به نگارش درآوردند.
(۳۱) ترجمه مانیفست گروه کارگران، بعد از مقاله پال آوریچ بهطور کامل بهصورت جداگانه آمده است.
(۳۲) عضو گروه کارگران.
(۳۳) آرکادی ماسلو در یک خانواده یهودی اوکرایینی بهدنیا آمد. وی همراه مادر و خواهرانش در سال ۱۸۹۹ بهآلمان مهاجرت کردند. اسم واقعی وی اسحاق جفیمویتچ بود که بعدها آن را به آرکادی ماسلو تغییر داد. وی در برلین به مدرسه رفت و بعدها تحصیلات خود را در رشته اقتصاد ادامه داد. ماسلو در سال ۱۹۲۰ به کمیته مرکزی حزب کمونیست آلمان انتخاب شد. ماسلو از ۱۹۲۱ همراه فیشر جناح چپ حزب کمونیست آلمان را نمایندگی میکردند. وی بعدها از سوی رهبریِ این حزب بهعنوان عامل بورژوازی معرفی شد. وی سال ۱۹۲۳ سفری به مسکو داشت که در آنجا بنا به شکایت حزب کمونیست آلمان دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفت. او تا اوایل سال ۱۹۲۴ تحت نظر پلیس امنیتی شوروی در مسکو زندگی کرد. در ماه مه ۱۹۲۴ مجدداً بازداشت و تا سال ۱۹۲۶ در زندان ماند. در این سال بهخاطر ناخوشی از زندان آزاد شد و به آلمان بازگشت. وی در سال ۱۹۳۳، زمان قدرتگرفتن نازیها، به فرانسه فرار کرد و تا سال ۱۹۴۰ در آنجا بهسربرد. بین ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ با تروتسکی همکاری نزدیک داشت. در این مدت مسکو وی را بهعنوان عامل بورژوازی محکوم نمود. آرکادی پس از اشغال فرانسه از سوی آلمان در سال ۱۹۴۰ بهکوبا سفرکرد. روز ۲۰ نوامبر ۱۹۴۱ جنازه وی در یکی از خیابانهای هاوانا پیدا شد. در آن زمان همه مرگ وی را به نیروهای امنیتیِ شوروی نسبت دادند.
(۳۴) روت فیشر در ۱۱ دسامبر ۱۸۹۵ در لایپزیگ بهدنیا آمد و در ۱۳ مارس ۱۹۶۱ فوت نمود. روت در جوانی در وین به مطالعه فلسفه، اقتصاد و سیاست پرداخت. وی در سال ۱۹۱۹ به برلین رفت و از سال ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۵ رهبر حزب کمونیست آلمان بود. او از ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۸ عضو مجلس رایشتاگ بود. فیشر در سال ۱۹۳۳ به فرانسه رفت و از آنجا در سال ۱۹۴۱ به آمریکا مهاجرت نمود.
وی در آمریکا در مقابل کمیته تحقیق علیه برادر خود شهادت داد، که منجر به دپورت وی به آلمان گردید. در جریان همین تحقیقات، وی برادرش گرمارت را لو داد. مطبوعات کمونیستی متعلق به شوروی آن زمان وی را بهعنوان جاسوس تروتسکیست محکومکردند. ناگفته نماند روت درکمینترن با حمله به تروتسکی در بهقدرترساندن مثلث استالین ـ زینوویف ـ کامنوف نقش اساسی بازی کرده بود.
فیشر در سال ۱۹۵۵ به پاریس بازگشت و کتاب خود را بهنام استالین وکمونیسم آلمان به چاپ رساند. (منبع: ویکیپدیا، دانشنامه آزاد)
وی بهمدت ۸ سال با یک پروژه امنیتی بهنام “پوند” قبل از تأسیس سیا در ارتباط بود، که این پروژه تحت هدایت سناتور ژوزف مککارتی هدایت میشد. این اطلاعات را آسوشیتدپرس در ۲۹ ژوئیه سال ۲۰۱۰ بعد از دستیابی به یکسری اسناد، که دیگر جنبه محرمانه خود را از دست داده بودند، افشا نمود. (منبع: آسوشیتدپرس)
(۳۵) اشاره به سخنرانی مارکس در جلسه افتتاحیه انجمن بینالمللیکارگران است. مارکس در این جلسه بر این امر تأکید کرد که رهاییِ کارگران فقط امر خود کارگران است.
(۳۶) این تشکل بنا به ابتکار کارگران انگلیسی و فرانسوی ایجاد شد که در آن اوئنیستها، پرودونیستها و طرفداران مازینی از ایتالیا و آنارشیستها و اتحادیههای کارگری نقش فعالی داشتند. این تشکل بینالمللی یا بهتر است گفته شود اروپایی، در ۱۸۶۴ در لندن تشکیل شد و اوّلین کنگره آن در سال ۱۸۶۶ در ژنو برگزار گردید. در سال ۱۸۷۲ خصوصاً پس از قیام کمون پاریس، اختلاف بین طرفداران باکونین و مارکس به اوج خود رسید و نهایتاً انجمن بینالمللی کارگران به دو شاخه تقسیم گردید. این تشکل بعدها ازسوی افرادی نظیر کائوتسکی و انگلس و مارکسیستهای بعدی، “انترناسیونال اوّل” نامیده شد. بنا به پیشبینی باکونین؛ اگر احزاب مارکسیستی به قدرت برسند، رهبران آن به همان اندازه طبقه حاکمهای که علیهاش میجنگند، بد خواهند بود.
(۳۷) مارکس در انتهای سخنرانیِ افتتاحیه انجمن بینالمللیکارگران اعلام نمود که رهاییِکارگران امر خود کارگران است.
(۳۸) هیچ ناجی عالیرتبهای وجود ندارد
نه خدا، نه شاه، نه منبر
تولیدکنندگان، بگذارید خودمان خودمان را نجات دهیم
فرمان نجات مشترک.
(۳۹) میاسنیکوف برایگسترش و منسجمکردنکارگران درمقابل حزب بلشویک با کارگرانیکه قبلاً با اپوزیسیون کارگری و سانترالیست دموکراتیکها و کارگران نزدیک به باگدانف و همه کارگران درون حزب بلشویک ارتباط برقرار کرد.
(۴۰) اسمولنسک شهری در جمهوری شوروی بلوروس است که در زمان جنگ جهانی اوّل از سوی آلمانها اشغال شد و تا ۱۹۱۸ تحت اشغال بود.
(۴۱) بحران اقتصادی۱۹۲۱ که به بحران قیچی مشهورگردید. این بحران درسال ۱۹۲۳ به اوج خود رسید. این عنوان از سوی تروتسکی به این بحران داده شد. سال ۱۹۲۳ سطح قیمت کالاهای صنعتی نسبت به سال ۱۹۱۳، ۲۹۰% افزایش یافت درحالیکه قیمت محصولات کشاورزی نسبت به قیمت کالاهای صنعتی فقط ۸۹% افزایش یافته بود. در چنین شرایطی درآمد دهقانان رو به کاهش گذاشت و قادر نشدند به کالاهای صنعتی دسترسی پیدا کنند. در این سالها دهقانان در مقابل دولت شوروی عکسالعمل نشان داده و میزان تولید خود را به سطح مایحتاج خود و خانواده خود پایین آوردند. این امر به کمبود و قحطی مایجتاج غذایی منتهی گردید. لازم به ذکر است که با بهکارگیری سیاست جدید اقتصادی (نِپ) میزان تولیدات کارخانهای ۲۰۰% افزایش یافته بود.
(۴۲) ما تلاشکردیم تا اثری از نام فرزندان میاسنیکوف پیدا کنیم، امّا متأسفانه موفق به اینکار نشدیم.
(۴۳) تروتسکی از سال۱۹۲۴ به بعد، بهخاطر قدرت، با استالین و محفل وی درگیر شد. تروتسکی در مسائل پایهای نظیر سرکوب کارگران و رشد سریع صنعتی روسیه، با استالین و محافل منحط درون حزب، اختلاف اساسی نداشت. وی حتی در مواردی در مبارزه با کارگران و سایر نیروهای اپوزیسیون بلشویکها از بقیه فراتر رفت. یکی از دلایل سختگیریها و قاطعیت وی درمقابله با مخالفین را شاید در پیشینه سیاسی وی جستجو کرد. تروتسکیِ نیمه منشویک و نیمه بلشویک، باید با اقدامات خود دل رهبری و خصوصاً لنین را برای حفظ مناصب خود بهدست میآورد. بعد از اکتبر ۱۹۱۷ تروتسکی عملاً وزیر جنگ و وزیر امور خارجه بود.
(۴۴) علیرغم تلاش بسیار، هنوز در دستیابی به این اثر و هیچکدام ازآثار میاسنیکوف موفق نبودهایم.
(۴۵) همانطورکه ملاحظه میکنید، آوریچ با توجه به شناخت عمیقش نسبت به تاریخ روسیه و دستیابی به اسناد بسیار مهم در این رابطه، کارهای ارزشمندی از خود بهجا میگذارد، امّا ازآنجاکه خود را در مکتب آنارشیسم محبوس میسازد، قادر نمیشود به اهمیت تاریخی ـ طبقاتیِ نیرویکار پی ببرد. این محدودنگری و نگاه مکتبی بهجامعه ومبارزه طبقاتی تا جایی اثر میکند که وی طبقه پرولتاریا را “فرقه پرولتاریا”بنامد. مکتب آنارشیسم همچون مکتب مارکسیسم نحلههای فکری متعددیدارد که بهخاطر عدم درک رابطه سرمایه و نیرویکار درطول تاریخ همچون موانعی بر سر راه مبارزه طبقاتی عمل نموده است. آنارکوسندیکالیستها، آنارشیستهای فردگرا نمونههایی از این دست هستند.
(۴۶) لوسین لورات ( Lucien Laurat ) نویسنـده کتـاب مارکسیسم و دموکراسی (Marxism and Democracy) است. وی در این کتاب دیدگاههای رزا لوکزامبورگ را با دیدگاههای لنین مقایسه میکند. این کتاب در سال ۱۹۴۰ در لندن بهچاپ رسیده است.
(۴۷) ویکتورلوویچ خیبالچیچ مشهور به ویکتور سرگه، پسر یکی از نارودنیکهای شناختهشده تبعیدی بود. وی تا قبل از بهقدرترسیدن بلشویکها یک آنارشیست بود. ویکتور پس از برگشتن به پتروگراد، در فوریه ۱۹۱۹ شروع به همکاری با بلشویکها نمود. وی بهعنوان روزنامهنگار، مترجم و نماینده کمینترن در آلمان کارکرد.
در سال ۱۹۲۳ سرگه به اپوزیسیون چپ ملحق گردید و در سال ۱۹۲۸ از حزب اخراج شد. ویکتور پس از مدتی دستگیر و سپس آزاد شد. در این مرحله وی به داستاننویسی روی آورد و آثارش در فرانسه به چاپ رسید. پس از این دوره وی در سال۱۹۳۳ مجدداً دستگیر و بر اثر کمپینهای بینالمللی درآوریل۱۹۳۶ از روسیه تبعید شد.
ویکتور بعداز رسیدن به غرب، به تجدید رابطه با تروتسکی پرداخت، امّا اختلافات سیاسی این دو به مشاجرات و مباحثات تندی انجامید. سرگه قبل از اینکه فرانسه به اشغال آلمان نازی درآید، به مکزیک پناهنده شد.
ویکتور در اواخر عمر خود بر اثر فقر شدید، کاملاً ایزوله و تنها ماند و سرانجام در سیامین سالگرد قیام اکتبر، در نوامبر ۱۹۴۷ درگذشت. وی چندین کتاب داستان و شعر را قبل از ۱۹۱۷ بهچاپ رساند. ما ذیلاً تنها به ذکر نوشتهها و کتابهای وی پس از ۱۹۱۷ اکتفا میکنیم:
مشاهدات از آلمان (۱۹۲۳)
۵ سال مبارزه (آوریل ۱۹۲۳)
لنین در ۱۹۱۷ (مارس و آوریل ۱۹۲۴)
جنبههای جدید مسأله جنگ (۱۹۲۶)
بلشویسم و آسیا (۱۹۲۷)
مبارزه طبقاتی در چین (۱۹۲۸-۱۹۲۷)
کانتون (دسامبر ۱۹۲۷)
نامه به تروتسکی (۱۰ اوت ۱۹۳۶)
نامه به تروتسکی (۱۴ اوت ۱۹۳۶)
وداع با آندرس نین (۱۳ اوت ۱۹۳۷)
مارکسیسم در عصر ما (۱۹۳۸)
یکبار دیگر کرونشتات (۲۸ آوریل ۱۹۳۸)
کرونشتات دفاع تروتسکی (۱۹۳۸)
جواب به تروتسکی (۱۹۳۸)
درباره آنارشیستهای فرانسه (۱۹۴۵)
کنگره دوّم کمینترن (۱۹۴۵)
کرونشتات (۱۹۲۱) ، (۱۹۴۵)
کنگره سوّم کمینترن (۱۹۴۵).
(منبع: آرشیو اینترنتی مارکسیستها)
نامه لنین به میاسنیکوف
نامه به: گ. میاسنیکوف
۵ اوت ۱۹۲۱
رفیق میاسنیکوف
من تنها توانستم هردو مقالهات را بخوانم. من از محتوای سخنرانیهای شما در سازمان پِرْمْ (فکر میکنم پِرْمْ باشد) و اختلافات شما اطلاعی ندارم. من در این مورد نمیتوانم چیزی بگویم. در این رابطه دفتر سازمان به این مسأله خواهد پرداخت، که شنیدهام کمیسیون ویژهای را برای اینکار منصوبکرده است.
هدف من چیز دیگری است. هدف من نگاهانداختن به مقالاتت بهعنوان ادبیات و اسناد سیاسی است. آنها اسناد جالبی هستند.
اشتباه اصلیِ شما، من فکر میکنم به روشنترین وجهی در”موضوعات آزاردهنده” خود را آشکار میسازد و من وظیفه خود میدانم تاآنجاکه میتوانم شما را قانع سازم.
در ابتدای مقاله شما دیالکتیک را درست بهکار میگیرید، درحقیقت، هرکس نتواند درککندکه شعار “صلح مدنی” را جایگزین شعار “جنگ داخلی” کند، خود را مسخره دیگران میکند، وحتی بدتر از این. در این مورد حق با شماست.
امّا دقیقاً بهاین خاطرکه در این مورد حق با شماست، من تعجب میکنم که درنتیجهگیریهایتان شما دیالکتیکی را که خود بهدرستی بهکار گرفتهاید، فراموش کردهاید.
آزادی مطبوعات از سلطنتطلبان تا آنارشیستها، همه با هم…
خیلی خوب! امّا یک دقیقه صبرکنید: هر مارکسیست و هرکارگری که به تجربه ۴ سال انقلاب ما فکرکند، خواهد گفت: “اجازه دهید به این نگاهکنیم ـ چه نوع آزادی مطبوعات؟ بهکدام طبقه؟ ما به مطلق باور نداریم. ما به دموکراسی خالص میخندیم.”
شعار آزادی مطبوعات در انتهای قرون وسطی به شعار جهان بزرگ تبدیل شد و تا قرن نوزدهم باقی ماند. چرا؟ زیرا این شعار ایدههای بورژوازی مترقی را بیان کرد. برای مثال علیه پادشاهان و کشیشها و فئودالهای لرد و زمینداران.
هیچکشوری به اندازه اتحاد جماهیر شوروی در رهاساختن تودهها از نفوذ و تأثیرکشیشها و زمینداران کار انجام نداده است و هنوز هم این کار را انجام میدهد. ما اینکار “آزادی مطبوعات” را بهتر از هرکسی در دنیا انجام دادهایم. در سراسر جهان، هرجاکه سرمایهداران وجود دارند، آزادی مطبوعات بهمعنای آزادیِ خرید روزنامه، آزادیِ خرید نویسنده، رشوهدادن، خرید و قلب “افکار عمومی” بهنفع بورژوازی است. این یک حقیقت است. هیچکس نمیتواند آن را رد کند.
امّا در مورد ما چطور؟ آیا کسی میتواند انکار کند که بورژوازی در اینکشور شکست داده شده است، امّا منهدم نگردیده است؟ بورژوازی مخفی شده است. هیچکس نمیتواند آن را انکار کند. آزادی مطبوعات در اتحاد جماهیر شوروی، که بهوسیله دشمنان بورژوازی جهانی محاصره شده است، بهمعنای سازمان سیاسی برای بورژوازی و خادمین وفادار آن است. منشویکها و سوسیال روولوسیونرها. این یک حقیقت غیرقابل رد است.
بورژوازی (در سراسر جهان) هنوز از ما قویتر است. دراختیارگذاشتن اسلحه دیگری نظیر آزادی سازمان سیاسی (=آزادی مطبوعات زیرا مطبوعات هسته و اساس سازمان سیاسی است) بهمعنای هموارکردن راه دشمن و کمککردن به دشمن طبقاتی است.
ما قصد خودکشی نداریم، و بنابراین اینکار را نخواهیمکرد. ما این حقیقت را بهروشنی میبینیم: “آزادی مطبوعات در عمل بهمعنای ایناست که بورژوازی بینالمللی فوراً صدها و هزاران نویسنده کادت، سوسیال رولوسیونر و منشویک را خواهد خرید و تبلیغات خود را سازمان داده و علیه ما خواهند جنگید.
این یک حقیقت است. “آنها” ثروتمندتر از ما هستند و آنها نیرویی ده برابر بیشتر از ما برای جنگیدن با ما خواهند خرید. نه، ما آنکار را نخواهیمکرد. ما به بورژوازی بینالمللیکمک نخواهیمکرد. شما چگونه از ارزیابی طبقاتی ـ از ارزیابی بین طبقات به یک موضع احساساتی، و آدم بیفرهنگ نزول کردهاید؟ این برای من یک معماست.
در مورد “صلح داخلی یا جنگ داخلی” یا در مورد اینکه ما چگونه پیروز شدیم و چگونه بر دهقانان پیروز خواهیم شد (کشیدن آنها به سمت پرولتاریا) در مورد این دو مسأله (= مسائلیکه سیاست جهانی را تحت تأثیر قرار میدهد) در این موارد که در هردو مقاله بهآنها پرداختهاید، شما بهجای موضع احساسی و بیفرهنگی توانستهاید موضع مارکسیستی بگیرید. شما رابطه طبقات را به شکل عملی و هوشیارانه در نظر گرفتهاید، و بهناگهان شما به موضع عمیق احساسی لغزش پیدا میکنید.
“خشم و سوءاستفاده در این کشور شایع است: آزادی مطبوعات آنها را آشکار خواهد کرد.”
تاآنجاکه من میتوانم از دو مقاله شما قضاوتکنم، آنجاکه روحیه خود را از دست دادهاید. شما به خودتان اجازه دادهاید که بهوسیله برخی حقایق غمانگیز و اسفناک افسرده شوید و توانایی ارزیابی از نیروها را هشیارانه از دست بدهید. آزادی مطبوعات به نیروهای بورژوازی جهان امکان خواهد داد. این یک حقیقت است. “آزادی مطبوعات” به حزب کمونیست در روسیهکمک نخواهدکرد تا تعدادی از ضعفها، اشتباهات، بدبختیها و آفات خود را تمیز کند. (نمیتوان انکار کرد که سیلی از این آفات وجود ندارند) زیرا این چیزی نیستکه بورژوازی جهانی میخواهد. امّا آزادی مطبوعات در دستان بورژوازی جهانی اسلحهای خواهد بود. بورژوازی نمرده است. بورژوازی زنده است. بورژوازی در کمین است و نظاره میکند. بورژوازی از قبل میلیوکوف را استخدامکرده است تا چرنوف و مارتوف خدمات وفادارانهشان را تقدیم کنند (بخشاً بهخاطر حماقت آنها و بخشاً بهخاطر دشمنی جناحی با ما. امّا اساساً بهخاطر منطق عینی خردهبورژوا دموکراتیکشان).
شما مسیر نادرستی را انتخاب کردهاید. شما خواستید آفات حزب کمونیست را درمان کنید، امّا به دارویی دست بردیدکه مطمئناً به مرگ ختم خواهد شد. نه بهدست تو، بلکه بهدست بورژوازی جهانی (+ میلیوکوف + چرنوف + مارتوف). تو نکته کوچکی را فراموشکردهای، نکته بسیار کوچکی بهنام بورژوازی جهانی و آزادی وی برای خریدن روزنامههای مراکز سازمان سیاسیش. نه، ما این راه را نخواهیم رفت. از بین هزار کارگر آگاه سیاسی، نهصد نفر آنان رفتن به چنین راهی را رد خواهندکرد.
ما آفات زیادی داریم. اشتباهات (اشتباهات معمول ما، همه ما اشتباه کردهایم، شورایکار و دفاع، شورایکمیساریای مردم وکمیته مرکزی) مثلکسانیکه در پاییز و زمستان ۱۹۲۰ خواربار و سوخت توزیعکردند (اینها اشتباهات بزرگی بودند). این اشتباهات آفاتی را که از شرایط ما سرچشمه میگیرند، تشدید کرده است.
نقائص و کجیهای ما فراوانند. آنها بهخاطر قحطیِ ۱۹۲۱ بهطور وحشتناکی تشدید گردیدهاند. این بهقیمت تلاش فوقالعاده برای رهاشدن تمام خواهد شد، امّا ما از این وضع خلاص خواهیم شد و ما از قبل این را شروع کردهایم. ما خودمان را رها خواهیمکرد زیرا در اساس سیاست ما درست است. این سیاست همه نیروهای طبقاتی را در مقیاس جهانی درنظر میگیرد. ما خودمان را رها خواهیمکرد زیرا ما نمیخواهیم موقعیتمان را بهتر از آنچه هست نشان دهیم. ما همه مشکلات را بهرسمیت میشناسیم. ما همه آفات را میبینیم و بهطور روشمندی برای درمان آنها اقداماتی میکنیم، با پشتکار و بدون اینکه دستپاچه شویم.
شما اجازه دادهاید وحشت بر شما غلبه کند. دستپاچگی مثل شیبی استکه وقتی بدان قدمگذاشتید، شما را به موقعیتی میراندکه بیشتر به این شبیه میشودکه یا شما حزب تازهای میسازید ویا نزدیک به این میشوید که دست به خودکشی بزنید.
شما نباید به دستپاچگی راه دهید. آیا سلولهایی از حزب وجود دارند که ازآن جدا میشوند؟ وجود دارند. این شر و بدبختی و یک آفت است. آری آن وجود دارد. این یک بیماری شدید است. ما میتوانیم آن را ببینیم. این آفت باید توسط پرولتاریا و اقدامات حزبی درمان شود نه با “آزادی” (برای بورژوازی). بیشتر چیزهاییکه در مورد احیای اقتصادی کشور، شخمزن میکانیکی وغیره، مبارزه برای تأثیرگذاری بر دهقانان وغیره درست و مفید هستند. چرا این را جداگانه مطرح نمیکنی؟ ما باید با هم هماهنگ در یک حزب کارکنیم. اینکار مزایای بزرگی خواهد داشت. این مزایا یکباره بهدست نخواهد آمد، بلکه بسیار آرام.
شوراها را احیاکنیم، همکاری افراد غیرحزبی را تضمینکنیم، کار اعضای حزب را تأییدکنیم. این مطلقاً درست است. برای اینکار پایانی وجود ندارد و اینکار بهزحمت شروع شده است. چرا اینکار را در یک راه عملی تقویت نکنیم؟ در یک اعلامیه برای کنگره؟ چرا اینکار را نکنیم؟
چرا ازکارکردن با بیل بترسیم (سوءاستفادهکردن را ازطریقکمیسیون کنترل مرکزی یا مطبوعات حزبی، پراودا محکوم نکنیم؟) سوءظن درباره کار سخت با بیل سبب دستپاچگی مردم میشود، تا راه آسان “آزادی مطبوعات” را جستجوکنند (برای بورژوازی).
چرا باید شما به اشتباه آشکار خود، و اشتباه غیرحزبی و شعار ضد پرولتری “آزادی مطبوعات” اصرار بورزید؟ چرا با کار بیلزدن سوءاستفاده را از بین نمیبرید، آن را شکست نمیدهید و به مردم غیرحزبی آن را بهطور عملی و بهروش کسبوکار کمک نمیکنید؟
آیا شما یک مورد سوءاستفاده مخصوص را با کنترل مرکزی طرح و وسیله ازبینبردن آن را پیشنهاد دادهاید؟ نه، اینکار را نکردهاید. حتی برای یک بار. شما با دیدن موجی از بدبختیها و آفات راه به ناامیدی داده و با عجله خود را درآغوش دشمن انداختهاید؛ بورژوازی. “آزادی مطبوعات” برای بورژوازی. اندرز من اینست: به یأس و دستپاچگی راه ندهید.
ما وآنکسانیکه با ما احساس همدردی میکنند،کارگران ودهقانان، هنوز یک مخزن عظیم قدرت داریم. ما هنوز مقدار زیادی قدرت و سلامت داریم.
ما به اندازه کافی برای درمان بیماریهایمان تلاش نمیکنیم. ما در زمینه بهکاربستن شعارِ کمک به مردم غیرحزبی خوب کار نمیکنیم. بگذار مردم غیرحزبی کار اعضای حزبی را تأیید کنند. امّا ما میتوانیم و صد برابر بیش از اکنون در این زمینه کار خواهیم کرد.
من امیدوارم پس از اندیشیدن محتاطانه در این مورد با دوریجستن از غرور کاذب، روی این اشتباه سیاسی آشکار اصرار نخواهید کرد (“آزادی مطبوعات”). بلکه خود را جمعوجورکرده، بر دستپاچگی خود غلبهکرده و بهکار عملی مشغول شده،کمک خواهیدکردکه با مردم غیر حزبی ارتباط برقرار شده وکمک خواهیدکرد مردم غیرحزبی،کار افراد حزبی را تأییدکنند.
کار در این زمینه پایانی ندارد. با پرداختن به اینکار شما میتوانید (و باید) کمک به درمان بیماریها بکنید؛ آرام امّا مطمئن بهجای تعقیب شعار پرزرقوبرق توخالیِ “آزادی مطبوعات”.
با سلامهای کمونیستی
لنین
* He was high-minded, independent, implacable, a stormy petrel of revolutionary militancy who, with his long hair and beard and piercing eyes, combined the qualities of a tough labor activist with those of a visionary and romantic.
* assassination (قتل، ترور).
** داشتن شهرت یا نام فامیلی در روسیه به صد سال گذشته برمیگردد. برای اولین بار در سال ۱۸۹۷ در روسیه از جمعیت این کشور امّار گرفته شد. ریشه اسامیِ مردم روسیه از دو منبع گرفته شده است. یکی از این منابع، کلیسای ارتدوکس است که اغلب ریشه یونانی دارد و دوّمی اسامیِ قبل از مسیحیت. اسم جنس مذکر به «اوف» ختم میشود و اسم مؤنث به «اوا». روسها معمولاً سه اسم دارند: ۱ـ اسم اصلی، که والدین به فرزندان خود میدهند، ۲ـ اسم دوّم، که از نام پدر ناشی میشود و ۳ـ اسم سوّم، که تا حدودی متغیّر است، در مواردی از نام جَدّ و حتی اجداد دورتر گرفته میشود. بعضاً قسمت سوّم نام از اسامیِ محل، نواحی وگاهاً از مشاغل قدیمی خانواده گرفته میشود. نام سوّم تا حدودی درکشورهای انگلیسیزبان نیز رایج است. م
* کاریریستها کسانی هستند که بهمنظور حفظ شغل و مقام خود به هرکثافتی ازجمله رقابت، تملق از رؤسا، جاسوسی علیه همکار و همکاران خود متوسل میشوند.
* بهمنظور دستیابی به نامه میاسنیکوف تلاش بسیار نمودیم، ولی متأسفانه هنوز اثری ازآن نیافتهایم. م
* کمیساریای داخلی یعنی وزارت امور داخلی (سازمان امنیت بلشویکها). م
* ترجمه کامل متن این مانیفست در کتابی جداگانه منتشر خواهد شد. م
* منظور اصلاحات بخشبخش، در اینجاوآنجا، مقطعی و بهطور پراکنده است. م
* واحد پول روسی. م
* این ترجمه با متن اصلی منطبق است، ولی برای خواننده فارسیزبان اصطلاح “خاری در چشم” آشناتر است. م
* منظور تسلط به زبان آلمانی توسط کولونتای است. م
* رئیس سازمان امنیت بلشویکها. م
** پوشیدن شنل (منظور جانشینی لنین است). م
* متن انگلیسیِ این عبارت چنین است:
For the rest of his life the cult of the proletariat dominated Miasnikov’s thinking. Neither his disillusioning experience in Russi nor the bitterness of emigre life could shatter his high hopes and fervent faith in the ultimate triumph of the workers.
** ما برای یافتن این دستنوشته تلاش فراوانکردیم، لیکن جستجوی ما مانند دیگرآثار میاسنیکوف بینتیجه ماند. م
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.