در قالب ارزیابی انتقادی از دیدگاه‌های میثم بادامچی طرحی ارائه می‌شود برای چندفرهنگ‌مداری در کشور ایران.

ایران، چند فرهنگی

در آستانه‌ی نوروز ۱۴۰۰ هستیم و کشور ایران، گرفتار در انبوهی از بحران‌ها و مشکل‌ها، دارد پا را به سال نو می‌نهد. مانند سالیان پیشین، امسال هم از خود می‌پرسیم «این چه رازی است که هر بار بهار با عزای دل ما می‌آید»؟ تخریب محیط زیست و بحران آب، فقر و فلاکتِ همگانیِ مردم، جامعه‌ی فروپاشیده و اصنافی از بحران‌های دیگر که شوربختانه یک‌دیگر را تقویت نیز می‌کنند و یکی از بحران‌های ایران‌زمینِ ما همین هم‌افزاییِ بحران‌های آن است. این مقاله به یکی از این بحران‌ها می‌پردازد که در ارتباط تنگاتنگ با بحران‌های دیگر است و آن، بحرانِ همبستگیِ مردم و هویت میهنی ایرانی است. توجه به هویت میهنی بسیار اهمیت دارد چون هویت میهنی یک کارکردِ مهمی در همبستگی و بسیج اجتماعی برای رسیدگی به سایر بحران‌ها را دارد و وقتی که تخریب شد، تاثیر منفیِ خود را بر سایر حوزه‌ها نیز می‌گذارد.

در طی تقریباً ده سال اخیر، آقای میثم بادامچی در نوشتارگانِ پرشماری به مسئله‌ی چنداتنیکی بودنِ کشور ایران پرداخته و به فراخور توانایی منطقی و علمی خود کوشیده است که راهی معتدل و میانه‌روانه برای این امر بیابد. این جزوه به رسم قدردانی و سپاس‌گزاری به پاسِ زحماتِ ده ساله‌ی او نوشته می‌شود.

در طی تقریباً ده سال اخیر، آقای میثم بادامچی در نوشتارگانِ پرشماری به مسئله‌ی چنداتنیکی بودنِ کشور ایران پرداخته و به فراخور توانایی منطقی و علمی خود کوشیده است که راهی معتدل و میانه‌روانه برای این امر بیابد.

درین جزوه بر مجموعه‌ای از آن چه که او درین باره گفته، نگاهی انتقادی خواهیم داشت. نوشتارهای او به دلیل روان بودنِ نثرشان و دوری‌شان از ابهام و بودن‌شان در ترادادِ آناکاویکِ فلسفه‌ی سیاست، بس آموزنده و خوانا هستند. این فضیلتی است که در هر کس یافت نمی‌شود و ما سپاس‌گزارِ آنیم. البته خود را محدود به نوشته‌های او نکرده و بسیاری از اندیشه‌های خودمان را هم به تفصیل خواهیم نوشت. پاره‌هایی ازین نوشته به کلی مستقل از نوشتارهای اویند (مانند بحثی که پیرامون خط و الفبا کرده‌ایم) و یک‌سره از اندیشیده‌های ما هستند و برخی دیگر (مانند بحثی که پیرامون آذربایجان‌شناسی در پژوهش‌های ایران‌شناسی کرده‌ایم) بر بنیادِ مقالاتی از اویند.

این نوشته نخست قرار بود نوشته‌ی مختصری باشد به نام «موانع و چالش‌های چندفرهنگ‌مداری در کشور ما» و پیش‌نویسی از آن نوشته شد. آن مطالب اینک در بخش‌های پایانیِ این متن قرار گرفته‌اند. آن پیش‌نویس ارجاعاتِ انگشت‌شماری به نیکفر و بادامچی داشت و در کل نوشته‌ی جدایی بود. برای نمونه، فصل «واقع‌نگری به جای امید کاذب» از آن است. اما رفته‌رفته دیدم که هر اندازه هم که بخواهم سخنانِ کلی بگویم و از افرادِ گوناگون نظر بیاورم و به سنجش بگذارم اما بر هیچ کس متمرکز نشوم، باز هم جز بادامچی کسِ دیگری را به سختی می‌توانم یافت که در این سالیان، یک نظریه‌ی منسجمی درین باره پرورانده باشد (من که کسی را پیدا نکردم). از این رو بود که از جایی به بعد این نوشته بدل شد به طرحی برای چندفرهنگ‌مداری برای کشور ایران به همراهِ سنجش و ارزیابیِ نسبتاً جامعِ نظریه‌ی چندفرهنگ‌مداریِ ایرانیِ او. پاره‌ای مطالب نیز جابه‌جا شدند، مثلاً بندهای دوم و سوم و چهارم از فصلِ «مشکله‌ی تاریخ ناسیونال» در ابتدا ذیلِ «موانع چندفرهنگ‌مداری» بودند ولی با گسترشِ این متن، فصلی به نام «تاریخ ناسیونال» شکل گرفت و این بندها (که داوری‌های خودم هستند) به این جا منتقل شدند. همین‌طور پاره‌ای جابه‌جایی‌های دیگر رخ داد و سرانجام این متن به سانِ کنونی‌اش درآمد.

عناوینی که درین جزوه بدان‌ها پرداخته‌ایم این‌هایند:

۱)      نکته‌ای در نظریه‌پردازیِ سیاسی

۲)      مشاهدات تجربی: شناساییِ مشکل به جای نادیده گرفتن آن

۳)      «و طرحی نو در اندازیم» چونان طرح‌واره‌ی یک برنامه‌ی پژوهشیِ لاکاتوشی، و سنجش آن

۴)      درآمدی به نظریه‌ی چندفرهنگ‌مداری کاناداییِ کیملیکا

۵)      ضرورت یک نظریه‌ی چندفرهنگ‌مداریِ ایرانی

۶)      زیر بار گران تاریخ

  1. سنجش پاره‌ای مدعیات تاریخی
  2. نقدهای پراگماتیستی بر کتب مورخان
  3. مشکله‌ی تاریخ ناسیونال

۷)      چالش‌های پیشِ روی نظریه‌ی چندفرهنگ‌مداری

۸)      پیش‌نهادِ من برای فدرالیسم و تمرکززدایی

۹)      چیزهایی که شاید حاشیه‌ای و بی‌اهمیت به نظر آیند، اما…

۱۰)   مسئله‌ی ایرانی‌گری و آینده‌ی آن

۱۱)   صلح در قفقاز: آرمان دست‌یافتنی یا سراب آرزو؟

۱۲)   ایده‌ی کنفدراسیون و رساله‌ی در پیرامون صلح جاویدان کانت

۱۳)   واقع‌نگری به جای امید کاذب: در پدافند از محافظه‌کاریِ شکاکانه

مقدمتاً می‌گوییم که در کشور ما روی هم رفته سه گفتمانِ کلی در باب مشکله‌ی اقلیت‌های اتنیکی هست، که من آن‌ها را گفتمانِ ناسیونالیسمِ انحصارطلبِ فارس، گفتمانِ جدایی‌طلبانه و گفتمانِ همبستگی‌طلبانه‌ی لیبرال می‌نامم. گفتمان‌های یکم و دوم بیش‌ترین هوادار را دارند و در ظاهر هم دشمنانِ خونیِ یکدیگرند. گفتمانِ سوم دشمنِ مشترکِ آن دو گفتمان است و شوربختانه کم‌ترین هوادار را در جامعه‌ی ما دارد. نیکفر و بادامچی هردو ذیل گفتمان سوم قرار می‌گیرند. ویژگیِ این افراد این است که از سوی مبلغان و منادیانِ دو گفتمانِ پیشین زیرِ بمباران‌اند. مبلغینِ ناسیونالیسمِ انحصارطلبِ فارس به این‌ها می‌گویند «جاده صاف کنِ تجزیه‌ی کشور» و از دیگر سو، ناسیونالیست‌های جدایی‌خواهِ ما هم به اینان می‌گویند «دشمنِ آزادیِ ملیت‌های تحت استعمار». با این همه، هنگامی که محتوای سخنانی که در هر گفتمان بیان می‌شود را مقایسه کنیم، در می‌یابیم که مقالاتِ منتشر شده در ذیل دو گفتمان نخست، از نظر شمار، بیش‌ترین، و به لحاظ محتوایی، سطحی‌ترین و مبتذل‌ترین هستند، و مقالاتِ گفتمانِ سوم کم‌شمارترین اما پرمایه‌ترین‌ها در زبان فارسی دیده خواهند شد.

این جزوه‌ی پیشِ رو – گمان می‌رود که – نخستین انتقادنامه‌ی فراگیری است که مجموعه‌ی مقالاتِ ده سالِ اخیرِ بادامچی را زیر ذره‌بین می‌برد و به خُرده‌گیری می‌پردازد، ضمن آن که بسیاری مطالب دیگر نیز درین جزوه طرح شده‌اند. هدفِ نویسنده صدالبته نه مخالفت با چندفرهنگ‌مداری یا ارج‌ناشناسی بلکه کمک به آن در حدِّ توان است و این که تا چه اندازه کامیاب خواهد شد را داوران داوری خواهند کرد.

متن کامل نوشته را در فرمت PDF از طریق این لینک دریافت کنید

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)