ویژهنامه جنگ، نامه کانون نویسندگان به نقل از وبلاگ نیم دایره– نظامیه، نزدیکیهای اهواز، از کودک و زن موج میزند. زنانی که هر یک دیگ و سطل و قابلمهای در دست، برای بردن آب آشامیدنی به تانکر آب چسبیدهاند و در هم میلولند. تنها یک کودک دهدوازدهساله را میبینم که دمپایی به پا دارد. بقیه بدون استثنا پابرهنهاند. با شلوارهایی سیاه یا راه راه و کوتاه. و چهرههایی در کودکی سوخته مثل کف دست پیرمردان. آژیر کشیده میشود. رادیو وضعیت قرمز اعلام میکند. هلیکوپتری بر فراز مخازن نفت پرواز میکند. اما بچهها توی خاکها میلولند. و به بازی مشغولند. کی آژیر به گوششان میرسد تا وضعیت تدافعی بگیرند؟ چه کسی گرفتار نیست تا بتواند نگران آنان باشد؟ انگار تنها وقتی هواپیما نزدیک شد، پناه سنگی یا کنار بوتهای باید خود را پنهان کنند. و تا آن هنگام چه در دل مادران و پدرانشان میگذرد؟ کار مجال نگران شدن، یا در فکر صیانت کودکان بودن را نیز از آنان سلب کرده است. اینجا هر کودکی باید اداره کننده خود باشد…
شهدای زنده بیقرارند. میآیند و می روند. قطار فشنگ. جاسازی نارنجک. کلاشینکف. یوزی. ژ۳. وقتی که از جنگ برگردند چه و چگونه شدهاند؟ قیافهها همه آشناست. از همانهایی که در قاب عکسهای احاطه شده در گل، بارها در بهشت زهرا دیدهای. مهم نیست که چند روز و ماه در این جنگ میمانی. مهم این است که وقتی برگردی، اگر برگردی، روح و ذهنت چند سال پیرتر شده است
اهواز. شهر نیمه تعطیل. شهر هراس مخفی. شهر آدمهای نگران. شهر مقاومت زحمتکشان. شهر کوچههایی که با کیسههای شن سنگربندی شده است. شهر کوکتلهای چیده شده کنار سنگرهای حفر شده… شهر هنوز برایم غریب است. هنوز ذهنم نتوانسته با موقعیت و مردمش اخت شود. اما اینجا برای اخت شدن به زمان زیادی نیاز نیست. جنگ همه را به هم نزدیک کرده است. سنگرها و کیسههای شن کوچهها و خیابانها آدم را به یاد روزهای بهمن ۵۷ میاندازد. تجربه جنگ تن به تن خیابانی در خرمشهر اینجا را بسیج کرده است. دوران قیام زنده شده است. و هر کس با هر توانی که داشته وارد معرکه شده است. سر چهارراه جوانها با تفنگهای امیک و ژ۳ ایستادهاند. عدهای از عشایر که مسلح شدهاند اطراف بازار درآمد و شدند. به امیک مسلحشان کرده اند تا به جنگ توپ و تانک بروند. قطارهای فشنگشان در آفتاب برق میزند. مغرورانه تفنگها را بر دوش میکشند. انگار به جنگ قبیلهای میروند.
شهدای زنده بیقرارند. میآیند و می روند. قطار فشنگ. جاسازی نارنجک. کلاشینکف. یوزی. ژ۳. وقتی که از جنگ برگردند چه و چگونه شدهاند؟ قیافهها همه آشناست. از همانهایی که در قاب عکسهای احاطه شده در گل، بارها در بهشت زهرا دیدهای. مهم نیست که چند روز و ماه در این جنگ میمانی. مهم این است که وقتی برگردی، اگر برگردی، روح و ذهنت چند سال پیرتر شده است.
ساعت یک بعد از ظهر توی میدان راه آهن نشستهایم. مسافرانی که در انتظار قطارند روی چمن نشستهاند. غذا میخورند، استراحت میکنند. کودک وزن و مرد. دویست نفری توی میدان ولو شدهاند. قطار تاخیر کرده است. رفیقم با چند سرباز و پاسدار به گفتگو نشسته است. برای تلفن کردن از چمن دور میشوم که میگها حمله میکنند. یک راکت وسط چمن، یک راکت درون خانهای کنار میدان و دو راکت درون ایستگاه راهآهن. صدا چنان شدید است که انگار همه را به روی زمین پرتاب میکند. توی جوب آب و کنار جدول و پناه دیوار و روی زمین همه دراز میکشند. چند ثانیه بیشتر طول نمیکشد. انگار حرکات ما همه خودبخودی است. شدت سقوطها راکتها چندانست که نخل بلندی را از جا می کند. اشیایی از روی ساختمان ایستگاه به هوا پرتاب میشود. خاک و غوغا و گریه. آتش و دود و خون. تنها کسانی جان سالم به در بردهاند که روی زمین دراز کشیده و در معرض اصابت ترکشها قرار نگرفتهاند. پیرمردی نخلی را بغل کرده است. سربازی که برای نجات مردی به راه میافتد و میخواهد او را بر روی زمین بخواباند اما ترکش از میان به دو نیماش میکند. زنی با بچهای در بغل و خون شتکزده روی چادرش مات، که هنوز نمیداند برای خودش چه اتفاقی افتاده است.
در باغچهای که محل اصابت راکت بود هیچ زندهای نیست. دست و پای قلم شده. اجساد تکه تکه. روده و جگر وگوشت آدمی روی نخلها آویزان. چند لحظه جهنم سوزان اندامهای بریده و له شده. و اینها همه را وقتی میفهمیدی که در متن خشونت پذیرفته شده واقعیت مجبور بودی همین تکههای اجساد را جمع کنی و به روی کیسه یا برانکارد بریزی. از پای قلمشده کودکانهای میفهمیدی که کودکی نیز داغان شده است. از تکه جمجمهای که بر روی نخل مانده بود میفهمیدی که از یک مرد چه باقی مانده است.
*گزارش محمد مختاری از مناطق جنگزده
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.