قبل از پرداختن به مبحث «اندیشه کردن درباره فاجعه‌ بمباران شیمیایی سردشت و حلبچه»، چند پرسش محوری به ذهن متبادر می‌شوند که پاسخ به آن بخشی از راه حل مسئله‌ی کُردی‌ است.

▪️ اندیشه کردن چیست؟
▪️ چرا باید اندیشه کرد؟
▪️ چه اشخاصی توان اندیشیدن دارند؟
▪️ آیا هر کسی می‌تواند اندیشه کند؟
▪️ اثربخشی اندیشه در زیست جهان کُردی چیست؟

انسان‌ها همواره در مورد موضوعات مختلف زندگی فکر می‌کنند، اما دو نوع فکر کردن وجود دارد:

نوع اول شیوه‌ای از فکر کردن که عادی بوده زیرا افراد هر روز نسبت به موضوعات مختلف فکر می‌کنند. به بیان دقیق‌تر جریان و فرآیند طبیعی از فکر کردن است و هر شخصی می‌تواند به طور عادی فکر کند. در این سیاق فکر کردن نیاز به دستمایه‌ی آکادمیک و علمی وجود ندارد بلکە بر ناخود آگاه انسان استوار است.

نوع دومی از فکر کردن در انسان به چشم می‌خورد که بهتر است آن را ذیل عنوان تفکر و اندیشه قرار داد. این سبک از فکر ، ابعادی پیچیده دارد و هر فردی توان فکر کردن به این شیوه را در خود نمی‌یابد. به عبارت دیگر سنخ دوم فکر، از فرایند جریان عادی و طبیعی فکر کردن فراتر می‌رود و بسیار منسجم‌تر از فکر کردن عادی است، زیرا روشمندی در فکر را مورد اهمیت قرار می‌دهد.

در نوع اول فکر ، اندیشه کردن وجود ندارد. اما اندیشه کردن به معنای دوم عبارت است از یک حرکت پرسه‌ای روشمند از ناآگاهی به سمت و سوی دریافت معرفتی و کمال که به دلیل ساختار سازنده‌ی آن، توان توسعه و غنای مفهومی را در خود پدیدار می‌سازد. به تعبیری دیگر اندیشه کردن تلاشی روشمند برای پاسخ‌گویی به پرسشی است که از طریق آن اندیشه می‌کنیم.

تفاوت رویکرد و سلوک آکادمیک از غیر آکادمیک در این است که هر قدمی از پیش اندیشه شده، بعد برداشته می‌شود. بدین معنا اگر طرحی وجود دارد، از تعریفی علمی برخوردار است. زیرا هدف به صورت مستقیم با اندیشه مرتبط می‌شود و نوعی کسب معرفت و حرکت ذهنی توانمند برای رسیدن به عمق موضوعات مورد تفکر می‌باشد.

از آنجا که جامعه‌ی کُردی با فاجعه سنخیت و پیوستگی زیادی دارد، لازم می‌نماید که پدیده‌ی فاجعه را در این جامعه شناخت زیرا اطلاق جامعه‌ی فاجعه‌آمیز یا آمیخته به فاجعه از آن می‌شود.

فاجعه یک جریان و رویداد هولناکی است که فرد یا گروه‌های اجتماعی را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد و باعث وقفه در زندگی عادی انسان می‌شود. اگر جامعه‌ی کُردی بخواهد ابعاد متفاوت فاجعه را مورد واکاوی و تحلیل علمی قرار دهد باید از مبانی فکری پشتیبانی نماید زیرا راه رسیدن به هدف، اندیشه کردن است. بنابراین اندیشه کردن فجایع، توانمندترین روش دفاع از حقوق ملی کُردها به ویژه در مبحث بمباران شیمبایی مردم سردشت و حلبجه به شمار می‌آید.

بمباران شیمیایی سردشت و حلبچه که ذیل عنوان ژنوساید کُردی می‌گنجد پدیده‌ایست که قابلیت تعریف پویایی و دینامیسم فاجعه را در خود دارد. از این‌رو لازم می‌نماید که نگاه به فاجعه، سیستماتیک، روشمند و سامان‌مند شود. زیرا با خلق مفاهیم نوین می‌توان در پی کسب متدهای دیالکتیک و لوژیک از این فاجعه بود که سالیان متمادی از منظر و روش سنتی به آن نگریسته شده است.

فاجعه‌اندیشی یعنی اندیشه‌ای انسجام یافته جهت وقوف کارکتر فاجعه، ماهیت، چگونگی، تاثیرات و تحلیل آن می‌باشد. فاجعه‌اندیشی فرمتی ویژه از اندیشه برای شناخت فاجعه به شمار می‌آید. بر همین منوال کاربست تحلیل نظامند به فاجعه از قابلیتهای بازنمایانه و بیان‌گرایانه برخوردار است و چارچوبی برای گفتمان انتقادی و تبیین واقع گرایانە در مدار اندیشە قرار می‌دهد.

فاجعه‌اندیشی، رویکردی چند وجهی به فاجعه دارد. بدین معنی که تمامی باکس‌های فلسفی، سیاسی، معرفتی، اجتماعی، اقتصادی، تاریخی، روانشناختی بیولوژیکی و… را در بر می‌گیرد. در واقع تفاوت اصلی میان دو رویکرد سنتی و تحلیلی به مبانی آنها رجحان دارد. زیرا رژیم فکری صدر الاشاره، به معنای دور شدن از رویکرد روایتی، توصیفی و سنتی می‌باشد.

این پیش فرض که بدون مبانی فکری امکان بررسی درست بمباران شیمیایی سردشت و حلبجه به وجود می‌آید، در تضاد اساسی دو نگاه سنتی و تحلیلی می‌باشد. تفاوت نگره‌ی تحلیلی از سنتی در این است که هر قدمی از پیش اندیشه شده است. اگر الگویی وجود دارد، تعریفی آکادمیک برای آن مد نظر می‌باشد.

از این‌رو مواجهه‌ی اندیشه با فاجعه به معنای اهتمام در ارائه‌ی روشی درست که به توانایی اندیشیدن از منظر تاریخی، فلسفی و معرفتی نسبت به فاجعه می‌انجامد نظیر:

۱- شناخت فاجعه
۲- استخراج رویدادها و استحصال آنها به امر غیر قابل انکار
۳- تنقیح و تهذیب رویدادها از مسایل کلیشه‌ای
۴- ایجاد مفاهیم نوین در یک کانتکست جدید
۵- بازنگری انتقادی و استناد به مواد و مصالح لازم رویه‌ی بازشناسی
۶- بررسی تحلیلی و نشر رویکرد معرفت‌شناسانه به آن

اگر فرصت‌های حاصل از بزرگ‌ترین و مخوف‌ترین فاجعه‌ی خاورمیانه (بمباران شیمیایی سردشت و حلبجه) در چارچوب ذهن کُردی محقق نشده است بر دلایلی متعددی استوار می‌باشد، زیرا آن‌چە کە در سالیان متمادی تحت عنوان دفاع از حقوق مردم شیمیایی زده‌ی سردشت و حلبجه مطرح گردیده، بر خصلت مظلوم‌نمایی صرف تورق یافته است. این روایت هیچ راهکاری برای شناخت مرزهای وسیع‌تر و برآوردسازی مطالبات کُردی در منطق فعالیت خویش نمی‌بیند و همواره در بیراهه‌های سهوی یا عمدی فضای سانتی‌مانتال باقی مانده است.

به‌طور کلی دریافت علیل کنونی، ناتوان از تاریخ نگاری تحلیلی بمباران شیمیایی بوده و بیشتر همچون ناظران رویداد به تقویت ابعاد تظلم پرداخته است در حالی که نیاز به تاریخ‌نگاری تحلیلی بمباران شیمیایی سردشت و حلبجه یکی از اولویت‌های اول رویکرد علمی به این موضوع می‌باشد که به محاق فراموشی سپرده شده است.

ساز و کار و رهیافت تحلیلی به فاجعه، جلوه‌های متعدد بمباران شیمیایی را آشکار می‌کند و به آنالیز آن می‌پردازد. همچنین با خوانش روشمند فاجعه، نگاه اغیار در اتهام فاجعه‌پنداری و فاجعه‌سازی کُردها را به کلی از حیث انتفاع می‌اندازد و چارچوبی مشخص برای تحلیل فراهم می‌نماید.

سخن پایانی اینکه پتانسیل خلق مفاهیم جدید بر اساس کانتکست مشخص در اندیشه و بازخوانی انتقادی فاجعە، به درونی شدن دغدغه، باور و مسئله‌مندی فاجعه در اتمسفر ذهن کُردی کمک شایانی می‌کند. این امر از نمونه‌های مهم رویکرد تحلیلی و معرفت شناسانه به بمباران شیمیایی سردشت و حلبچه است که در مدار موضوع اندیشی برای پرورش ذهن کُردی تداوم می‌یابد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)