شهرِ نو و تولید فضا;
سرکوبِ سیستماتیکِ بدنها همچون مکانیسمِ اصلیِ تولیدِ فضایِ یکدست و تفاوتزدوده
لوفور در کتابِ “ضربآهنگکاوی: فضا، زمان و زندگی روزمره” به اشاره به مفهومِ درساژ یا دستآموزی عنوان میکند که:
«درساژ میتواند راه درازی را بپیماید: تا تنفس، حرکات و سکس. درساژ خودش را بر تکرار بنا میکند. انسان، هستی زندهی انسانی دیگری را با واداشتناش به تکرار کنش، ژست یا حرکتی معین عادت میدهد. اسبها و سگها به واسطهی تکرار تربیت میشوند هرچند لازم است که به آنها پاداش هم داد. انسان با دادنِ پاداش در وضعیتهای یکسان آنها را آماده میکند تا با چیزها و آدمهای یکسانی روبهرو شوند. تکرار که شاید در حیوانات مکانیکی (صرفاً رفتاری) است در انسانها آیینی است.»
…
متون زیادی دربارهی نقش سرمایهداری و سیاستهای نئولیبرالی در سرکوب گروههای اجتماعی و محدودکردن آزادیها نوشته شده است.
هرازگاهی نیز در پیِ رویدادهای خاصی همچون تظاهرات دانشجویان در ۱۶ آذر ۱۳۹۸ و سردادنِ شعارهایی همچون «از ایران تا شیلی مبارزه یکی است: سرنگونی نئولیبرالیسم» بحثهایی در شبکههای اجتماعی فارسیزبان درگرفته است.
با این حال آنچه معمولن غایب است بحثی نظری دربارهی رابطهی منطقِ سرمایه و منطقِ جمهوری اسلامی است.
منظور از منطق اینجا همان نیرو یا گرایش درونی یک پدیدهی اجتماعی است که وجه ممیز آن به شمار میرود و آن را از نیروهای دیگر متمایز میکند.
(برای آشنایی بیشتر با این بحث برای مثال نگاه کنید به مقالهای با عنوان «دیالکتیک سرمایه: تفسیری اونویی» نوشتهی توماس سکین).
چهار دهه از شکلگیریِ جمهوری اسلامی گذشته است اما هنوز مشخص نیست که رابطهی منطقِ درونیِ این پدیده با منطقهای اجتماعیِ دیگری مانند منطقِ سرمایه چیست.
به بیان دقیقتر، آیا این منطقِ جمهوریِاسلامی است که منطقِ سرمایه را درونی ( internalize) کرده است یا این منطق سرمایه همچون نیرویی فراملی است که جمهوری اسلامی را درونی کرده است؟
…
اما چرا این بحث مهم است؟ از این جهت که میتواند مانع از تمرکز یکسویه بر نقدِ صرفِ سیاستها و رویههای اقتصادی بشود. فرض کنیم جمهوری اسلامی توانسته است ظرف اندکی بیش از چهل سال، مکانیسمهای تولید فضای خاص خودش را مستحکم کند. در این حالت، چطور میتوان با صرفِ استفاده از خوانشهای کلاسیک نقد اقتصاد سیاسی به فهم جمهوری اسلامی و ماهیت آن دست یافت؟
…
تمرکز بر مسالهی بدن و شیوهی نظاممند سرکوب بدنها در جمهوری اسلامی میتواند یکی از شیوههای بدیل در مفهومپردازی و نقد جمهوری اسلامی باشد.
از همین رو ضروری است تا به رویدادها و پرکتیسهای مهمی در چهار دههی گذشته اشاره کنیم که به نوعی مظهر مواجههی منطقِ جمهوری اسلامی با بدن و سکسوالیته است.
شاید یکی از مهمترینِ این رویدادها بهآتشکشیدنِ شهرِ نو در بهمن ۱۳۵۷ باشد.
شیوهی مواجهه با این فضا بلافاصله پس از انقلاب اسلامی (و نیز شیوهی تولید این فضا در دورههای پیشین) بیانگر نکات بسیاری خواهد بود که به نظرم ضرورت دارد از منظری جغرافیایی خوانده، مفهومپردازی، و بازنمایی شود.
لحظهها و رویدادهای بسیارِ دیگری نیز وجود دارند که برای فهم منطق جمهوری اسلامی باید به آنها پرداخت.
از مسالهی حجاب اجباری و تولید فضاهای جدیدی مانند پارک بانوان گرفته تا شیوهی تولیدِ بدنهای سرکوبشده و رام در فضاهای آموزشی مدارس در جمهوری اسلامی.
در جغرافیای انسانی هم درون سنتِ لوفوری و هم در سنت فمینیستی رویکردهای انتقادی بسیاری مسالهی بدن و نقش آن را در تولید فضا برجسته و مفهوم پردازی کردهاند.
برای نمونه میتوانید بنگرید به کتاب ‘ضربآهنگکاوی: فضا، زمان و زندگی روزمره.”
در پستی دیگر سعی میکنم به معرفی برخی دیگر از آثار مهم در همین ارتباط بپردازم.
درآمدی بر تولید فضای هانری لوفور
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.