سه غزیه (قضیه ) از “وغ وغ ساهاب” او و مسعود فرزاد ، به شادی زادروزش
غزیه شخص لادین و عاقبت اوی
… پدر پیرش هرچی به او نصیحت می کرد
که : «پسر از راه ظلالت برگرد.»
او فحش میداد و بابا را مسخره می کرد ،
می گفت :«ما جوانها عاقلیم شماها خرید،
اصلن شما پیرپتولها به درد نمیخورید.»
پیرها هم برای این که او را غضب کنند،
دیگر داخل آدمها راش نمیدادند،
محل سگ بهش نمیگذاشتند.
اما او چون بود افعل التفضیل احمق،
هی باز فحش داد و خورد شراب و عرق
به هیچ وجه جدیت نمیکرد در پشت میز کار،
از وجودش ضربه بر پیکر اجتماعی خورد بسیار .
آخرش کارش به افتضاح کشید:
(صنعت سکته ملیح)
از بیپولی و بیسروسامونی، …
غزیۀ تقریز نومچه
بر خوانندگان محترم و قارئین معظم پوشیده و مخفی نماناد که
ما نویسندگان زبردستِ آب زیرکاهِ این مجموعه ، کم آدمایی نیستیم.
ما سالیان سال دود چراغ خورده ، پیرهن دریده و استخوان خرد کردهایم.
ما حاشیه ملاعبدالله و صرف میر خواندهایم.
ما در مدرسههای جورواجور یریز تحصیلات کرده
و کلی کفِ دستی کفِ پایی نوش جان نمودهایم.
همه اینها با استعداد خارقالعاده مادرزادی ما توام شده
و ما را ژنهای بینظیری بار آورده است . . .
غزیۀ رمان علمی
یکی بود یکی نبود ، خیلی میکروب فلِکسنِرFlexner بود.
یکی از این میکروبها از همه مهمتر بود چون که ما
در اینجا معروفش میکنیم و
شرح احوالاتش را به رشتۀ تحریر میآوریم.
این آقا فلکسنرِ میکرب عادت نداشت شبِ شش بگیرد
و روی خودش اسم بگذارد وخودش نمیدانست
که متخصص اسهال و شکمروش است ، ولی یک نفر آقا آدمیزاد
که اسمش فلکسنر بود یک روز در لابراتوار خودش جلو میکروسکپ
مشغول تحقیقات بود یکی از امثال او را روی شیشۀ نازک
از پشت ذرهبین دید و اسم خودش را روی او گذاشت
و به این وسیله هم خودش و هم میکروب اسهال را معروف کرد . . .
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.