جمهوری اسلامی جزو آخرین بازماندگان حکومت های قرون وسطایی در میان کشورهای جهان است که بنا بر جبر تاریخ از میان خواهد رفت. اما اهمیت تاریخی این تجربه پرهزینه برای ایران چیست؟ و آیا ایرانیان این درس را گرفته اند که جای روحانیون در مساجد است و پیروان تمام ادیان و گرایشهای فکری دارای حقوق برابر شهروندی و حقوق بشر هستند.
روحانیت با اصل ولایت فقیه و ادعای مشروعیت از جانب خداوند از طریق اتصال به امامان شیعه از استقرار دموکراسی، رجوع به آرای عمومی و حضور جریانهای مختلف در حکمرانی و جامعه مدنی جلوگیری کرده و کشور را از هر نظر به ورشکستگی کشانده است. حاصل بیش از ۴۰ سال حکومت روحانیون، برای مردم ایران چیزی جز ویرانی، فقر، سرکوب، جنایت، سانسور و عقب افتادگی و انحطاط  در هر زمینه ای نیست. 
از دیدگاه تاریخی، نهاد دین همواره در کنار قدرت ایستاده بوده است. در دوران ساسانیان موبدان زرتشتی فره ایزدی را از جانب اهورامزدا به پادشاه اعطا میکردند. بعد از اسلام نیز همواره پیوند محکمی میان دین و شمشیر برقرار بود. در دوران مغولها، صفویان و قاجار نیز روحانیون در کنار قدرت حاکم بودند. در دوران پهلوی این پیوند شوم کمرنگ شد و روحانیون از نهاد سیاست به حاشیه رانده شدند و ایران به سمت مدرنیزه شدن و توسعه حرکت کرد که البته به مذاق قدرتهای جهان خوش نیامد و این حرکت متوقف شد. 
با انقلاب ۱۳۵۷ برای اولین بار در ایران، روحانیون به رهبری آیت الله خمینی موفق شدند با طرح ولایت فقیه قدرت را به صورت “مطلق” در اختیار بگیرند و بر تمام منابع کشور و سرنوشت مردم حاکم شوند. اکنون مردم ایران به پوچی وعده های این کاسبان بهشت و شیفته قدرت پی برده اند و به قیمت از دست رفتن همه سرمایه های کشور به اعماق فریب حکومت به نام نمایندگی خداوند و ابعاد فساد ذاتی فرزند نامشروع دین و سیاست تحت نام ولایت فقیه و امثالهم  آگاه شدند.
  
اروپا چهار قرن پیش مسیر رهایی از تاریکی قرون وسطی را در پیش گرفت و نهایتا تکلیف خویش را با کلیسای کاتولیک روشن ساخت و طی قرنها مبارزه آزاد اندیشانی چون اراسموس و توماس مور موفق به استقرار پلورالیسم سیاسی گردید.
 دینداران و مومنین توجه کنند که سکولار دموکراسی یک  مفهوم سیاسی و مدل حکمرانی حاصل رنسانس در اروپا و به معنی جدایی نهاد دین از قدرت بوده و به هیچ وجه مخالفت با معنویت و دینداری نیست. برعکس، احترام به عقاید همه شهروندان در چارچوب قانونی برآمده از آرای عمومی  است. 
تعلق دین به حوزه فردی و مشارکت همه گروه های اجتماعی و بهره مندی از تمام ظرفیت های انسانی کشور تنها از طریق جدایی نهاد دین از قدرت ممکن است. 
برخی از روحانیون مانند آخوند خراسانی و آیت الله بروجردی نسبت به عواقب فاجعه بار حکومت روحانیون هشدار می دادند زیرا فنون و علوم کشورداری با تحصیلات حوزوی هیچ شباهتی نداشته و اصولا کارکرد نهاد دین حکمرانی نیست.
نتیجه التقاط و ترکیب “جمهوریت” و “اسلام” را مردم ایران با هزینه گزافی مشاهده و تجربه کردند. از تفکیک قوا و رجوع به آرای عمومی و حقوق شهروندی اثری نیست و مروجان و مقلدان قرائت رسمی حکومت از مذهب شیعه نیز از دیدگاه بسیاری از مسلمانان ملحد و مشرک تلقی می شوند و اکثریت کشورهای مسلمان به دشمن ایران تبدیل شده اند. مهم ترین خسارت حکومت روحانیون سقوط ارزشهای اخلاقی و انسانی در میان ایرانیان است. دین گریزی، سقوط  آزاد ارزش هایی مانند راستگویی و خداپرستی، بحران هویت و مهاجرت و فراری شدن میلیونها ایرانی  به سایر کشورها برخی دیگر از عواقب این دوران تاریک هستند.
 
این داستان از یک جایی به بعد، به “فیلم پدرخوانده اثر ماریو پوزو” شباهت دارد. یک شبکه مافیایی عجیب که از نظر ایدئولوژی از موهومات حجتیه و جریان یهودستیزی مشکوک آخرالزمانی تغذیه میکند که اساسا ربطی به ایران و تاریخ و جغرافیای آن ندارد و البته قرائتی غریب بر حسب نیازهای سیاسی و ایدئولوژیک از دین اسلام و دشمن انگاری دنیای غرب و حتی سایر کشورهای مسلمان! 
و از نظر قدرت سیاسی و اقتصادی نیز بر منابع طبیعی و انسانی سرزمینی گسترده به نام ایران مسلط شده است و از تمام ابزارهای نامشروع برای حفظ قدرت خود استفاده میکند.
 
تحصیل و آموزش کودکان و جوانان ایران نیز مانند هر جنبه دیگر زندگی مردم تحت کنترل این ایدئولوژی ترکیبی ناراحت که اکنون تبدیل به قانون و بخشنامه شده، است که نه تنها با استانداردهای پذیرفته شده جهانی، بلکه با رسوم کهن ایران نیز در تعارض و دهن کجی است.
 
این دوران تلخ از تاریخ ایران به پایان خواهد رسید و امیدواریم ایرانیان نیز با اندکی تاخیر نسبت به سایر ملل دنیا، درس عبرت تاریخی از سپردن حکومت به روحانیون را آموخته باشند و رنسانس ایران نیز به سرانجام برسد و بتوانیم بر ویرانه های باقی مانده از حکومت دینی، به همت بلند طرحی نو دراندازیم.
 
شهرام شهیدی
روزنامه نگار آزاد

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)