من یک ایرانی هستم که یک سال پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۸۰ به دنیا آمدم و تمام دوران کودکی و تحصیل من در مدرسه و دانشگاه در ایران و در سیستم آموزشی تدوین شده توسط یک نظام اسلامی تندرو بنام جمهوری اسلامی ایران سپری شده است. در تمامی آن سالها در مدرسه و دانشگاه مدام تفکر یهودی ستیزی و اسراییل ستیزی در تمامی آموزشها و کتب مدرسه و دانشگاه بصورت کاملا سیستماتیک وجود داشت و هنوز هم وجود دارد. در طول چهار دهه از عمر نظام اسلامی در ایران ، همواره در تمامی شبکه های تلویزیونی ، رادیویی ، مطبوعات و حتی سینما از واژه “اشغالگر” برای اسراییل نامبرده شده است و مدام این تفکر ترویج شده است که اسراییل باید نابود شود و این باید وظیفه دینی و ملی همه مردم ایران باشد!

من از کشوری می آیم که نام بسیاری از تروریستهایی که اسراییلیها را کشته اند بر خیابانها گذاشته شده است، تابلوهای روزشمار نابودی اسراییل در خیابانهایش نصب شده است، در همه مراسم پرچمهای اسراییل در کنار پرچم آمریکا توسط ماموران دولتی به آتش کشیده می شوند، در مقابل ورودی دانشگاهها و ادارات دولتی پرچم اسراییل بر روی آسفات خیابانها نقاشی شده است تا مردم از روی آن رد شوند ، سالانه میلیاردها دلار خرج پروپاگاندای رژیم بر علیه اسراییل و نیز حمایت از گروههای تروریستی چون حزب الله و حماس میشود و مهمتر از همه اینها همیشه از “هولوکاست” بعنوان یک دروغ تاریخی نام برده شده و میشود.

شاید یادتان بیاید که “احمدی نژاد” (رییس جمهور پیشین ایران) مدام در همایشها و کنفرانسهای بین المللی، هولوکاست را یک دروغ تاریخی برای توجیه موجودیت اسراییل نامید و رهبر ایران “خامنه ای” نیز همیشه از هولوکاست بعنوان یک افسانه نامبرده است.

طبیعی است که در نتیجه همه این اقدامات ، افرادی مانند من که در دوران جمهوری اسلامی به دنیا آمده و مدرسه و دانشگاه رفته و رشد کرده اند ، دیدی منفی نسبت به یهودیت، اسراییل و هولوکاست داشته باشند و یا حداقل هیچ نظری نداشته باشند.

تا سن سی سالگی ، من هم در ایران زندگی میکردم و تحت تاثیر همین تبلیغات بودم تا اینکه بدلیل مشکلات سیاسی که بعنوان یک اصلاح طلب در ایران داشتم و بارها بخاطر عقاید آزادیخواهانه ام محاکمه و زندانی شدم ، ایران را ترک کرده و برای درخواست پناهندگی در دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به بیروت رفتم. (انتخاب بیروت برای هدفم یکی از بدترین و اشتباه ترین انتخابهای زندگی من بود که توضیح و تعریف خاطرات وحشتناک سالهایی که در بیروت ساکن بودم را باید در آینده در یک مقاله یا کتاب جداگانه بنویسم).

لبنان کشوری است متشکل از هجده طایفه و دین مختلف که با وجود داشتن اختلافهای دینی و فرهنگی بیشمار در بین مردم که بارها منجر به جنگ داخلی نیز شده است ،  اما میتوان گفت که بطور کلی و به دلیل سالهایی که بخشی از لبنان در اشغال اسراییل بوده است ، دید مثبتی نسبت به این کشور در لبنان وجود ندارد و در آنجا هم تقریبا در هم رسانه ها از اسراییل و یهود بعنوان دشمن یاد میشود و این کشور پر است از گروههای تروریستی لبنانی و فلسطینی که بر علیه اسراییل میجنگند و تبلغیات میکنند.

در همان زمانی که در بیروت ساکن بودم (تقریبا ده سال پیش) تصادفا یک دی وی دی خریدم از فیلمی بنام “شیندلر لیست” ساخته “استیون اسپیلبرگ” که داستان تاجری آلمانی است بنام “اسکار شیندلر” که در زمان اشغال لهستان توسط آلمان نازی ، توانست با راه اندازی یک کارخانه و صرف هزینه های فراوان و با به خدمت گرفتن یهودی های ساکن در شهر “کراکوف” ، از ارسال آنان به اردوگاههای مرگ “آشوییتس” جلوگیری کرده و با این روش جان بسیاری از یهودیان را نجات دهد. دیدن این فیلم آنچنان بر من تاثیز گذاشت که در طول یک هفته ، پنج بار این فیلم را دیدم و از همان لحظه با خودم عهد کردم که باید قبل از مرگم، به لهستان سفر کرده و از نزدیک حقایقی که در آشوییتس و بیرکانو اتفاق افتاده را ببینم تا اینکه ده سال بعد و پس از آنکه به هلند مهاجرت کردم، سال گذشته در همین روزها به کراکوف سفر کردم. یک سفر سه روزه که در طی آن ، بسیاری از اتفاقات تلخی که بر قوم یهود و زندانیان آشوییتس گذشته را از نزدیک دیدم و مهمتر از آن ، لمس کردم. هنگامی که کارخانه اسکار شیندلر را دیدم ، حس کردم که اسکار با من است و روح بزرگش مرا میبیند و او را سالهاست که میشناسم. صدایی از درون قلبم به اسکار می گفت که تو معنی واقعی انسانیت بوده ای آن هم در زمانی که نسل انسانیت در حال از بین رفتن بود.

در روز دوم حضورم در لهستان به بازدید آشوییتس رفتم. فضای آنجا و دیدن حقایقی از ظلمهای نازی ها که بر یهودیان و سایر زندانیان گذشته است آنچنان  وحشتناک بود که تا مدتها پس از بازگشت از کراکوف ، افسرده و غمگین بودم و مدام سکانسهای فیلم شیندلرلیست و صحنه هایی که خودم در آنجا دیدم در مقابل چشمانم ظاهر میشدند.

اما فارغ از موضوع نسل کشی بی رحمانه و غیر قابل انکاری که توسط نازی ها بر علیه انسانیت اتفاق افتاده است، باید به یک نکته مهم اشاره کنم و آن اینکه حقیقت همواره خود را متجلی و آشکار می کند و مانند جریان آب یک رودخانه ، نهایتا راه خود را از میان سنگهایی که مانعش هستند یافته و به حرکت خود ادامه می دهد همچنان که یک فیلم دو ساعته ، سی سال تبلیغات منفی و پروپاگاندا و تحریف واقعیت سیستماتیک توسط جمهوری اسلامی در ایران را در ذهن من از بین برد.

این باید یک درس مهم برای حکومتهای دیکتاتوری چون ایران و کره شمالی و دیگران باشد که نمیتوانید برای اهدافتان، تاریخ را انکار و تحریف کنید! نمیتوانید با بهره گیری از رسانه ها و تبلیغات در مدارس و دانشگاه ها و آلوده کردن ذهن کودکان و نوجوانان، اهداف کثیفی مانند نابودی یک ملت و کشور دیگر را ترویج دهید. مرا ببینید! احترام امروز من به اسراییل و مشروعیت آن ، نشان میدهد که شما (جمهوری اسلامی ایران) شکست خورده اید!

همچنین آرزویم اینست که روزی بتوانم استیون اسپیلبرگ را ببینم و به او بگویم که چطور فیلم زیبایش تنها در طول دو ساعت توانست برنامه ریزی ها و اهداف شوم و غیر انسانی رژیم اسلامی در ایران را بر علیه یکی از رنج کشیده ترین ملتهای تاریخ خنثی کند و آنچنان مرا که در همان سیستم آموزشی دروغین رشد کرده بودم را ترغیب کند تا در پی حقیقت سفر کنم و بتوانم امروز این مطلب را بنویسم.

ممنون استیون!

ممنون اسکار!

امید صفری

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)