جلد اول رمان بلند «جستجو» را خواندم، اولش سخت بود با سبک نویسنده ارتباط برقرار کنم، مخصوصا که بخش اول کتاب «کومبره» تقریبا بدون هیچ خط روایتیِ مشخصی بود.
نویسنده هنگامی که در اتاقی نشسته و احساس ملال و افسردگی می‌کند، یک فنجان چای و یک کیک فرانسوی «مندل» را می خورد و مزه این کیک ناگهان او را به گذشته پرت می‌کند، زمانی در کودکی که در خانه ییلاقی عمه‌اش زندگی می کرد و دنیا برایش معنی ویژه‌ای داشت.
در بخش اول کتاب رفته رفته با سبک پروست آشنا می‌شوید،او به معنی واقعی در جستجوی همه احساساتی است که با دیدن دنیای اطرافش در ژرفای وجودش پدید آمده بود و با وسواسی عجیبی به توصیف آدم ها و مکان ها می‌پردازد. هیچ عجله‌ای در نوشته وجود ندارد چرا که هدف صرفا به‎یادآوری چیزهایی است که بعضا پیش پا افتاده و روزمره بنظر می رسد .
متن پر است از ویرگول. سبک نوشته شما را به آهسته خواندن و عمیق شدن دعوت می کند. پروست می خواهد بر «عادت» غلبه کند او به گذشته و همه احساس ها و لحظه‌هایی می پردازد که شاید تنها برای یک کودکی که تازه با جهان آشنا می شود جذابیت داشته است. پروست با وسواس عجیبی می خواهد تمام آن حساسیت ها را در ما برانگیزاند تا نگاه خشک و بی روح ما بر جهان را دگرگون کند. نگاهی که ناشی از تکرار ملال آور روزها همچون عادت ها بر ما چیره شده‎اند.
در بخش دوم کتاب «عشق سوان»، خط روایتی مشخص است و بیشتر شبیه سبک معمول رمان‎هایی است که می‌شناسیم. داستان درباره عشق سوان و حسادت‎هایی است که در او پدید آمده و جذابیت این بخش در آن است که پروست به شکل ظریفی روابط بین آدم‎ها را تصویر می‎کند.‎
بخش سوم کتاب «نام جاها: نام» قدرت عجیب پروست در توصیف مکان ها را نشان می دهد. پروست با حساسیت هنری خاص خود به توصیف مکان ها و موقعیت ها و عشق کودکی‌اش نسبت به دختری که تنها مثل باقی کودکان با او بازی می‌کرده می پردازد.
رمان پروست همان حسی را در خواننده ایجاد می کند که خود او در کودکی در وصف یک رمان خوب می‎گفت: یعنی پناهگاهی که انسان را از محیط اطرافش جدا می کند. خاطره و قدرت حافظه برای پروست آن پناهگاهی است که به انسان این قدرت را می‌دهد تا قدرشناس لحظات زندگی‌اش باشد. خاطره به ما می‌آموزد که می توان مجذوب چیزهای روزمره شده و از نگاه کردن به جهان لذت برد. خاطره آن چیزی است که در ما حساسیت زیبایِ یک هنرمند به دنیا را بر می‎انگیزاند، هنرمندی که به یک جوی آب، وزش نسیم و غروب آفتاب چنان می نگرد که گویی همه خوشی‌های جهان در وجودش برانگیخته می‌شود.
رمان «جستجو» با یک میلیون و دویصد هزار کلمه بلندترین رمان جهان است دو برابر جنگ و صلح تولستوی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)